• 1404 جمعه 17 مرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4364 -
  • 1398 يکشنبه 22 ارديبهشت

به بهانه پايان اكران فيلم «غلامرضا تختي» در سينماها

كاريكاتور تختي

علي ولي‌اللهي

 

 

اگر بپذيريم كه ميزان اهميت هر اثر هنري را مي‌توان از تعداد متن‌هايي كه در مورد آن اثر توليد مي‌شود فهميد، پس تختي اثر مهمي در سينماي ايران است. فيلم خيلي نفروخته است اما تا دل‌تان بخواهد نقد و بررسي و تحليل درموردش منتشر شده؛ از ديدگاه ورزشي‌ها تا نقد سينمايي و حتي مساله عجيب نفروختن فيلم در گيشه. اينكه چرا تختي مهم است را بايد اول در شخصيت تاريخي تختي و دوم در شكسته شدن سد پرداخت سينمايي به قهرمانان ملي جست‌وجو كرد. وقت متن را با دلايل مهم بودن شخصيت تختي نمي‌گيرم اما در مورد دليل دوم مي‌توانم به اين نكته اشاره كنم كه سينماي ايران، اينرسي زيادي براي ورود به زندگي قهرمانان ملي و پرداخت بيوگرافانه از زندگي آنان دارد. همين بس كه بدانيم تازه بعد از گذشت 50 سال از درگذشت مرحوم تختي فيلمي در مورد اين شخص ساخته شده است.

حال كه فيلم تختي اثر مهمي به حساب مي‌آيد آيا مجازيم به واسطه اولين و صف‌شكن بودن بهرام توكلي و همچنين به خاطر گل روي
آقا تختي ديدگاه انتقادي را كنار بگذاريم؟ مسلما خير. مثل هميشه كاري نداريم كه چرا بهرام توكلي براي ساخت زندگي تختي انتخاب شد و همچنين نمي‌پرسيم آيا كارگردان بهتري نبود كه بتواند كار را دست بگيرد؟ اين سوال‌ها پيشااثر است و حالا كه ما با نسخه نهايي مواجهيم، تاثير چنداني ندارد. شايد البته بتوان
به صورت جداگانه به اين موضوع پرداخت و سرمايه‌گذاران را ترغيب كرد كه در انتخاب‌هاي‌شان دقت بيشتري به خرج بدهند.
به هر حال فيلم تختي ساخته شده است.

تختي بهرام توكلي به‌شدت تحت تاثير باورهاي عاميانه از تختي واقعي است. تختي بهرام توكلي آدمي است كه مدام در خيابان راه مي‌رود و به ديگران كمك مي‌كند. يك زندگي پرسه‌زننده. انگار كه او هيچ كار ديگري در زندگي‌اش ندارد جز اينكه دست به جيب ببرد و گره از كار نيازمندي بگشايد. اين تصوير را مقايسه كنيد با روايت‌هايي كه معمولا پيرمردها يا به اصطلاح محترمانه‌ترش پيشكسوت‌ها در مورد تختي مخصوصا در سالروز مرگش مي‌گويند؛ «آقا تختي دست به خير داشت.» اين به خودي خود مشكلي ندارد اما وقتي وارد جهان فيلمسازي توكلي مي‌شويم سرگشتگي به بار مي‌آورد.

باور عامه گرچه در مورد بخش‌هايي از زندگي تختي قطعيت دارد، در مورد كليت زندگي او در اين 50 سال با عدم قطعيت روزگار گذرانده. عدم قطعيت درمورد رابطه تختي با همسرش، عدم قطعيت در مورد رابطه تختي و حكومت و از همه مهم‌تر عدم قطعيت در مورد رابطه تختي و مرگ. پس اگر كارگردان بسته است روي باور عاميانه بايد عدم قطعيت را در فيلم نه با حرف كه يك نفر بگويد: «هيچ‌كس نمي‌تواند ادعا كند همه چيز را در مورد تختي مي‌داند» كه با فرم روايي به تصوير بكشد. همين‌جاست كه در نقطه شروع فيلم، يعني همان جايي كه بايد قلاب گير كند به طعمه و مخاطب را ميخكوب كند، همه چيز از دست مي‌رود. كارگردان با قاطعيت بزرگ‌ترين معماي زندگي تختي را حل مي‌كند، در يك ليوان آب. مخاطب يكي از ابهامات بزرگ زندگي‌اش برطرف مي‌شود. تختي خودكشي كرده است، بي برو برگرد.

راوي با نريشن روي فيلم در مورد تختي حرف مي‌زند. فارغ از اينكه نريشن ساده‌ترين و دم‌دستي‌ترين شيوه براي پيشبرد روايت است، راوي معلوم نيست دقيقا از چه زاويه‌اي وارد زندگي تختي مي‌شود. راوي داناي كل است يا نامطمئن؟ به‌طور مثال اينكه راوي در مورد دعواي كودكي تختي اطلاعات جزيي دارد اما از رابطه تختي و همسرش اطلاعات ندارد، عجيب است. شايد گفته شود كه ميزان اطلاعات به‌جا مانده از تختي همين است. همه مي‌دانند او در شبي كه به آن پيرزن كمك مي‌كرده بستني و دقيقا بستني مي‌خورده اما نمي‌دانند او در زندگي شخصي‌اش چه داستاني داشته. اشكالي ندارد و شايد كاملا هم درست باشد اين حرف. با اين حال مساله سر فرم اثر است؛ فرمي كه معلق است بين قطعيت و عدم قطعيت. لنگ در هواست بين عرياني و پوشش. تختي از خلال فرمي كه توكلي انتخاب كرده است- خيلي مطمئن نيستم كه توكلي فرم خاصي در نظرش بوده باشد و به نظر مي‌خواسته صرفا تمام چيزهايي كه شنيده است را به تصوير بكشد- شخصيتي است كاريكاتوري. كاريكاتوري به اين خاطر كه بخش‌هايي از زندگي او بسيار برجسته است و بخش‌هايي ديگر ريز. بسيار ريز و حتي ناديدني.

نكته ديگري كه بايد به آن اشاره شود و
در راستاي همان معلق بودن فرم قرار مي‌گيرد، عدم دراماتيزه شدن روايت توسط كارگردان است. توكلي با اين پيش‌فرض كه زندگي تختي اتوماتيك دراماتيزه است، هيچ تلاشي در اين زمينه انجام نداده است. رابطه عشقي، زندگي حرفه‌اي ورزشي، فعاليت سياسي، طرد شدن، تنهايي و يك عالمه تم ديگر كه هر كدام‌شان مي‌توانستند به تنهايي محور روايت و مبناي درام قرار بگيرند اما توكلي از همه اينها به اندازه ناخنك زدن بهره برده است. البته توكلي در فيلم قبلي‌اش هم نشان داد كه در نوشتن فيلمنامه و دراماتيزه كردن اثر مشكل دارد ولي معلوم نيست چرا همچنان اصرار دارد فيلمنامه‌هايش را خودش بنويسد. تنها فيلمنامه قابل‌قبول توكلي «اينجا بدون من است» كه آن هم اقتباس از «باغ‌وحش شيشه‌اي» اثر «تنسي ويليامز» بوده است. تازه همان‌جا هم توكلي با اضافه كردن يك پايان‌بندي من درآوردي از خودش، اثر را از خيلي خوب به خوب يا شايد متوسط تنزل داده است.

درنهايت تختي بهرام توكلي انساني است كه مدام در حال پرسه زدن است. هيچ كار مشخصي ندارد. هيچ فعاليت و دغدغه خاصي ندارد. يك روز خانه پدر است و يك روز در گلفروشي و يك روز سر تمرين و يك روز در حزب جبهه ملي و يك روز جلوي در استاديوم. همه اينها بدون هدف خاصي انجام مي‌شود و اگر هدفي شود برايش درنظر گرفت، همان پول دادن به فقراست.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون