درباره فيلم «انگل» به كارگرداني بونگ جون- هو
شورش اخته شده
شاهين محمديزرغان
«انگل» به كارگرداني بونگ جون-هو نخل طلاي كن امسال را كسب كرده است. فيلمي كه شايد ما را ياد فيلم «ويريديانا»ي بونونل بيندازد اما همين شباهت در سطح باقي ميماند و به كل از رويكرد بونوئل فاصله ميگيرد. تبديل صراحت و جنون بونوئل به خشونت مبتذل و متظاهري كه سينماي امروز با آن دست به گريبان است هم نميتواند بونگ جون-هو را از گودالي كه در آن افتاده است، برهاند و نابلدي او را در برپاكردن جهان بونوئلي آشكار ميكند. همانطور كه از اين كارگردان كرهاي انتظار ميرفت، مواجهه با ايدههاي مختلف ژانري و ادغام آنها در اين فيلم او نيز به وضوح قابل مشاهده است. اين فيلمساز خود را محدود به قواعد ژانري نكرده و با حركتي سيال، تلفيق هوشمندانه ژانرهاي مختلف را به ثمر نشانده است. همين آشناييزدايي از قواعد موجب شده است تا نتوان از فيلم به راحتي گذشت اما آنچه اين فيلم را براي من به فيلمي متوسط در حد بازي با ژانر تبديل ميكند، افتادن در دام آن چيزي است كه سعي ميكند پاي خود را روي آن بگذارد. به عبارتي ميتوان گفت بونگ جون-هو طعمه آن چيزي ميشود كه عليه آن شوريده است. صحبت از سرمايهداري، اختلاف طبقاتي، كره شمالي و از اين دست مفاهيم درباره «انگل» بسيار است، اما آنچه به اين فيلم ضربه ميزند، برخورد استعارهاي با همين مفاهيم و در يك كلمه با قانون است. سمپاشي ابتداي فيلم، بوي حاصل از آن در طول فيلم و حركت پدر مانند يك حشره را وقتي يواشكي در حال گريختن است به ياد بياوريد! اين حضور غيرانساني يا حيواني را آيا ميتوان فرآيند حيواني شدن آنچه مدنظر دلوز و گوتاري در كتاب «كافكا به سوي ادبيات اقليت» است، دانست؟! آيا اين حيوانيت چيزي بيرون قانون است؟ حيوانهاي كافكا آنگونه كه دلوز و گوتاري شرح ميدهند در بند اسطوره نيستند و حالت استعاره و تمثيل ندارند و دقيقا در تقابل با استعاره، اسطوره و قانون قرار دارند. برگ برنده قانون استفاده نمادين و اسطورهاي از زبان است. در نظر دلوز و گوتاري، تقابل حقيقت و مجاز (استعاره و واقعيت) در جهان كافكا وجود ندارد و در اين جهان هم انسان و هم حيوان از هم قلمروزدايي ميشوند. در اين فيلم خانواده تلاش ميكند از شرايط پست خود يعني زيرزمين به روي زمين و شرايط اقتصادي مناسبتر بيايد. به عبارتي تلاش آنها در راستاي اين است كه وارد نقشهاي نمادين شوند كه شرط اين خلاصي از فقر در سرمايهداري، اختگي است. اتفاقي كه فرآيند اسطورهاي و تمثيلي را طي ميكند و در چارچوب قانوني بازتوليد ميشود كه با انسانها به عنوان سوژه به نحوي برخورد ميكند كه گويي حشره و اينجا انگل هستند. در اينجا كارگردان شايد به ظاهر بر همين قانون و سرمايهداري شوريده است اما اين انگل بودن درست در لحظه تحقق كامل پيشفرض ضمني قانون اتفاق ميافتد و در دام اسطوره و نماد درجا ميزند، زيرا اين تبديل از حالت استعاري به واقعيت اتفاق نميافتد و در همان استعاره باقي ميماند. در نتيجه شورش تبديل به اختگي ميشود!