به بهانه صحبتهاي احمد كاميابي مسك در جمع تئاتريها
بايد گفتوگو كنيم
بابك احمدي
روزگاري در اين سرزمين مردم با شنيدن نام سعدي، حافظ و فردوسي گوش تيز ميكردند بلكه از لابهلاي حرفهاي صاحب سخن پيالهاي شعر و اندرز حكيمانه بردارند، حالا احتمالا همه اتفاق نظر داريم كه تا حد زيادي كار از كار گذشته و امروز دعوا بر سر ديالوگهاي صد من يك غاز فلان سريال تركي است. فاصله گرفتن از تاريخ و فرهنگ اين سرزمين در تمام ابعاد به يكي از ويژگيهاي ما مردم بدل شده و هر تازه از راه رسيدهاي به سادگي بر چهره گذشته پنجه ميكشد. به صراحت بگويم نمونهاش در همين تئاتر ما كه هر چه دقت ميكنم بيشتر ميبينم برخلاف گذشته گوش جوانها ديگر به حرف بزرگترها بدهكار نيست، بگذريم كه كم نيستند بزرگاني كه اصلا رسم بزرگي نميدانند و شايد مشكل از همينجا سرچشمه ميگيرد. فقر بزرگتر و رسم بزرگتري. زماني كه زندهياد حميد سمندريان سر بر بالين گذاشت و ديگر برنداشت عدهاي در مراسم يادبود او به درستي اشاره كردند كه تئاتر ايران آرامآرام بزرگترهايش را از دست ميدهد و متاسفانه هيچ جايگزيني هم برايشان ندارد. چهرههايي كه اجازه داشتند در يك بزنگاه تاريخي با يك كلمه يا پس گردني- مثل زندهياد سمندريان- همه ما را به خودمان بياورند كه جماعت! اين ره كه ميرويد به تركستان است. به قول عليرضا نادري عزيز، ما لازم داريم تمرين كنيم كمي لبها را بدوزيم و گوشها را باز كنيم. بايد جاي حرف زدن مدام از اين كري و كوري تاريخي خلاص شويم. حالا هم احمد كاميابي مسك، اين مترجم و پژوهشگر و مدرس حسابيِ تئاتر مملكت حرفهايي زده كه بايد به گوش جان شنيد. «استفاده و كاربرد تركيب تئاتر ابزورد همچنان در ميان جامعه تئاتري ما ادامه دارد. در حالي كه تكرار كلمه ابزورد و مفهوم آن در روحيه جوانان تاثير منفي دارد و همين حرفها منجر به خودكشي خيلي از آنها شده است. نخستينبار مارتين اسلين چنين واژه نادرستي را بر سر زبانها انداخت و تا مدتها از اين كلمه استفاده ميشد تا اينكه بالاخره در سال 1979 و در يك گردهمايي فرهنگي در شمال فرانسه كه بيش از 80 نفر از اساتيد متخصص آثار يونسكو و خود وي به اتفاق خانواده در آنجا حضور داشت، مارتين اسلين در نوبت سخنراني خود گفت امروز ميخواهم اعتراف كنم و بگويم اشتباه بزرگي كردهام، آثار يونسكو ابزورد نيستند؛ بلكه انقلابي هستند و در اين لحظه آقاي يونسكو كه در انتهاي سالن نشسته بود و من افتخار داشتم در كنار وي باشم از جاي خود برخاست و گفت آقاي مارتين اسلين! انقلابي هم خودت هستي، من برچسب نميخواهم. اين حرف را گفت و نشست اما تمام سالن از جا بلند شده و پنج دقيقه تمام او را تشويق كردند و ديگر استفاده از اين كلمه در سراسر دنيا تمام شد.» كاش تئاتر حداقل پيشنهاد اين بزرگتر را بشنود و دربارهاش گفتوگو كند.