• 1404 چهارشنبه 10 ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4255 -
  • 1397 پنج‌شنبه 22 آذر

برخيز و اول بكش (99) فصل دهم

من مشكلي با كشتن نداشتم – غيرمنتظره‌ترين چيزها در انتظار است

نويسنده: رونن برگمن / ترجمه: منصور بيطرف

19 قايق بادي كه هر يك پر از نيروهاي نظامي بود: بيست‌ويك نفر از سايرت متكال، 34 نفر از كماندوهاي نيروي دريايي، بيست سرباز واحد پشتيباني چتربازان، از كشتي به پايين آمد. اين واحدهاي جنگي نخبه توسط 300 پرسنل ديگر پشتيباني مي‌شدند. اين اگر بزرگ‌ترين عمليات كشتن هدفمند قرن بيستم نبود بدون شك يكي از بزرگ‌ترين عمليات كشتن هدفمند در اين قرن بود . حراري، رومي، العزار و موشه دايان وزير دفاع اسراييل در پناهگاهي در عمق كيرا- سارونا، در همسايگي معبد قديمي تل آويو كه محل فرماندهي «اي‌دي‌اف» بود، قرار گرفته بودند و عمليات را رصد مي‌كردند. همچنين در اين پناهگاه كه به طور غيررسمي «پيت» ناميده مي‌شد، «الي زيرا»، رييس آمان هم حضور داشت. او مي‌دانست كه هر چند تمامي ناوي‌هاي اسراييلي تجهيز شده‌اند اما عمليات «بهار جواني» يك «عملياتي بود كه هيچ گزينه نجاتي براي آن در نظر گرفته نشده بود.»

قايق‌هاي بادي به سمت روشنايي‌هاي بيروت به حركت درآمدند. زماني كه آنها به ساحل رسيدند، افراد فلوتيلا 13، اعضاي گروه يورش را به خشكي بردند به‌طوري كه آنها خيس نشدند تا تغيير چهره آنها بر هم بخورد- به ويژه آنهايي كه خودشان را با آرايش زياد به شكل زن درآورده بودند. ماموران عملياتي موساد در پاركينگ خودروي هتل با خودروهاي خود منتظر آنها بودند.

باراك با پوشش زنانه، در صندلي جلوي يكي از سه خودرو نشست. او دستور داد، «حركت كن!»، اما هيچ اتفاقي نيفتاد. راننده موساد خيس عرق شده بود، كل بدنش مي‌لرزيد. باراك فكر كرد كه او يا مريض است يا زخمي . اما او فقط ترسيده بود. او (راننده) تاييد كرد كه «من هرگز جايي نبوده‌ام كه در آنجا شليك آتش باشد. من در آخرين بازرسي كه از ناحيه كردم دو ژاندارم مسلح با مسلسل در حال گشت زدن در خيابان نزديك ساختمان هستند.» باراك و موكي بتسر، جنگجوي قديمي سايرت، راننده را آرام كردند و به دروغ به او گفتند كه هيچ شليكي در كار نخواهد بود.

باراك تكرار كرد، «راه بيفت» و تصميم گرفت كه درباره ژاندارم‌ها به شاكد كه در قايق فرماندهي بود، گزارشي ندهد تا از ترسش عمليات را متوقف كند.

سه خودرو وارد منطقه الرمله البيضاء در جنب بيروت شدند. دو بلوك مانده به هدف، تيم‌ها از خودروهاي‌شان پياده شدند و دو به دو - شروع به قدم زدن كردند. دير وقت بود و ساعت حول و حوش 11 بعدازظهر بود و مردم كمي در خيابان‌ها بودند. دو پليس مسلح در كنار ساختمان ايستاده بودند و سيگار مي‌كشيدند. آنها دو زوجي را كه از كنارشان گذشتند، نديدند.

موكي بتسر دستش را دور كمر باراك انداخته بود و رومانتيك‌وار قدم مي‌زدند. بتسر در گوش باراك به نجوا گفت: «رم را به يادم مي‌اندازد.»

النجار در يكي از ساختمان‌ها خوابيده بود. در ساختمان ديگر و در آپارتمان‌هاي جداگانه، دو نفر ديگر، عدوان و ناصر خوابيده بودند. در ورودي ساختمان‌ها، زوج‌ها از هم جدا و نيروها پخش شدند – دسته‌هاي سه‌تايي به سه هدف و دسته ديگر تحت فرماندهي باراك از جمله يك دكتر، خيابان را پوشش مي‌دادند.

محافظان ساف كه انتظار مي‌رفت در لابي بلوك‌هاي آپارتمان باشند در خودروهاي‌شان خوابيده بودند و متوجه سربازاني نشدند كه پله‌ها را بالا مي‌رفتند. آنها همچنان كه به بالا مي‌رفتند با خودشان شمارش مي‌كردند كه مبادا وارد آپارتمان‌هاي اشتباهي شوند. زماني كه هر دسته به اهداف خودشان رسيدند، افراد در جاي خود قرار گرفتند و مواد منفجره كوچكي را كنار درهاي آپارتمان قرار دادند، سپس هر فرمانده سه بار روي ميكروفن بي‌سيم خود زد. زماني كه باراك از بي‌سيم هر دسته، سه كليك را شنيد او با پنج كليك كه به معناي فرمان «انجام دهيد»، جواب داد . در همان زمان او به شاكد علامت داد كه در نقاط مختلف لبنان مي‌تواند حملات را شروع كند. براي اينكه عنصر غافلگيري را نگه دارند، لازم بود پيش از حمله به آپارتمان‌ها، درب آنها را بشكانند.

انفجارهاي كوچكي كه در جلوي سه در صورت گرفته بود، درها را باز كرد. زني كه با صداي پاها از روي پله بيدار شده بود و از طريق چشمي در به بيرون نگاه مي‌كرد بر اثر انفجار كشته شد. النجار از اتاق خوابش بيرون آمد، متعجب از اينكه چه اتفاقي دارد مي‌افتد، سعي كرد در اتاق ديگر به خودش شليك كند . بتسر با آتش خودكار در اتاق را سوراخ سوراخ كرد كه او و زنش را كشت. هدف دوم، كمال ناصر، خودش را زير تخت پنهان كرده بود و با اسلحه‌اش شليك مي‌كرد كه به پاي يكي از سربازان خورد . هجوم برندگان، تخت را از رويش برداشتند، ناصر را ديدند و او را با آتش طولاني‌مدت كشتند.

در آپارتمان سوم، كمال عدوان از اتاقش با كلاشينكوف AK-47 و با خشاب‌هاي پر بيرون آمد اما در ظاهر با روبه‌رو شدن با يك زن و مرد ابتدا گيج شده بود و براي ثانيه‌اي تامل كرد . اين تامل به ضررش تمام شد زيرا اسراييلي‌ها با آتش مسلسل يوزي كه زير لباس‌شان پنهان كرده بودند او را كشتند.

در همان زمان يك محافظ ساف كه ‌بايد از اهدافش محافظت كند اما در خودروي «رنو دوفين» خود به خواب رفته بود، بيدار شد و از خودرويش با اسلحه در دست بيرون آمد . باراك و آميرام لوين، يكي از افسران ارشد، او را با تفنگ‌هايي كه صدا خفه‌كن داشتند، كشتند. يك گلوله به خودرو خورد و بوق ماشين به صدا درآمد. اين باعث شد كه همسايه‌ها بيدار شوند و به پليس زنگ بزنند. بستر با اشاره به اينكه «اين اتفاق اثبات اين حرف بود كه بايد هميشه منتظر غافلگيري‌هاي تازه‌اي باشيد» مي‌افزايد: «غيرمنتظره‌ترين چيزها هميشه در انتظار (ما) است.»

توضيح: استفاده از واژه تروريست‌هاي فلسطيني براي حفظ امانت در ترجمه است، نه اعتقاد مترجم

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون