• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4277 -
  • ۱۳۹۷ سه شنبه ۱۸ دي

دل ز تنهايي به جان آمد

وجيهه قنبري

جوان باشيم يا ميانسال، ابتداي راه باشيم يا ميانه راه، دهه بيست باشيم يا چهل، بيشتر باشد يا كمتر، چه فرقي مي‌كند وقتي پاي دوست داشتن و دوست داشته شدن به ميان مي‌آيد. دل همه‌مان عشق مي‌خواهد، دل‌مان كسي را مي‌خواهد كه ما را از تنهايي خودمان بگيرد و يار دركنار شود، كسي كه از معادلات دل سر در بياورد، سپردن و واسپردن را بلد باشد.

سال‌ها به دنبالش مي‌گرديم، اشتباه مي‌گيريم و اشتباه گرفته مي‌شويم، از بي‌راهه رفتن‌ها خسته مي‌شويم و از يافتن راه نااميد. بعد نشان مي‌دهيم، تنهايي‌مان را بيشتر دوست داريم و بيشتر مي‌خواهيمش. اما گوشه‌اي از دل‌مان از تنهايي مي‌گريزد. گوشه‌اي از دل‌مان مي‌خواهد با يك نگاه، يك لبخند، يك برخورد ناگهاني دست، بريزد. همان وقت كه مي‌خواهيم و‌ گمان مي‌كنيم كه نمي‌شود، همان وقت كه از سر نشدن‌ها به تنهايي‌مان مي‌چسبيم، مي‌يابيمش. بالاي پله‌هاي راهرويي كه به هر جايي مي‌تواند برسد، فروشگاه يا محل كار، كتابخانه يا خانه دوست. مي‌يابيمش و دل‌مان تنهايي را پس مي‌زند، اما دوباره از يك جايي حس مي‌كنيم، تنهاييم. اويي كه مي‌خواستيم را در كنار داريم و باز دل‌مان مي‌گيرد، باز گوشه‌اي از دل‌مان از بي‌كسي ناله سر مي‌دهد، مي‌ترسيم. «نكند اشتباه گرفته باشم»، «نكند اين همان عشقي كه مي‌خواستم نباشد»، لحظه‌اي كه مي‌خواهيم در اين نكندها گم شويم و دل به اين گمان بسپاريم كه شايد عشقي ديگر و يار ديگر گمشده‌مان باشد، يك نگاه، يك لبخند و يك صداي «او» ما را از ترديدها بيرون مي‌كشد و يادمان مي‌آورد كه از تنهايي ‌زاده شده با انسان گريزي نيست. يادمان مي‌آورد كه عشق با صميميت زنده مي‌ماند و زندگي مي‌كند. يادمان مي‌آورد با صميمي شدن مي‌توانيم از حس تنهايي خالي شويم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون