در معناي آموزش عادلانه
مهدي بهلولي
در ادبيات جهاني آموزش، هنگامي كه سخن از عدالت[Equity] در آموزش و پرورش ميشود بر دو بعد تاكيد ميشود: 1. انصاف يا دادورزي [fairness]؛ 2. دربرگرفتگي يا شمول [inclusion]. بعد نخست يعني اطمينان از اينكه شرايط فردي و اجتماعي – اقتصادي[ socio-economic status يا به اختصار SES] - براي نمونه موقعيت جنسيتي، اجتماعي و اقتصادي، يا ريشههاي قومي و نژادي- نبايد مانعي بر تحقق توانمنديهاي وجودي و آموزشي فرد باشد. بعد دوم يعني اطمينان از اينكه استانداردهاي حداقل پايه آموزشي- براي نمونه استانداردهايي كه توسط آنها هر كس بتواند خواندن، نوشتن و انجام محاسبات ساده رياضي را فراگيرد- براي همگان، فراهم باشد. در اين يادداشت كوتاه، تلاش ميكنم برداشت خودم را از اين دو بعد عدالت در آموزش بيان كنم. آموزش عادلانه آموزشي است كه در اختيار همگان است و هيچ كودكي را به خاطر باورها، فرهنگها، موقعيت شهروندي- مهاجر يا بومي- و ديگر شرايطي اجتماعي و فرهنگي كه كودك در آنهازاده شده است بيرون از دايره خدمت رساني نميگذارد. اما افزون بر اين، آموزشي است كه به يك معنا با همه كودكان، برخوردي برابر و يكسان ندارد. دادورزي در آموزش يعني اينكه آموزش خود را موظف بداند تا نگذارد شرايط اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي بد يا ضعيف زندگي كودك، او را از ديگر كودكان با شرايط بهتر، عقب بيندازد. آموزش عادلانه، آموزشي است كه با «تبعيض مثبت [affirmative action] پيش ميرود و شرايط را براي كودكان مهاجر، يا كودكان فقير اقتصادي و فرهنگي، يا كودكان با ناتوانيهاي فيزيكي و ذهني، يا ديگر عاملهايي كه باعث ميشوند كودك در همان آغاز زندگي از ديگران عقب بماند طوري فراهم كند كه بتوانند عقبافتادگيهايي كه با خود به مدرسه آوردهاند را جبران كنند. دادورزي يا انصافورزي در اين معنا، ايدهاي كنشگر[فعال] و در برابر ايده كنشپذير [منفعل] «هرچه پول بدهيآش ميخوري» است كه كيفيت آموزش را بر بنياد توان مالي خانوادگي دانشآموز تعريف ميكند. آموزش دادورز، خود را موظف به ترازمندسازي شرايط يادگيري ميان كودكان ميداند و به ياري كودكاني ميشتابد كه شرايط فردي، خانوادگي، اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و ... يادگيري را براي آنها سختتر از ديگر كودكان كرده است. در بعد دربرگرفتگي يا شمول نيز افزون بر تاكيد بر «همگان» و اينكه امكانات آموزش پايه بايد براي همه فراهم باشد ميتوان به درونمايه آموزش نيز توجه كرد. اما گذشته از تعريفها و باريك انديشيهاي بسيار درباره عدالت در آموزش و پرورش، دستيابي حتي به عدالت آموزشي، يك چالشِ پيش روي بيشتر كشورهاي جهان است. يعني بسياري از كشورها، در تحقق دو بعد عدالت آموزشي، بيش يا كم، درماندهاند. براي نمونه در بيشتر كشورهاي سازمان همكاري و توسعه اقتصادي [OECD]، كودكان از خانوادههاي فقيرتر، 3 تا 4 برابر احتمال بيشتري دارند كه در سن 15 سالگي و در آزمونهاي پيزا، ضعيفترين نمرههاي رياضي را داشته باشند. در همين سازمان، بين 5 تا 40 درصد دانشآموزان، ترك تحصيل ميكنند كه مهمترين علتهاي آن: سرخورده شدن از مدرسه، نبود پشتيباني خانواده، تجربههاي يادگيري منفي، و اجبار به تكرار پايه به خاطر عملكرد آموزشي ضعيف عنوان شده است. سازمان همكاري و توسعه اقتصادي از حدود 10 سال پيش و براي پيش رفتن به سوي عدالت آموزشي بيشتر، در سه سطح ِ طراحي سيستمهاي آموزشي، كنش و كردارها، و تخصيص منابع، اقداماتي را انجام داده است. براي نمونه در بخش تخصيص منابع: «1- فراهم آوردن آموزشي نيرومند براي همه، اولويت بخشيدن به دورههاي آمادگي سالهاي نخست كودكي و آموزش مدرسهاي پايه؛ 2- هدايت منابع به سوي دانشآموزان با بيشترين نيازمندي» را ميبينيم. يا در بخش كنش و كردارها «نيرومند كردن پيوندهاي ميان مدرسه و خانه براي كمك به خانوادههاي محروم تا بتوانند در يادگيري به بچههايشان كمك كنند» آمده است. همانا كه اقدامات و سياستهايي از اين دست، ويژه اين سازمان نيست و بيشتر كشورهاي جهان، دست كم در سطح حرف و بيانيه و مواضع رسمي، از انجام چنين كارهايي در كشور خود سخن ميگويند. در ايران نيز، عدالت در آموزش و اهميت دادن به آن، از پيش از انقلاب تاكنون، همواره يكي از كليد واژهاي هميشگي سياستگذاران و دستاندركاران گستره سياست و آموزش بوده است. اما شوربختانه گويا هميشه ميان سخن و عمل، تفاوت بسيار بوده است چراكه هنوز تا رسيدن به عدالت آموزشي در ايران، بسي فاصلهها هست.