یک سال گذشت
مجتبی احمدی
یک.
بله، یکسال گذشت. از چه؟ لابد از تولد خیلیها، از مرگ خیلیها، از تأسیس برخی چیزها، از تعطیل برخی چیزها، از آغاز بعضی موارد، از پایان بعضی موارد... یکی هم همین تولد و تأسیس و آغاز بهکار صفحه طنز «غیر قابل اعتماد». درست پنجشنبه 23 آذرماه سال 1396 بود که اولین صفحه منتشر شد، و حالا این چهلوپنجمین صفحه است که بعد از گذشت یکسال از آن تاریخ، به دست مبارک شما رسیده است. میفرمایید حالا یکسالگی این صفحه چه اهمیتی دارد؟ بله، حق با شماست؛ هیچ اهمیتی ندارد، الّا اینکه شاید بتواند مناسبتی برای «تذکر» باشد؛ تذکری از همان جنس که شیخ اجل فرمود: «ای که پنجاه رفت و در خوابی»! به نظرم خوب است این مصراع سعدی را، همه- با هر سن و سالی-هرروز خطاب به خودمان بخوانیم و نگران خراب شدن وزن شعر هم نباشیم: ای که سی رفت، ای که چهل رفت، ای که حتی شصت و هفتاد و بلکه بیشتر رفت و در خوابی! «مگر این پنجروزه دریابی».
دو.
اساسا خودِ «طنز» هم، یکی از ویژگیها و کارکردهایش همین تذکر است. ما هم که- شکر خدا- همه آدمیزادیم و نیازمند تذکر؛ الّا بزرگوارانی که از آن بینیازند چون - بحمدالله- مو لای درز گفتار و رفتارشان نمیرود! پس اگر خودشان ناپرهیزی نکنند و سوژه به دست جماعت طنزپرداز ندهند، یحتمل این جماعت بیآزار هم کاری به کارشان نخواهند داشت! اما کار از آنجا خراب میشود که این بزرگواران، فیالمثل دهان مبارک را باز میکنند و افاضاتی میفرمایند که هیچ طنزپرداز نکتهسنجی نمیتواند از کنار ظرفیتهای زبانی و مبانی اندیشگانی آن بهراحتی بگذرد! وگرنه طنز کجا و ساحت این بزرگواران کجا؟! طنز به سراغ کژیها و کاستیها و ناراستیها میرود، حال آنکه در آنجا که ایشان نشستهاند، نه کژی و مژی موجود است و نه -به لطف خدا- کموکاستی دیده میشود و نه –زبانم لال- دروغ و دغلی در کار است. پس تایپ را تمام کنیم و برویم پی زندگیمان.