كتابخانه
زندگي، راز و ديگر هيچ
نيلوفر صادقي |گذشته دستهاي بلندي دارد كه تا قله قاف هم كش ميآيد و ناگهان ميبيني شانههايت را سفت چسبيده كه مبادا يادت برود، هست. نگرانياش بيجاست، چون وزنش تا دم آخر از سر و دوش آدم برداشته نميشود و كمتر كسي ميتواند از پس چالش گذشته را با خود به دنياي ديگر بردن بربيايد بيآنكه دستكم بخشي از بار را زمين بگذارد. وزن رازها كوبيسمي است از روايت پنج نفر كه زندگي و گذشتهشان در بستر بمباران اتمي ناگاساكي و هيروشيما و زلزله و نگاه فاشيستي ژاپنيها به مردم كره بههم گره خورده و هر كدام ناگفتههايي دارند كه چند خانواده و نسل را درگير خود ميكند. نفر اول كه روايتش زمينه ورود ما به داستان است البته خود در اين حلقه نيست و بهواسطه روايت رازگشا و تكاندهنده مادرش به گذشته وصل ميشود و ما را همراه ميبرد. هر يك از روايتهاي اين پنجگانه اثري مستقل است و سه روايت برنده جايزههاي ادبي در ژاپن و كانادا شدهاند. صداها و تصويرها خواننده را به آساني رها نميكنند و بار خود را به شانه او انتقال ميدهند.
در بطن جنگ
بهادراميرحسيني | ادبيات آندري كوركف را پس از خوانش «مرگ پنگوئن» و «زنبورهاي خاكستري» نميتوان صرفا يك رمان دانست. كوركف اساسا محل يك مناقشه است و نويسندهاي صاحب جهان داستاني خاص خود. ديواري سخت و سنگين ساخته بين اوكراين و روسيه. نويسنده بيزار از روسها با نگاهي تلخ و گزنده به وضعيت اوكراين پس از فروپاشي شوروي كه هنوز گريبان موطن و هموطنش را گرفته است. در «مرگ پنگوئن» به روزنامهنگاري متوسل شد كه آگهي پيشمرگ سران ارتش شوروي را براي كسب نان و فرار از بيكاري مينوشت و حال در «زنبورهاي خاكستري» به ماجراي نزاع داخلي اوكراين بر سر شبهجزيره كريمه را روايت ميكند. پنگوئن جاي خود را به كندوي عسل و زنبورهايي داده كه در بطن جنگ، بمب و گلوله همراه و تنها مرهم مردي مستاصل به نام سرگي سرگيئچ هستند.
همينگوي از نگاه خبرنگاران
هدي حقشناس| كتاب حاضر مجموعه چهار مصاحبه با ارنست همينگوي نويسنده شهير امريكايي است كه توسط افراد مختلف و بين سالهاي 1954 تا 1958 انجام شده است. همينگوي در 1954 برنده جايزه نوبل شد و همين مهم خبرنگاران بيشتري را به سمت خانه او «فينكا ويخييا» در هاواناي كوبا كشاند. هر گفتوگو حال و هوا و نحوه روايت خاص خودش را دارد و به خواننده اين امكان را ميدهد كه همينگوي كهنسال را از ديد تيزبين خبرنگاران آن دوره بشناسد. در خلال اين مصاحبهها، خبرنگاران در زندگي حرفهاي او مثلا عادات خاصش هنگام نوشتن دقيق ميشوند. راجع به نويسندگان همدورهاش نظر ميدهد. هنرمنداني را كه بر كارش تاثير گذاشتهاند معرفي ميكند و درباره خودكشي پدرش اظهارنظر ميكند. دانستن اين نكته كه همينگوي خود چند سال بعد، در 1961، دست به خودكشي زد، مصاحبههاي سالهاي پاياني عمرش را خواندنيتر كرده است.
تفاوت دنياي درون و برون
فرزانه توني| ميانِ همه كشوقوسهاي زندگي، دست زمانه گاهي آدم را به جايي ميبرد كه گويا نه زمانه، كه دل، خواهان همانجا بوده و آدمي در اين مسير، هر آن انديشه كه از سرش ميگذرد و عملي كه انجام ميدهد را، گواهي از دل ميداند. ميانِ تمامي اين خواستنها و نخواستنهاي آدم، گاهي فقط يك «در» قرار گرفته است تا تفاوت جهان درون و برون ِآن را به ما نشان دهد. «آفاق» جايي بينابين اين دو جهان، تكيده بر درِ فلزي نيمهگشوده ايستاده است تا بار ديگر، زمانه او را محك زند. جهان «زنان» داستانهاي محمود دولتآبادي هميشه به طرز عجيبي در تنگنا قرار گرفته است و اكنون آفاق نيز مانند مِرگان ميخواهد از اين تنگنا، جان سالم بهدر برد. شرح جزييات و خردهريزههاي داستان با وجود نثر رصين دولتآبادي بهقدري جذاب و خواندني است كه مخاطب از بلع يكباره آن دچار سنگيني و سوءهاضمه نخواهد شد.