• ۱۴۰۳ شنبه ۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4388 -
  • ۱۳۹۸ پنج شنبه ۲۳ خرداد

همه در يك كشتي نشسته‌ايم

فاطمه باباخاني

در مدرسه ما جايي براي برگزاري نمايشگاه‌هاي خيريه نبود، خودمان در حاشيه يك شهر كوچك زندگي مي‌كرديم و اگر بنا بود خيريه‌اي در شهر باشد قطعا ما جزو كمك‌كنندگان نبوديم. دانشگاه كه رفتم دانشجويان در دو دسته بسيج و انجمن اسلامي دست به انتخاب مي‌زدند، تنها يكي، دو تشكل علمي بود كه چندان فروغي نداشتند.تشكيل يك گروه طبيعت‌گردي و بعد از آن انجمن محيط زيستي مرا به سمت فعاليت‌هاي اجتماعي سوق داد؛ با اين حال گروه و انجمن ما در تقابل با ديگران تعريف مي‌شد، بايد تلاش مي‌كرديم بهترين برنامه‌ها را بگذاريم تا نسبت به ديگران در جايگاه بالاتري قرار بگيريم. در جريان برگزاري چند جشنواره اگرچه همكاري‌هايي با ساير انجمن‌هاي محيط زيستي داشتيم اما به هر حال ما، ما بوديم و آنها، آنها. زماني كه در يك نمايشگاه خيريه شركت كرديم تا با فروش محصولات انجمن هزينه‌هاي‌مان را تامين كنيم، اولين مواجهه من با اين دست از فعاليت‌ها شكل گرفت. مادر دوست و همكارم از غرفه ما خريد كرد و بعد سراغ غرفه‌هاي كناري رفت . از نگاه من ما، ما بوديم و بايد خريدمان را به خودمان محدود مي‌كرديم. در يكي، دو نمايشگاه بعدي هم همين ديدگاه را داشتم و با چشم، دوستان‌مان را كه از غرفه‌هاي ديگر خريد مي‌كردند، مي‌پاييدم. اولين ترك در اين دنياي كوچك من چند سال پيش در يك نمايشگاه عيدانه كه موسسه حيات وحش ميراث پارسيان تدارك ديده بود، خورد. در حالي كه داوطلبان موسسه از غرفه‌شان خريد مي‌كردند، ما مگس مي‌پرانديم. مديرعامل موسسه كه وارد شد به همه غرفه‌ها سر زد و ضمن احوالپرسي خريد مفصلي از ما داشت، اين بود كه يخ كسادي بازار ما شكست و كم‌كم بقيه به تبعيت او سراغ غرفه ما آمدند. روز بعد يكي از داوطلبان‌شان سري به ميز ما زد و زشت‌ترين كارهاي‌مان را كه اميدي به فروش‌شان نداشتيم خريد و رفت. در نمايشگاه‌هاي بعد ياد گرفته بودم بايد به غرفه‌هاي ساير انجمن‌ها سر بزنم؛ نه تنها از اين بابت كه قيمت كارهاي‌شان را با محصولات خودمان قياس كنم، بلكه از اين بابت كه با خريد از ساير انجمن‌ها به صندوق آنها هم كمك كرده باشم. فرق نمي‌كرد آن انجمن در حوزه كودك كار مي‌كرد، يا براي حفظ منابع آبي تلاش مي‌كرد يا مي‌خواست درياچه اروميه را نجات دهد. مي‌شد در ميان آن‌همه اقلام جورواجور نه زيباترين بلكه معمولي‌ترين چيزها را خريد، خسته نباشيدي گفت و به اين فكر كرد اين كشتي كه همگي در آن نشسته‌ايم به سلامت به مقصد خواهد رسيد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون