• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۱۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4368 -
  • ۱۳۹۸ پنج شنبه ۲۶ ارديبهشت

كتاب مستطاب حسین كرد شبستري/ 15

ابوتراب جلی

اشاره: «کتاب مستطاب حسین کرد شبستری»، از یادگاران زنده‌یاد استاد «ابوتراب جلی» است که چند دهه پیش با اسم مستعار «فلانی» و در قالب پاورقی، در نشریه فکاهی «توفیق» منتشر می‌شد. هر هفته، طنز منظوم و شیرین جناب جلی را در ستون «طنز مستطاب» بخوانید.

 

قسمت بیست‌وچهارم؛

در اوصاف مورخین عظام و محققین عالی‌مقام فرماید:

در ایام سلف، بیکاره‌ای بود

که دارایی‌ش کاغذپاره‌ای بود

به کاغذپاره، با نثر مزخرف

نوشتی هی عبارات هشلهف

که یعفور بن قیدور بن شداد

تولد یافته در استرآباد!

از آنجا آمده بر پشت یابو

پس از یک‌روز و یک‌شب، تا ابرقو

ولی در این روایت اختلاف است

به قول بعضی، این دعوی خلاف است

حمیدالدین، ابوالفتح مورخ

که نتوانی سگ او را کنی چخ!

چنین فرموده در «چرت التواریخ»

که اصلا این سند، جعل است از بیخ

بوَد میلاد یعفور بن قیدور

به روز جمعه، آن هم در نشابور!

به عمر خود نرفته استرآباد

سکونت داشته در شهر بغداد

نبوده کار او یابوسواری

سفر رفته، ولی همراه گاری!

غرض، مهمل‌سرایی، یاوه‌گویی

چنان کرده‌است برپا های و هویی

که گر شاگردی اینها را نداند

مزخرف‌های او از بر نخواند

رفوزه می‌شود در امتحانات

به دیپلم کی رسد؟ هیهات، هیهات!

اگر این درس، کم شد از مدارس

شود یک دوره تحصیلات، ناقص!

خدایا نم کشید از نو سوادم

به جر بحث «صاد» و «سین» فتادم

«مدارس» قافیه شد با «نواقص»

دلم آتش گرفت از این «حوادث»!

 

قسمت بیست‌وپنجم؛

در راز و نیاز با تهمتن حقه‌باز دروغ‌پرداز فرماید:

تهمتن جان، مرا بدنام کردی

مرا رسوای خاص و عام کردی

چنان بر باد دادی آبرویم

که کس باور ندارد هرچه گویم

به بدقولی مرا مشهور کردی

در انظار حریفان، بور کردی

اگر من ماست را گویم: «بوَد ماست»

همه گویند: «به به! دوغ اعلاست!»

اگر گویم که: «باشد شیره شیرین»

همه گویند: «عین سرکه است این!»

کلامم راست باشد گر سراسر

ندارد هیچ‌کس آن گفته باور

اگر در شاعری طبعم روان است

همه گویند: پوچ است و چاخان است!

ز پس کردم خلاف قول، باری

ندارد حرف‌هایم اعتباری

ز بس قالب زدم کذب اساسی

شدم هم‌دوش مردان سیاسی

هزاران وعده دادم با کش و قوس

که می‌سازم جهان را رشک فردوس!

ولی یک ذره بیش و کم نکردم

جهان را چون جهنم هم نکردم

بله، بسیار کردم خلف وعده

که بود آن وعده‌ها از روی معده!

الهی رعشه گیری ای تهمتن!

«چو انگشتان مرد ارغنون‌زن»

اگر رفتی، چرا برگشتی ای یار؟!

چو برگشتی، چرا رفتی دگربار؟!

بیا و همتی کن گر که مردی

برو جایی که دیگر برنگردی!

چرا این‌قدر اطوار درمی‌آری؟

مگر تخم دوزرده می‌گذاری؟

از استعمال حرف عامیانه

به دست فاضلان دادم بهانه

که از هر جانبی بر من بتازند

برایم دستک و دنبک بسازند

که یارو با همه کبر و افاده

مسلم شد که خیلی بی‌سواده!

ادیبان را گزک دادن ابَر دست

«بوَد چون تیغ دادن در کف مست»

مگر من ضربه گیرم ای جعلق؟!

که پیشم می‌زنی هر دم معلق؟

به ما نارو نزن ای کهنه‌رقاص!

بیا و توبه کن از روی اخلاص

بوَد رقاص، بااخلاص، هم‌رنگ

نه چون میراث با افلاس در جنگ!

 

قسمت بیست‌وششم:

تهمتن دست زد بر قبضه تیغ

رجرخوانان، برآورد از جگر جیغ

یکی جیغ بنفش چست و چالاک

شد از غار کبود او بر افلاک

تو گفتی کلک نیل‌آلود مانی

رقم زد بر پرند ارغوانی!

ادامه دارد

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون