• 1404 پنج‌شنبه 25 ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4325 -
  • 1397 شنبه 18 اسفند

درباره رمان«آخرين‌ انار دنيا» نوشته بختيارعلي به مناسبت چاپ پنجم

اوهام‌تلخ روايت

متين ‌رضوان

بختيار علي، نويسنده اهل كردستان عراق كه در نوشته‌هايش از رئاليسم جادويي استفاده مي‌كند در اين كتابش نيز با استفاده از اين روش مخاطبين خود را جادو مي‌كند و آنها را به سرزميني مي‌برد كه فراموشي بر آن حاكم شده است. نويسنده فضاي زندگي اسيري را ترسيم مي‌كند كه در گير و ‌دار وهم و واقعيت، با حقيقت زندگي در بيرون از زندان روبرو مي‌شود.

سبك رئاليسم جادويي در مكاتب ادبي با به‌كارگيري عناصري جادويي در ساختار داستان واقعي، خواننده را دچار سردرگمي شيريني مي‌كند و تا زماني كه پرده از راز نمادها برندارد نمي‌تواند از خواندن دست بكشد. بختيار علي در اين اثر با استفاده از نمادها خواننده را مجاب مي‌كند كه به دنبال شخصيت‌هاي داستان برود و از راز زندگي يكايك‌شان باخبر شود. يكي ديگر از زيبايي‌هاي كتاب ترسيم فضاي وهم‌آلود وطني است كه گرفتار يأس و تلخي شده؛ وطني كه هويت خود را گم كرده و آرمان‌هايش رنگ باخته است.

آخرين انار دنيا روايتي است جادويي از واقعيات زندگي اسيري به نام مظفر صبحدم؛ مردي كه به مدت بيست و يك سال از بهترين سال‌هاي عمرش در چهار ديواري‌اي در بيابان به همراه شن‌ها و رمل‌ها سپري شد. بيست و يك سال همصحبت شن‌ها و رمل‌ها بودن باعث شد تمام گذشته و خاطراتش تبديل به شن و رمل شود. تنها كساني كه شن نشده بودند پسرانش بودند؛ پسراني كه نمي‌دانست هستند يا نه! پسراني كه هريك به نوعي در مبارزه بودند. او پدر تمام سرياس‌هاي دنيا بود. كتابي كه در مذمت جنگ‌ها و درگيري‌ها شما را با قهرمان روبرو نمي‌كند بلكه چهره ديگري از جنگ را نشان مي‌دهد كه براي هر علتي شروع شده باشد زشت و كريه است.

 

مظفر صبحدم كه شخصيت اصلي داستان است و اين داستان از زبان آشفته اوست نماد ايستادگي و پاكي و فنا شدن براي آرمان‌ها است؛ آرمان‌هايي كه وقتي به پيروزي رسيد آنچه از آن نصيبش شد عمر از دست رفته و زندگي نكرده بود. مردي در جست‌وجوي حقيقت گمشده زندگي‌اش. زندگي فرزندان سرزمينش.

پدري كه مي‌توان گفت با مرگ فرزندش كنار نيامده و غياب خود را عامل مرگ «سرياس» مي‌داند و به دنبال سرياس‌هاي ديگر و فرزندان فراموش شده ديگر مي‌رود تا با اين كار مرگ فرزند خويش را انكار يا به نوعي درد خويش را تسكين دهد. او پيرامون خود را طور ديگري مي‌بيند. در عوالم ديگري سير مي‌كند.

زندگي‌اي كه بيرون از زندان جريان دارد را با آرمان‌ها و اهدافي كه روزگاري براي‌شان تاوان سنگيني داده بود، همسو نمي‌بيند.

ديگر نمي‌تواند كسي را بشناسد. اين آدم‌هايي كه در آمد و رفتند همه در بي خبري به سر مي‌برند و آنهايي كه خبر دارند يا كشته شدند يا اسير يا در گوشه انزواي خود فراموش شده‌اند. و اما عاقبت انسان‌هايي مانند مظفر صبحدم مي‌شود مهاجرت و ترك وطن! پناه بردن به دريا به همراه كشتي‌شكستگان ديگر براي رسيدن به مقصدي ديگر كه شايد هرگز پاي‌شان به آنجا نرسد!

 

سرياس و سرياس‌ها نماد فرزندان جنگ هستند. فرزندان به جا مانده از پدران مبارز كه اسير يا كشته شدند تا فرماندهان‌شان در كشور عراق در كاخ‌هاي‌شان گردن كلفت كنند و از آرمان‌هاي انقلاب و قيام‌شان دم بزنند كه گرچه اين آرمان‌ها براي‌شان آب و نان داشت اما براي ديگران اسيري و زندان و تباهي و آوارگي را به ارمغان آورد. فرزنداني آواره در سرزميني كه مرگ حرمت خود را از دست داده بود.

به جا ماندهايي سرگردان كه حاصل جنگ‌هايي بودند كه نه بر سر دين و ملت متفاوت كه بر سر تقسيم غنيمت‌ها بود. برادراني كه اگرچه همخون نبوده‌اند اما سرنوشت تمام‌شان در اين درگيري‌ها به يك چيز ختم شد! مرگ و تباهي. جنگ و درگيري فرصت اين را نداد كه كسي به دنبال پيدا كردن فرزندان انقلاب باشد...

خواهران سپيد نماد حقيقت و روشني‌اند. حقايقي كه هر كه بدان برسد خبري از او به گوش نخواهد رسيد. حقيقتي تلخ كه كسي نه علاقه‌اي و نه جرات آن را دارد كه نزديكش شود. مانند آتش كه اگر در او افتي خاكستر مي‌شوي!

محمد دل شيشه نماد قلب شيشه‌اي وطن است كه در درگيري‌ها و برادر كشي‌ها آنقدر شكننده شده كه با تلنگري مي‌شكند. نماد سرزميني پاره پاره كه در پي يافتن حقيقت ديگر توان و ياراي نسيمي مخالف را ندارد.

سيدجلال شمس نماد آرمان‌هاي فراموش شده است. نماد فراموشي در كنج انزوا.

و اكرام كوهي نازنين كه مانند پروانه‌اي به دور پرندگان (فرزندان وطن) زخمي سرزمينش كه مانند شمع آب مي‌شوند مي‌گردد و تيمارشان مي‌كند، اما آنقدر زورش نمي‌رسد كه تمام دردهاي دنيا را مرهم باشد.

و يعقوب صنوبر كه در قصري از توهمات خود به تنهايي به سر مي‌برد و خودش را فريب مي‌دهد كه جنگ‌ها و كشتارهايي كه پيشروي آنها بود ارزشش را داشت تا زندگي جوانان را فدايش كند و شخصيت‌هاي ديگر داستان با تكرار خاطرات گذشته خود سعي در به يادآوري هويت گم شده خود دارند؛ هويتي كه در سيلاب جنگ‌ها و درگيري‌ها غرق شده است و در آخر انار شيشه‌اي مي‌تواند نماد وطن، اميد، هويت و برادري‌اي باشد كه در معرض خطر است. چرا كه جنس همه‌شان از شيشه است كه با هر ناملايمتي كه ببينند هزاران تكه خواهند شد.

 

انار در ادبيات به معناي عشق و زندگي و جاودانگي است. نماد تولد و مقدس بودن. حقيقت را زير آخرين درخت انار دنيا خواهي يافت. درختي بر بلندترين و ناهموارترين قله‌هاي ممكن. همان قدر دور و صعب‌العبور. بايد بر سر پيمان خود بماني تا اناري از آن نصيبت شود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون