• 1404 يکشنبه 21 ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4380 -
  • 1398 شنبه 11 خرداد

درباره منصور اوجي و جهان شاعرانه‌اش

نيم قرن و ده

هرمز علي‌پور

 

 

در مقابل نيم‌قرن و ده سال عاشقي، شاعري، در برابر محصول جان و جسم و هستي كسي كه نام خود، نام شهر خود و رويدادها را در كلمات به امانت نهاده است چه مي‌توان كرد به غير از تحسين و درود و تكريم به او و از صميم جان گفت: سلام شاعرجان. سلام دوست گرامي و عزيزم. سلام آقاي منصور اوجي.

به خاطر همه آنچه كه از شما آموخته‌ام سپاس و تشكر دارم.

چه زود گذشت. چه بد چه خوب گذشت. من تازه شروع كرده‌ بودم به چاپ شعر در مطبوعات. هنوز مصراع‌ها، سطرهايي از شما در حافظه‌اي ديگر غمگين و رنجور من باقي است. منصور، منصور هزار ساله... با حس و حال شعرهاي تو چه لذت‌ها كه نبرده‌ام...

در ابتداي شاعري من، در جواني من و شعرم، منصور اوجي عزيز شاعري پيشكسوت بود براي من و خودش عزيز و شعرش نيز. حالا او از 80 سالگي مي‌گذرد و من 70. حالا براي من عزيزتر و براي شعر معاصر يكي از چهره‌هاي ماندگار و معتبر است.

از شعر او آموختم.

بسياري از سطرها و شعرهايش در حافظه من ماندگار است: چون منصور هزار ساله... مركزنشين نبود اما مركز را به خانه شعرش مي‌آورد.

كار شاعري چون اوجي و شاعراني از اين جرگه بخشي از ساختمان رفيع شعر معاصر است با همه تنوع و تكثر و ظهور نحله‌ها كه آثارشان مصداق رهروان پيوسته و عاشقان شعر زي است.

به او سلام مي‌كنم و حرمت او و هر شاعر عاشقي را براي هميشه دارم. برقرار باشيد آقاي اوجي، درود منصور شاعر:«كجاست بام بلندي/ و نردبان بلندي/ كه بر شود و بماند بلند بر سر دنيا/ هواي باغ نكرديم و دور باغ گذشت...»سادگي و آرامش در شعر تو را نمي‌توان و نمي‌شود با نگاه هيجان زده و با ياغي‌گري جوانانه به هر بهانه و عنواني در‌يافت چون به سلامت از جنجال‌ها گذشتن شاعر، نصيب هر شاعري نمي‌شود.

ترديد ندارم رضايت خاطر جان تو از سير و سلوك است، نگاه مشترك شاعراني است كه هميشه شاعرند و شاعر هميشه‌اند با همه پريشاني‌ها بايد يك بار ديگر تو را چون قديم بخوانم و چند شاعر ديگر را كه در غبار غوغاها و اين چيزها برقرار مانده‌اند:« قله باشي هميشه تنهايي/ قله كوه هميشه،‌ ها تنهاست!/ قله كوه هميشه،‌ها بشكوه!» يا: «رنگ و وارنگ بال و پر زد و رفت/ غير پروانه بهار چه بود؟/

غير يك لحظه از زمان ازل؟/ غير يك لمحه از حضور خدا؟ديدمش شعر زنده بود، پريد» و: «دلتنگ خود منم/دلتنگ دوست مي‌شوي‌ اي دوست، اين نكوست/ اين رسم خوب مردم عصر و زمانه‌ است/ اما دريغ و درد/ بر ما چه رفته است؟/در خاك ميهنم/ دلتنگ خود منم!...»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون