• 1404 يکشنبه 12 مرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4269 -
  • 1397 يکشنبه 9 دي

در ضرورت رابطه دموكراتيك مربي و زيردستانش

ديكتاتور بزرگ و نفرين اوا كارنيرو

هومان دورانديش

 

 

اخراج ژوزه مورينيو از منچستريونايتد، واقعه‌اي مهم و منتظر بود كه از زواياي گوناگوني قابل بررسي است. مثلا مي‌توان گفت مورينيو استاد بازي دفاعيِ توام با ضد حمله است و اين سبك بازي با فلسفه و فرهنگ فوتبال منچستريونايتد همخواني نداشت. همچنين مي‌توان گفت عصر طلايي مورينيو سپري شده است و تاكتيك‌هاي او، چه دفاعي چه هجومي، ديگر بي‌تا نيستند. زماني كه مورينيو از چلسي به اينترميلان رفت و كارلو آنجلوتي جانشين او شد، آنجلوتي از آرشيو تمرينات مورينيو در چلسي استفاده مي‌كرد و صريحا از كيفيت بالاي تمرينات او تجليل كرد و مورينيو را از اين حيث ستود. وقتي كه مي‌گوييم عصر طلايي مورينيو سپري شده در واقع به اين نكته اشاره مي‌كنيم كه مورينيوي كنوني ديگر كسي را سورپرايز نمي‌كند و به قول معروف، دست او براي حريفان رو شده است. از منظر سومي هم مي‌توان به اخراج مورينيو از منچستر نگاه كرد و آن توطئه بازيكنان من‌يونايتد عليه آقاي خاص است. چنين نظرگاهي قطعا بخشي از واقعيت را پوشش مي‌دهد؛ چه بازيكناني چون پوگبا و سانچس و لوكشاو و روخو آشكارا مشتاق اخراج مورينيو از تيم بودند و چنانكه بايد براي اجراي افكار و تاكتيك‌هاي او مايه نمي‌گذاشتند. پوگبا پس از رفتن مورينيو تبديل شد به همان بازيكن فينال جام جهاني. در همين آخرين بازي منچستريونايتد در ليگ برتر، پل پوگبا با دو شوت زيبا دروازه هادرزفيلد را گشود و بهترين بازيكن هفته ليگ برتر شد. شوت‌هاي پوگبا يادآور شوت جانانه و منتهي به گل او در فينال جام جهاني بودند.

با اين حال جدا از 3 منظر فوق به موضوع اخراج مورينيو از منچستريونايتد از زاويه‌اي ديگري هم مي‌توان نگاه كرد. نيازي به گفتن نيست كه پس از جنگ جهاني دوم به ويژه از اواسط دهه 1970، جهان رو به دموكراتيك‌تر شدن بوده است. بدين معنا كه تعداد نظام‌هاي سياسي دموكراتيك در دنياي مدرن بيشتر شده و در دل جوامع دموكراتيك نيز فرهنگ دموكراتيك عمق و گستره بيشتري يافته است. در آغاز دهه 1980 هيچ يك از كشورهاي اروپاي شرقي دموكراتيك نبودند ولي الان حداقل از يك ساختار سياسي دموكراتيك برخوردارند. همچنين در آغاز دهه 1980 فرهنگ دموكراتيك در انگلستان و امريكا به مراتب ضعيف‌تر از امروز بود. امروزه فقط مجارستان كمونيستي سابق به كشوري برخوردار از يك دموكراسي حداقلي بدل نشده است بلكه رشد فرهنگ دموكراتيك در انگلستان و امريكا موجب برخورد جدي مقامات فوتبال انگلستان با نژادپرستي و ظهور يك رييس‌جمهور سياه‌پوست و يك كانديداي زن براي مقام رياست‌جمهوري در تاريخ سياسي امريكا شده است. در المپيك 1968 دوندگان سياه‌پوست امريكايي پس از كسب مدال طلا و هنگام پخش سرود ملي اين كشور، اعتراض خودشان را به دولت امريكا نشان دادند و جان كلام‌شان اين بود كه آنها به دليل سياه‌پوست بودن، جزوي از ملت امريكا محسوب نمي‌شوند. اما 40 سال بعد، اوباماي سياه‌پوست رييس‌جمهور امريكا شد. اگرچه اوضاع سياه‌پوستان در امريكاي كنوني هم چنگي به دل نمي‌زند ولي در اثر نقادي منتقدان دموكراسي‌خواه، عرصه‌هاي حقوقي و فرهنگي به مراتب بيش از پيش به سود سياه‌پوستان تغيير كرده است. سياه‌پوست امريكايي 2018 قطعا حال و روزش بهتر از سياه‌پوست امريكايي 1918 يا 1968 است. يعني در جامعه امريكا كمتر «بيگانه» و «غيرخودي» محسوب مي‌شود و اينها همه ناشي از همان توسعه و تعميق فرهنگ دموكراتيك است. زماني ليبرال‌ها تصور مي‌كردند حد اعلاي حقوق بشر را براي انسان غربي و غيرغربي به ارمغان آورده‌اند اما از نيمه دوم قرن بيستم، فمينيست‌ها ليبراليسم را به نقد كشيدند و خواهان تحقق برابري بيشتر در كليه وجوه روابط زن و مرد شدند. در راستاي اين روند، اتوريته و اقتدار والدين نيز پيوسته به چالش كشيده شد و كساني كه خواهان تحقق دموكراسيِ حداكثري در جامعه بودند از ضرورت برقراري رابطه‌اي دموكراتيك بين كودكان و والدين سخن گفتند و اعلاميه جهاني حقوق كودك را نوشتند و فهرست بلندبالايي از بايدها و نبايدها را در پيش روي والدين گذاشتند. اين روند با حمايت بسياري از فيلسوفان چپگرا و پست‌مدرن و ليبرال كه آبشخورهاي فكري متفاوتي داشتند، مواجه شد. مثلا يورگن هابرماس از ضرورت دموكراتيك شدن همه حوزه‌هاي زندگي مثلا علم و زبان سخن مي‌گفت و فيلسوفان چپگرا- پست‌مدرني چون آلتوسر، آدورنو، ماركوزه، بودريار، ليوتار، بورديو و چامسكي به ضرورت دموكراتيك شدن رابطه رسانه‌ها و مردم اشاره مي‌كردند.

باري در چنين جهاني هيچ عجيب نيست كه كم‌كم لزوم دموكراتيك شدن رابطه مربي و بازيكن در ورزش فوتبال و ساير ورزش‌ها نيز به ميان‌ آيد. اگرچه اين بحث هنوز به شكل پخته و منسجمي در جهان فوتبال مطرح نشده است ولي چنين مطالبه‌اي عملا در رفتار ستارگان فوتبال در برابر مربيان بزرگ و مقتدر مشاهده مي‌شود. به علاوه اين مطالبه با روند كلي جهت‌گيري فيفا همسويي دارد. فيفا از توزيع عادلانه فوتبال بين مردم دنيا و از دموكراتيك‌تر شدن ساختارهاي حاكم بر جهان فوتبال حمايت مي‌كند. از ساختار يك باشگاه گرفته تا ساختار فدراسيون‌ها و كنفدراسيون‌هاي فوتبال در اقصي نقاط عالم. در واقع فرهنگ حاكم بر جهان فوتبال هم در حال تاثيرپذيري از نُرم‌ها و ارزش‌هاي دموكراتيك است و در چنين شرايطي، تاخت‌وتاز مربيان ديكتاتورمآب دشوارتر از قبل مي‌شود. اگر بازيكن‌سالاري مذموم است، ديكتاتوري مربيان نيز مقبول نيست. واقعيت اين است كه مورينيو در دهه اول قرن كنوني در پورتوي پرتغال و چلسيِ فرودستِ ليگ برتر و حتي در اينترميلان، مشكل چنداني براي بسط حداكثري اقتدار شخصي‌اش نداشت. او در آغاز اين قرن سرمربي پورتو بود. در چلسي با بازيكناني مواجه بود كه روز اول به آنها وعده داد اگر از او تبعيت كنند، «ستاره‌» خواهند شد. اينترميلان هم به دليل سال‌ها كوته‌دستي در ليگ قهرمانان اروپا، اولويتي مهم‌تر از درخشش در اين جام نداشت. علاوه بر اين در فرهنگ فاسد فوتبال ايتاليا هم دغدغه رفتار دموكراتيك يا رفتار منصفانه مربي با بازيكنان تيم جزو اولويت‌ها نيست.

مشكل مورينيو از اين حيث از زماني شروع شد كه به رئال مادريد آمد و چنان غرق رقابت سنتي رئال مادريد و بارسلونا شد كه علاوه بر تقابل با گوارديولا، كارش به تخاصم با بازيكنان رئال مادريد هم كشيده شد. مقرراتي كه مورينيو براي بازيكنان رئال مادريد وضع كرد، كم‌كم به ويژه از فصل دوم بر بازيكنان بزرگ رئال مادريد گران آمد. اينكه بازيكنان رئال حق نداشتند به فيس‌بوكشان سر بزنند، اينكه كاسياس و راموس و ديگر اسپانيايي‌هاي رئال حق نداشتند پس از ال‌كلاسيكو با ژاوي و اينيستا و ساير بازيكنان اسپانيايي بارسا به رستوران بروند و موارد مضحكي از اين دست، كار را به تقابل كاپيتان ‌كاسياس با ژوزه مورينيو كشاند. كاسياس به عنوان كاپيتان تيم ملي اسپانيا تلاش مي‌كرد، مانع از مخدوش شدن جوّ دوستانه تيم ملي اسپانيا بشود در اثر تنشي كه مورينيو به ال‌كلاسيكو تزريق كرده بود. مورينيو هم با كاسياس و راموس و حتي با رونالدوي پرتغالي به دليل مذكور و دلايلي ديگر از در تقابل درآمد و سرانجام كار به جايي رسيد كه در فصل سوم حضورش در رئال مادريد هيچ جامي نصيب رئال نشد. اما او جنگ قدرت در رئال مادريد را به نفع خودش تمام كرد. كاسياس را نيمكت‌نشين كرد و آن تصميمش سرآغاز افت هميشگي ايكر كاسياس بزرگ شد.

اگرچه مقاومت كاسياس و راموس و رونالدو در برابر رفتار ديكتاتورمآبانه مورينيو در رئال مادريد، نخستين ترك‌ها را بر بناي ديكتاتوري او ظاهر كرد ولي او در مادريد همچنان روزهاي خوبش را از حيث اقتدار شخصي‌ و غيردموكراتيكش سپري مي‌كرد. مشكل مورينيو دقيقا زماني حاد شد كه در سال 2015 در جريان بازي چلسي و سوانسي، اوا كارنيرو پزشك چلسي، ادن هازارد آسيب‌ديده را به كنار زمين برد تا او را مداوا كند ولي مورينيو چون كه چلسي يك بازيكن اخراجي داشت و با بيرون رفتن هازارد موقتا 9 نفره مي‌شد، پس از بازي به‌ شدت از خانم كارنيرو انتقاد كرد و مدعي شد برايش محرز بوده كه آسيب‌ديدگي هازارد جدي نبوده است. اينكه پزشك تيم بازيكن آسيب‌ديده را از زمين بيرون بكشد ولي مربي نظر خودش را بر نظر پزشك ارجح بداند، آن هم در حالي كه پزشك مشغول معاينه بازيكن آسيب‌ديده است ولي مربي از دور ناظر صحنه است، نمود عجيبي از ديكتاتوري مورينيو و بي‌اهميت بودن پزشك و بازيكن تيمش براي او بود. در همان ايام نشريات اسكاي اسپورت و ماركا گزارش دادند، مورينيو اوا كارنيرو را بدكاره خطاب كرد بابت اينكه تشخيص پزشكي‌اش اين بوده كه هازارد بايد از زمين خارج شود. ديلي ميرور و چند نشريه ديگر هم گزارش دادند كه مورينيو به خانواده اوا كارنيرو هم توهين كرده و علاوه بر اين او را «ساده‌لوح» و «بي‌فكر» خطاب كرده است. جامعه پزشكي بريتانيا و روساي پزشكي در فيفا نيز طي بيانيه‌هايي به حمايت از خانم كارنيرو پرداختند. مورينيو كارنيرو را از نشستن روي نيمكت چلسي منع كرد و رابطه‌اش با هازارد نيز روز به روز بدتر شد. خانم كارنيرو اخراج شد ولي از باشگاه چلسي و از شخص ژوزه مورينيو شكايت كرد. اين ماجرا براي بسياري از طرفداران چلسي و فوتبال‌دوستان به نقطه آغاز افول چلسي در آن فصل و مهم‌تر از آن به نقطه آغاز زوال مورينيو در دنياي مربيگري بدل شده و به همين دليل به آن «نفرين اوا كارنيرو» لقب داده‌اند.

درگيري‌هاي درون‌تيمي مدام مورينيو با زيردستانش در چند سال گذشته قطعا در افول او بي‌تاثير نبوده‌اند اما مشكل مورينيو در منچستريونايتد اين بود كه پل پوگبا و همقطارانش كاسياس و اوا كارنيرو نبودند. پوگبا نه هم‌سن كاسياس است نه شرم و حياي كاسياس ايكر مقدس را دارد. كاسياس متولد 1980 است و پوگبا متولد 1992. لوكشاو هم كه يار پوگبا بود در زمين زدن مورينيو، متولد 1995 است. در عوض اوا كارنيرو متولد 1973 است. كاملا آشكار است كه رفتار پوگبا و لوكشاي جوان در برابر مورينيو، گستاخانه‌تر از رفتار كاسياس و اواكارنيرو در مقابل آقاي خاص بوده است و اين گستاخي و مقاومت قطعا در سرنگوني تاج‌وتخت مورينيو در منچستريونايتد نقشي اساسي داشت.

انصاف حاقّ دموكراسي است. وضعيت‌هاي دموكراتيك هميشه منصفانه‌تر از وضعيت‌هاي غيردموكراتيك‌اند. جان رالز در كتاب سترگ «عدالت به مثابه انصاف» به خوبي اين نكته را نشان داده است. رالز مي‌گويد اگر ما پيش از ورود به «جامعه» ندانيم در كدام طبقه و موقعيت اجتماعي و اقتصادي قرار خواهيم گرفت و از چه شغل و شأني برخوردار خواهيم بود، سعي مي‌كنيم شرايط مشاغل و شؤون را به گونه‌اي تعريف كنيم كه هر شغل و شأني نصيب‌مان شد، متضرر نشويم. در عالم فوتبال هم گاهي ممكن است شما مربي باشيد، گاهي هم بازيكن. ولي مهم اين است كه رفتارتان منصفانه باشد. انصاف يعني نگريستن از چشم ديگري. مربي‌اي كه رفتارش با بازيكنان و كادر فني تيمش منصفانه باشد از نظر زيردستانش رفتاري دموكراتيك پيشه كرده است. يعني از استبداد و خودمحوري و قلدرمآبي و زورگويي پرهيز كرده و در رفتار خودش براي «مشورت» و «مراقبت» هم جايي باز كرده است. مشورت با ديگران و مراقبت از ديگران. آنچه در كارنامه مورينيو جاي خالي‌اش به وضوح احساس مي‌شد، عناصري از همين دست بود و همين فقدان‌ها موجب شد كه مورينيو رداي يك ديكتاتور را بر تن كند؛ ديكتاتوري كه در مجموع در دهه اول قرن كنوني موفق بود ولي در دهه دوم اين قرن توفيق رفيقش نبود.

نكته ديگري كه در قصه مورينيو وجود دارد و ساير مربيان دنيا بايد از آن عبرت بگيرند، بي‌توجهي مورينيو به «جنگ قدرت» بود. وقتي يك مربي بزرگ از در ديكته كردن همه خواسته‌هاي نامعقولش به ستاره‌هاي تيم تحت هدايتش درمي‌آيد، خواسته‌هايي كه زندگي خصوصي بازيكنانش را نيز دربر مي‌گيرد، قاعدتا چنين كاري را با تكيه بر قدرت خودش انجام مي‌دهد؛ قدرتي كه كليت آن را باشگاه به او تفويض كرده است. اما ستاره‌هاي بزرگ يك تيم فوتبال مشهور هم عناصري دست و پا بسته و فاقد قدرت نيستند. باشگاه براي خريد هر يك از آنها ده‌ها ميليون دلار، پوند و يورو هزينه كرده است. پزشك تيم را شايد بتوان به راحتي بركنار كرد ولي از چندين ستاره چند ده ميليون دلاري به راحتي نمي‌توان بره‌هايي مطيع و مرعوب ساخت. به ويژه وقتي كه اين ستاره‌ها، بازيكناني حرفه‌اي‌اند و سوداي بازيكن‌سالاري در سرشان نيست و فقط طالب احترام مربي و به رسميت شناخته شدن زندگي شخصي‌شان در ساعات و روزهاي خارج از باشگاه‌اند. اگر مربي اين مطالبه ستاره‌هاي گران‌قيمت تيمش را به رسميت نشناسد و با برنامه‌اي توتاليتر، كه تقريبا همه حوزه‌هاي زندگي آنها را فرا مي‌گيرد، در پي به كرسي نشاندن حرف خودش باشد، بسيار محتمل است كه با عملكردش شيپور جنگ قدرت را به صدا درآورده باشد. مورينيو هم آغازگر جنگ قدرتي بود كه نهايتا به شكست و اخراج خودش منتهي شد. ستاره‌هاي منچستريونايتد برخلاف ستاره‌هاي رئال مادريد، تن به توتاليتريسم ژوزه مورينيو ندادند و به جاي اينكه نگران جزييات زندگي شخصي‌شان از استوري گذاشتن يا لايك زدن در ايسنتاگرامشان باشند، ترجيح دادند ديكتاتور بزرگ را به موزه تاريخ منچستريونايتد بسپارند كه تا يك دم بياسايند ز فرياد و شر و شورش!


در سال 2015 در جريان بازي چلسي و سوانسي، اوا كارنيرو پزشك چلسي، ادن هازارد آسيب‌ديده را به كنار زمين برد تا او را مداوا كند ولي مورينيو چون كه چلسي يك بازيكن اخراجي داشت و با بيرون رفتن هازارد موقتا 9 نفره مي‌شد، اوا كارنيرو را «بدكاره» و«ساده‌لوح» و «بي‌فكر» خطاب كرد . اين ماجرا براي بسياري از طرفداران چلسي و فوتبال‌دوستان به نقطه آغاز افول چلسي در آن فصل و مهم‌تر از آن به نقطه آغاز زوال مورينيو در دنياي مربيگري بدل شده و به همين دليل به آن «نفرين اوا كارنيرو» لقب داده‌اند.اما پل پوگبا، كارنيرو نبود و گستاخي و مقاومتش نقشي اساسي در سرنگوني تاج و تخت مورينيو در منچستر داشت.

انصاف حاقّ دموكراسي است. وضعيت‌هاي دموكراتيك هميشه منصفانه‌تر از وضعيت‌هاي غيردموكراتيك‌اند. جان رالز در كتاب سترگ «عدالت به مثابه انصاف» به خوبي اين نكته را نشان داده است. رالز مي‌گويد اگر ما پيش از ورود به «جامعه» ندانيم در كدام طبقه و موقعيت اجتماعي و اقتصادي قرار خواهيم گرفت و از چه شغل و شأني برخوردار خواهيم بود، سعي مي‌كنيم شرايط مشاغل و شؤون را به گونه‌اي تعريف كنيم كه هر شغل و شأني نصيب‌مان شد، متضرر نشويم. در عالم فوتبال هم گاهي ممكن است شما مربي باشيد، گاهي هم بازيكن. ولي مهم اين است كه رفتارتان منصفانه باشد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون