• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4286 -
  • ۱۳۹۷ شنبه ۲۹ دي

روايتي از حضور نقاشان جوان در حراج تهران

از معدود زندگان دوران مرده

حسين گنجي، منتقد هنري

 

 

پيش از آنكه بخواهيم از نقاشي و مجسمه‌سازي حرف بزنيم، بايد قدري فاصله بگيريم و درباره اتمسفر و فضاي مسلط به اين هنر سخن بگوييم؛ فضايي كه در آن چند سالي است چرخه مالي در كنار چرخه مخاطبان محدودِ هنر و جامعه هنرمندان، توجه‌ها را به سمت اين شاخه از هنر پرشمارتر كرده است. توجهاتي كه شايد لزوما آنقدرها هم از نگاه كارشناسانه و دورانديشانه برخوردار نيستند و نگاه حظ‌گيرنده تا منفعت‌برنده را بيشتر بتوان بر آن مسلط دانست. در چنين حال و هوايي هنر تجسمي، خاصه حجم و نقاشي در فضاي دوگانه‌اي قرار مي‌گيرد كه شايد نزديك به نظر برسند ولي فاصله بسياري به لحاظ فني و محتوايي دارند.

يكي از اين دوگانه‌ها، دوگانه زندگي يا زنده بودن است. در اين اتمسفر هنر گاهي روايتگر زندگي است و گاهي فراتر از آن زنده و جست‌وجوگر است. اين يعني گاهي طبيعت و انسان و هر آنچه واقعيت پيرامون اوست، موضوع كار هنرمند مي‌شود كه ابتدايي‌ترين نوع برخورد است و گاهي وراي اين واقعيت، او در جهان‌واره و ذهن خود در حال زايش و جريان است و در بستر زمانه زيستي خود دست به خلق جهان ديگري مي‌زند.

در دوگانه ديگر ميان روايت مرگ‌گونه و مردن حتمي بايد فاصله بسيار قائل شد. آنجا كه هنرمند با بهره‌گيري از موتيف‌هاي انتزاعي و غيرواقعي روايتگر مرگ است تا جايي كه فروتر از آن گاهي متاسفانه خودِ هنر و هنرمند و آثاري كه از آن منتج مي‌شود، تن بي‌رمق و مرده و بي‌جاني مي‌شود. در اين جايگاه هنر و هنرمند در سويه اول به رويا و خواب و جهان پس از مرگ دست يافته است و تصاوير و اشكال و موتيف‌هاي انتزاعي و وهم‌برانگيزي را به اثر مي‌كشاند، اين يعني گاهي از جهان و هر آنچه به واقعيت قابل لمس و مشاهده آن وابسته است، دست شسته و مي‌خواهد به جهان بعد از اين و وابسته به آن سوي حيات و زندگي، جهاني خيال‌انگيز، جايي كه شعر نيز از آن آبشخور دارد، دست يازد و از همين رو كلمات و تصاويرش ديگر صورت زنده و حي و حاضر ندارند اما جست‌وجوگري را كه همه از هنر طلب مي‌كنند در خود نهان دارد. در ديگر سو كه افتادن از آن سوي بام است، به كل اثر حرفي براي گفتن ندارد و مرده يا مكرر و بيات شده است. جايي كه هنرمند اصطلاحا به تكرار خود يا قبل از خود افتاده يا خطوط درهم و بي‌معنايي را به شكل اثر به جامعه عرضه مي‌كند.

در نهايت گاهي هنر و هنرمند مثل انسانِ معاصرِ مانده ميان سنت و مدرنيته، انسان بي‌جانِ مانده ميان زندگي و مرگ، مثل هواي ميان دو شيشه هر دم به يك جهان پا گذاشته و هر بار به هئيتي درمي‌آيد تا روزني براي بروز بيابد. اين دوگانه‌ عمده گرفتاري هنرمند معاصر ماست كه از آن مي‌توان به بي‌هويتي و پراكنده‌گويي ياد كرد. در اين دوگانه صعب هنرمند گاهي اثري خارق‌العاده و جذاب و گاهي هراسناك و حتي گاه بي‌ارزش و هجو توليد مي‌كند.

اما در ميان همه اين‌ها، اندك هنرمندان جواني هم هستند كه خود را از قالب‌هاي مرسوم هنر معاصر ايران و از سيل تكرار و بند شدن به موتيف‌ها يا تصويرسازي‌هاي بارها تكرار شده در اين دو سه دهه اخير به سختي زنده بيرون كشيده‌اند و همچنان مي‌توانند مجراي نفس كشيدن هنر تجسمي امروز ما قرار بگيرند. هنري كه ابعاد ايراني‌اش نه آنقدر بزرگ است كه جهان نگاهش كند و نه آنقدر كوچك كه آن را به هيچ انگارد. از همين روي اگر مخاطب امروز هنر تجسمي ايران هستيم و پاي ثابت گالري‌گردي‌ها و شركت در حراج‌ها يا خريدار تابلوي‌هاي بر ديوار رفته گالري‌ها حتما از نام‌هاي بزرگ قدري فاصله بگيريم و سرمايه‌ و نگاه و توجه‌‌مان را به سمت هنرمندان جوان بدوزيم؛ آنجا كه جست‌وجو و عبور از تكرار و بهره‌گيري از دريافت و خوانش هنر جهاني به واسطه مراودات مجازي و حقيقي بي‌شمار باعث شده است، نگاه ايراني قدري قد بلند كند و نگاه بومي كارهايش را و ذهن زيسته منطقه‌اي‌اش را خلاق‌تر و ترجمه‌مندتر سازد. آنجا كه به طور مثال در همين حراج تهران اثري از افشين پيرهاشمي(۱۳۵۳)، محمود بخشي(۱۳۵۵)، اميد حلاج (۱۳۵۸)، حامد صحيحي(۱۳۵۹) و مقداد لرپور(۱۳۶۲) به قاب نشسته يا بر سكوي توجه قرار گرفته است.

هنرمنداني كه اگر معترف نباشيم كه زباني جهاني را براي حرف‌هاي‌شان يافته و بدان ممارست دارند، بايد اذعان كرد كه از بندهاي تكرارِ نقاشان و هنرمندان پيش از خود دست شسته‌اند و در تلاشي اميدوارانه براي خلق آثاري تازه‌اند.

اين تلاش براي يافتن زبان تازه را مي‌توان در تابلوي افشين پيرهاشمي با شال زخمي و زيپ‌دارش يا در ديوار بهمن محمود بخشي سراغ گرفت.

در اين ميان اميد حلاج با به تصوير كشيدن جزييات جهان تناسخ‌يافته، حرف‌هاي معاصرش را به فضاي پرديسي و روياگونه مي‌برد و همچون شعري انباشته در تصوير‌هاي خوابگونه باز به زمين بازمي‌گرداند. او در قابي سرشار از گل كه در همين حراج تهران نيز به فروش گذاشته شد، اسبي را به قاب مي‌آورد كه انگار از مهلكه بهشت گريزان است؛ نگاهي اجتماعي كه‌ برخاسته از موقعيت جغرافيايي هنرمند است و زباني جهاني براي بيان معناي خود دارد.

در جايي ديگر حامد صحيحي را بايد مورد توجه قرار داد، آنجا كه در بستري هولناك و بي‌حصار، آزادي را در قاب خود به چالش مي‌كشد؛ گويي آزادي خود عامل ناامني است. مجموعه كارهاي حامد صحيحي كه همين چند وقت پيش در قالب كتابي با عنوان «خواب ديده» و توسط طراحان آزاد منتشر شد، مسير هويت‌مند و نگاه منحصر به فرد او را به خوبي نشان داده است‌‌‌؛ مسيري كه در هر نمايشگاه و در هر اثر ايده‌هاي تازه‌اي را با مخاطبش به اشتراك گذاشته است.

مقداد لرپور اما صورت ديگر مدرن بودن هنر تجسمي امروز ايران را نمايندگي مي‌كند و در اين حراج با گوزن غمگين پنهان در ميان درختان همچون ديگر همنسلانش از چيزهايي سخن مي‌گويد كه از سطح اجتماعي تا سطح فرهنگي جامعه دامنه‌اش گسترده است اما منبع و الهامش همين طبيعت است و با اين كار زيرلايه‌هاي طبيعت و اين تنيدگي محيط طبيعي را نشان مي‌دهد؛ جايي كه انسان هر روز دارد از آن الهام و تاثير مي‌پذيرد.

محمود بخشي اما سويه اجتماعي قويتري در ميان هنرمندان جوان دارد و از گرافيك به سمت بعدسازي رفته و از اين باب توانسته حرف روزآمدتري براي بيان داشته باشد. خمير مايه كارهاي او از رويدادهاي جاري جامعه تغذيه مي‌كند و همانطور كه خود در مصاحبه‌اي گفته سعي دارد به دور از سياست، آثارش حرف‌هاي جامعه را نمايندگي كنند و از اين رو آثار او مايه‌هاي دكوراتيو كم‌رنگ‌تري نسبت به ديگر هنرمندان دارد. مورد توجه‌ترين هنرمند جوان در اين ميان نيز شايد افشين پيرهاشمي باشد. او نقاشي باهوش و به نوعي تجربه‌گراست. نقاشي‌هاي او روايتگر پيچيدگي‌هاي زندگي امروز ايران به خصوص زنان اين سرزمين است. با اينكه از تكرار موتيف‌هاي ايراني دست برداشته است و كارهايش شمايل ايراني ندارد ولي روح ايراني و معنا و زبان ايراني در آن قابل رويت است؛ همان كه ما همواره در هنر امروز دنبالش مي‌كنيم و نيازش داريم.

به طور كلي اين هنرمندان جوان همگي سعي بر اين دارند كه خارج از ادبيات مسلط بر هنر اين سال‌ها با آموختن زباني كه جهان آن را بهتر بفهمد و هنربودگي در آن معناي عميق‌تري يابد و تماشايش هر بار بهانه دوباره‌اي داشته باشد، اثر خود را خلق و ارايه دهند.

در اين آثار، رويا بستر فراخي ايجاد كرده تا اميدوار باشيم هنوز حرف‌هاي بسياري براي گفتن وجود دارد. اگر هنرمند از بيان آنها خسته و ناميد نشود و اين آزادي در تجربه و پرداخت وسواس‌گونه به جزييات را كنار نگذارد؛ كه اگر اين شود از معدود زندگان دوران مرده خواهند بود، از معدود ماهي‌هاي زنده رودخانه‌‌اي كه ما هر روز شاهد كم‌ عمق شدن و البته بي‌جهت پهن شدن آن هستيم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون