نگاهي به نمايش «شربت سينه» به كارگرداني رسول كاهاني
جسارت شكستخورده
سيد حسين رسولي
اين روزها نمايش «شربت سينه» به نويسندگي و كارگرداني رسول كاهاني در عمارت نوفللوشاتو روي صحنه رفته است. رويكرد كارگردان در اين نمايش توجه ويژه به «روايت» و عناصر «روايتگري» است. نمايش، ورود يك كاشيكار براي تعميرات حمام يك شخص عادي را روايت ميكند. در اين ميان، گوشي همراه صاحبخانه و پاكت سيگار كاشيكار گم ميشود. نكته مهم اين است كه چندين بازيگر زن و مرد با صداها و قد و هيكلهاي متفاوت نقش اين دو كاراكتر را بازي ميكنند. حتي گاهي اين دو مرد تبديل به دو زن ميشوند. گاهي يك زن و يك مرد در برابر هم ميشوند. چهار دوربين زنده هم روي صحنه وجود دارد. اين دوربينها تمام اتفاقات پشت صحنه را نشان ميدهند. حتي گاهي بازيگران رو به دوربين صحبت ميكنند. در انتهاي نمايش هم شاهد هستيم تمام بازيگراني كه نقش دو كاراكتر اصلي را بازي ميكنند، جلوي صحنه ميآيند و در برابر ديدگان مخاطب، فضاي پشت صحنه را ميسازند. داستان هم مدام تكرار ميشود. ولي به يكباره تكرارها هر كدام مسير متفاوتي را در پيش ميگيرند. با اين تفاسير كارگردان تلاش كرده است به مخاطب بگويد كه شاهد «نمايش» است. از سوي ديگر، ميخواهد با جنسيت و هويت و نوع روايت «بازي» كند. اين بازيگوشي و تلاش براي نمايشي بودن در هنر «پستمدرن» مشهود است. با اين حال، گروه اجرايي زحمت فراواني كشيده است ولي نتيجه آنچنان مثبت نيست. گيجشدن و بازي روايت در روايت، باعث خسته شدن و تكرار مكررات ميشود. بعد از
۲۰ دقيقه، هيچ چيز جديدي براي گفتن و ديدن وجود ندارد. تنها منتظر پايان هستيم؛ پاياني بر اين تكرار سنگين و ملالآور و كسالتبار. رمان «اضطراب دروازهبان در ضربه پنالتي» به نويسندگي «پيتر هانتكه» با روايت متفاوت و زباني عجيب پيش ميرود. يكي از كاركردهاي اين انتخاب نويسنده، غافلگيري مخاطب است. اين رمان هم ديگر قديمي شده است. در سينما هم شاهد روايتهاي پيچيدهاي هستيم. شاهكار سينماي ژاپن به نام «راشومون» (۱۹۵۰) به كارگرداني «آكيرا كوروساوا» و فيلم «بخت كور» (۱۹۸۷) به كارگرداني «كريشتوف كيشلوفسكي» لهستاني از جمله چنين آثاري هستند. فيلمهايي مانند «پالپ فيكش» و «لبوفسكي بزرگ» هم روايتهاي جالبي دارند. اما در تئاتر به جاي تصوير بيشتر با ديالوگ فراوان مواجه هستيم. نمايشنامههايي مانند «گلنگري گلن راس»، «مرگ فروشنده» و «دشمن مردم» با گفتوگو پيش ميروند؛ بنابراين دست نويسنده براي شگردهاي روايتي بسيار بسته است. البته شاهد نمايشنامههاي عجيبي از سوي پيتر هانتكه و نويسندگان «ابزورد» هستيم. اما آيا تماشاگر ميتواند چنين آثاري را به راحتي تحمل كند و تا پايان نمايش بنشيند؟ بنابراين شايد كارگردان نمايش «شربت سينه» راه اشتباهي را در پيش گرفته باشد. با اين حال كار او در زمره آثار پستمدرني جاي ميگيرد كه دوست دارند با همهچيز «بازي» كنند. از اين منظر جسارت دارد؛ جسارتي شكستخورده.