همين كه يك دولت به مذاكره ميپردازد، يعني قبول ميكند كه يك فضاي مبتني بر اعتماد ايجاد كند. زيرا وقتي كه يك دولت تن به مذاكره نميدهد يا مذاكرهگريز است، يعني بياعتمادي آن قدر زياد است كه هيچ زمينهاي كه قابل پيشبيني باشد و نشان دهد كه ميخواهيم به يك نتيجه برسيم، وجود ندارد. بنابراين شروع خود اين بحث نشاندهنده يك پيشرفت و تغيير رويكرد به مسائل است
اين مذاكرات در ارتقاي سطح مناسبات كشورهاي ديگر با ما خيلي تاثيرگذار بوده است، ضمن آنكه در جذب سرمايهگذاري خارجي بسيار موثر است زيرا سرمايهگذاران به خصوص به بحث امنيت و اعتماد بسيار توجه دارند. وقتي ايران در اين سطح مذاكرات را به اين صورت مديريت ميكند، نشاندهنده آن است كه اينجا هم معيارهاي مربوط به توسعه همكاريها در دنياي مدرن را ايران ميپذيرد
محسن آزموده / چنان كه سيد جواد طباطبايي در سخنراني اخيرش در دايرهالمعارف بزرگ اسلامي نشان ميدهد، ميرزا ابوالقاسم قائممقام فراهاني را ميتوان نخستين سياستمدار جديد ايران خواند كه دركي عميق از سياست جديد و ديپلماسي مدرن داشته و براي نخستين بار دركي درست از مفهوم منافع ملي داشته است و بر همين اساس به فرستادگان و مذاكرهكنندگانش سفارش ميكرده «تا جايي كه ميتوانند از منافع ملي دفاع كنند و از آنها ميخواهد اگر كاري از پيش نبردند، اگرچه همه اختيارات را دارند اما بگويند ماذون به هيچ نيستند و بايد بازگشته و رايزني كنند. در نوشتن عهدنامهها نيز از آنها ميخواهد از آنجا كه زبان فارسي را بهتر ميدانند تا جايي كه ميتوانند كلمات را دوپهلو بنويسند تا بعد بتوان از زير آنها شانه خالي كرد. در واقع از آنها ميخواهد در جهت منافع ملي از هر راهي استفاده كنند.» قريب به دو سده از عصر قائم مقام و جنگهاي ايران و روس ميگذرد و در اين سالها ايران به تناسب گسترش روابط سياسي و اجتماعي در جهان، تنشهاي فراواني را با ساير كشورها تجربه كرده است. در پرتو اين دو سده فهم سياستمداران ايراني نيز از ديپلماسي دگرگون شده و به خصوص با در نظر داشتن مذاكرات هستهاي اخير، ميتوانيم ادعا كنيم كه اينك رجال سياسي ايران فهميدهاند كه ديپلماسي يك دانش جديد و مبتني بر نظريههاي علمي برآمده از تجربههاي متعدد است. يوسف مولايي، استاد حقوق بينالملل دانشگاه تهران از منظري دانشگاهي مذاكرات اخير را يگانه راهحل در برابر گزينه جنگ ميداند. به باور او اين مذاكرات را ميتوان بر پايه نظريه همبستگي بينالمللي تلقي كرد؛ گامي مثبت در جهت پذيرش بيش از پيش ايران در جامعه بينالملل به مثابه كشوري كه اهل گفتوگو و مداراست و سياست را به جنگ ترجيح ميدهد .
در چارچوب روابط بينالملل قطعا منازعات و درگيريهاي متفاوتي صورت ميگيرد كه در صورت حل و فصل نيافتن به فجايعي چون جنگ و نزاعهاي خونين بدل ميشود. اساسا به وجود آمدن سازمان ملل و تصويب تعهدات و قراردادها نيز براي جلوگيري از اين معضل است. اگر ممكن است براي فتح باب بحث بفرماييد اصولا چه سازوكارهايي براي حل مسائل بينالمللي ميان كشورها وجود دارد؟
به طور كلي ما دو روش براي حل و فصل اختلافات در دنيا داريم؛ نخست حل و فصل مسالمتآميز اختلافات است كه مهمترين محور و عنصر آن مذاكره است و روش دوم جنگ است. بنابراين وقتي شما حل و فصل مسالمتآميز اختلافات را در پيش ميگيريد، قطعا بايد از پتانسيل و ظرفيت مذاكره حداكثر استفاده را به عمل آوريد. اين در فصل ششم منشور سازمان ملل متحد با همين عنوان «حل و فصل مسالمتآميز اختلافات» آمده است كه اولا مذاكره و ثانيا ميانجيگري است و در ادامه بحثهاي كارشناسي و حقيقتيابي و در نهايت داوري و مراجعه به ديوانهاي بينالمللي دادگستري است. در آنجا نيز گفته ميشود اگر مشكلي كه بين كشورها وجود دارد، از اين استعداد برخوردار است كه به صورت مسالمتآميز حل نشود، امكان اينكه صلح و امنيت بينالمللي را به خطر بيندازد وجود دارد بنابراين شوراي امنيت در چارچوب فصل هفتم قطعنامه صادر ميكند. بنابراين ما اگر ميخواهيم از طريق مسالمتآميز و در چارچوب فصل ششم منشور اختلافات را حل و فصل كنيم، بايد تن به مذاكره بدهيم.
به نظر ميرسد مذاكرات هستهاي اخير بهترين شاهد براي اين ادعا باشد كه جمهوري اسلامي گام در مسير تعاملي سازنده و مبتني بر گفتوگو گذاشته است. آيا ميتوان گفت كه با دولت آقاي روحاني ما وارد مرحلهاي از ديپلماسي مبتني بر گفتوگو شديم؟
بله، آقاي روحاني از همان ابتدا نقشه راهش را در رابطه با مسائل بينالمللي مطرح كردند و گفتند كه عمدتا بر اساس تعامل و با شيوه ديپلماسي قوي ميخواهند با دنيا و با مشكلات مواجه شوند. اين امر آشكاري بود كه در برنامه انتخاباتي ايشان نيز مطرح شده بود. از همان ابتداي شروع به كار نيز سعي كردند تحرك بيشتري به فضاي ديپلماسي بدهند و به همين خاطر پرونده هستهاي را با توجه به اهميتي كه داشت، در اولويت قرار دادند.
ارزيابي شما از سطح موفقيت دولت در پياده ساختن اين روند تازه چيست؟
بحثهاي مربوط به تعامل به صورت فرآيندي است، يعني نيازمند گذر زمان و طي شدن تدريجي مراحل و گامهاي مختلف است. از اين حيث تعامل و مذاكره مثل يك بازي فوتبال نيست كه در 90 دقيقه نتيجه كاملا مشخص شود. ضمن آنكه تا زماني كه به نتيجه مشخص نرسيم، شاخص اندازهگيري نداريم. در 18 ماه مذاكره براي پرونده هستهاي مدام تلاش و فعاليت بوده است، اما اگر يك بيانيه يا موافقتنامه به عنوان خروجي استخراج نشود، چگونه ميتوان موفقيت يا شكست را ارزيابي كرد؟ بنابراين شاخصها خيلي اهميت دارند و ما با توجه به اين شاخصها و نتيجههاي خروجي مشخص ميتوانيم اظهارنظر كنيم.
به هر حال ما يك تفاهمنامه ديدهايم و شايد بتوان بر اساس آن يك ارزيابي صورت داد.
بله، ما در ژنو يك تفاهمنامه داشتيم، منتها باز هم در آن تفاهمنامه گفته شده كه يا همهچيز، يا هيچ چيز. يعني يا ما به نتيجه نهايي ميرسيم و اختلافات حل ميشود يا اينكه اگر به نتيجه نرسيديم، به مثابه آن است كه هيچ اقدامي صورت نگرفته است.
با توجه به ديدگاههايي كه در حقوق بينالملل مطرح ميشود، اصولا آيا ميتواند نتيجه يك تفاهمنامه صفر و يكي نباشد؟
چرا ممكن است. همين كه يك دولت به مذاكره ميپردازد، يعني قبول ميكند كه يك فضاي مبتني بر اعتماد ايجاد كند. زيرا وقتي كه يك دولت تن به مذاكره نميدهد يا مذاكرهگريز است، يعني بياعتمادي آن قدر زياد است كه هيچ زمينهاي كه قابل پيشبيني باشد و نشان دهد كه ميخواهيم به يك نتيجه برسيم، وجود ندارد. اما زماني كه پاي مذاكره مينشينيم، يعني حداقل اصل را بر اين ميگذاريم كه ميتوان با حسننيت اعتمادسازي كرد و به نتيجه رسيد. بنابراين شروع خود اين بحث نشاندهنده يك پيشرفت و تغيير رويكرد به مسائل است. گاهي كسي كاملا بياعتماد است و ميگويد ما اصلا به نتيجه نميرسيم، در اين حالت به حسننيت طرف مقابل شك داريم. در چنين حالتي از آنجا كه گامي در راستاي حل اختلافات برداشته نميشود، آنها تشديد ميشوند. زمان اختلافاتي را كه به حال خود رها شده باشند، نهتنها حل نميكند كه آنها را پيچيدهتر ميكند. ما حتي وقتي به سمت اين برويم كه آيا ميشود در مذاكره نتيجه گرفت يا نه، خودش نشاندهنده تغيير رويكرد است، زيرا پيش از آن نگاه بدبينانهاي نسبت به حسن نيت و علايق و ظرفيتهاي طرف مقابل به وجود آمد.
بعد از انجام اين مذاكرات برخي آن را بهخصوص 9 ساعت مذاكره مداوم را نوعي ركوردشكني خواندند. با توجه به شناخت شما از مسائل حقوق بينالملل آيا اين ارزيابي را صحيح ميدانيد؟ به عبارت ديگر در طول تاريخ ديپلماسي ايراني آيا نمونه يا نمونههاي مشابه اين را ميتوان يافت؟
تا آنجا كه به ايران مربوط ميشود، ما با هيچ موضوعي تا اين اندازه عجين و با آن درگير نبوديم كه بتوانيم به اين صورت آن را اندازهگيري كنيم. وقتي اين مذاكرات را با مذاكرات مربوط به معاهده صلح ورساي مقايسه ميكنيم، ميبينيم كه به هيچوجه تا اين اندازه طولاني و نفسگير نبوده است. در جنگ جهاني دوم نيز ميان كشورهاي درگير براي سامان دادن به اوضاع بعد از جنگ مذاكراتي صورت گرفته است، اما در واقع هيچ كدام از اينها را اندازهگيري نكردهايم، ضمن آن خودمان در اين مذاكرات (مربوط به جنگ جهاني دوم) نبودهايم، نميتوان مقايسه درستي انجام داد. اما تا آنجا كه به تاريخ ديپلماسي در ايران بر ميگردد، شايد بتوان اين مذاكرات را با مذاكرات گسترده براي پايان دادن به بحران سفارت امريكا مقايسه كرد. در آنجا نيز مذاكرات طولاني صورت گرفت. البته در مذاكرات بحران سفارت امريكا به دليل آنكه روابط مستقيمي نداشتيم، مذاكرات به صورت غيرمستقيم و در فضايي شتابزده صورت گرفت. در مورد پايان دادن به جنگ هشت ساله نيز در مقام مقايسه باز همه قدرتها يك طرف نبودند كه ما در سوي ديگر باشيم و مذاكرات مستقيم نبود و با واسطه سازمان ملل بود. شايد اين نخستين تجربه ما در قرن جديد باشد كه در اين سطح و به اين بزرگي باشد. فكر ميكنم در مورد كشورهاي ديگر نيز همين طور باشد، يعني هيچ كدام از كشورهاي امريكا و روسيه و چين چنين مذاكراتي با اين فشردگي و اين حجم نداشتند. اگر به صورت روزمره برنامههاي آقاي كري را دنبال كنيد، ميبينيد كه هيچوقت 8، 9 روز پشت سر هم و تمام وقت و در ساعات غيراداري وقتش را به موضوعي اختصاص نداده است. مذاكرات فعلي شبانهروزي و نفسگير بود و در حد خودش قطعا يك ركورد است.
برخي هم اين مذاكرات را با مذاكرات مربوط به نفت در ماجراي ملي شدن صنعت نفت يا مذاكرات قوام با روسها در مورد نفت شمال و خروج نيروهاي شوروي از شمال ايران و قضيه آذربايجان مقايسه ميكنند.
البته هر چيزي را بايد در ظرف زماني و مكاني خودش مورد ارزيابي قرار داد. فضاي امروز با فضاي ملي شدن صنعت نفت و مذاكرات قوام قابل مقايسه نيست. چرا اصلا بايد به تاريخ رجوع و از دل آن نمونههايي استخراج كنيم كه واقعا هيچ مشابهتي با هم از نظر موضوعي و شكلي ندارند. هر كدام از اين مذاكرات را بايد در شرايط خاص خودش سنجيد.
به نظر شما بازتاب اين مذاكرات در عرصه داخلي و بينالمللي به چه صورت ميتواند باشد؟
من فكر ميكنم اين مذاكرات در عرصه بينالمللي اعتبار بيشتري به ما ميدهد. هم به لحاظ شكل كار يعني همگان اذعان ميكنند كه ايران كشوري است كه به ديپلماسي و مذاكره اعتقاد دارد و به استفاده از ظرفيتهايي كه حقوق و روابط بينالمللي ايجاد كرده اعتقاد دارد و احترام ميگذارد. بر اين اساس ما اگرچه جزو جامعه جهاني هستيم اما اين مذاكرات در ارتقاي سطح مناسبات كشورهاي ديگر با ما خيلي تاثيرگذار بوده است، ضمن آنكه در جذب سرمايهگذاري خارجي بسيار موثر است زيرا سرمايهگذاران به خصوص به بحث امنيت و اعتماد بسيار توجه دارند. وقتي ايران در اين سطح مذاكرات را به اين صورت مديريت ميكند، نشاندهنده آن است كه اينجا هم معيارهاي مربوط به توسعه همكاريها در دنياي مدرن را ايران ميپذيرد و به آن آگاه است و در حقيقت با توانمندي آن را مديريت ميكند. بنابراين وجهه بينالمللي ما به خصوص در حوزه اقتصادي ارتقا مييابد. نشانههاي اين موضوع را از همين امروز ميتوانيد رصد بكنيد.
تاثير اين مذاكرات در وضعيت ايران در منطقه خاورميانه به چه صورت خواهد بود؟ آيا تعاملات ما با تركيه و عربستان و... كه به هر حال به نحوي رقباي منطقهاي ما محسوب ميشوند، چطور خواهد شد؟
منطقه مشكلي اساسي دارد و در بحران عجيبي دست و پا ميزند كه در تمام مناسبات ديگر نيز تاثير ميگذارد. بحث داعش و بحران عراق و سوريه و نيروهاي مختلف افراطي كه در جهت واگرايي گام بر ميدارند و درگيريهاي قومي و مذهبي و...، زندگي در منطقه خاورميانه را شديدا تحت تاثير قرار ميدهد. اين مساله بر تمام مناسبات سايه مياندازد و هر گونه ارزيابي از مذاكرات يا ساير مسائل را بايد در پرتو تحولات اين بحران مورد بحث قرار داد. به طور كلي منطقه خاورميانه الان در شرايطي طبيعي به سر نميبرد و به همين خاطر نميتوان آثار مسائلي چون مذاكرات را به طور طبيعي مقايسه كرد، با اين همه در هر صورت مذاكرات در تعاملات ايران تاثير خواهد گذاشت. اما من فكر ميكنم كه اگر مذاكرات به نتيجه نهايي برسد، مسير تازهاي دراين راستا گشوده خواهد شد. در اينكه ما چگونه با دنياي بيرون از خودمان تعامل ميكنيم و بحثهاي منطقهاي نيز بخشي از اين مسائل بيروني و ديپلماسي خارجي ما به حساب ميآيند، قطعا ما اگر مساله هستهاي و عاديسازي مناسباتمان را بتوانيم با موفقيت انجام دهيم، اين مسائل منطقهاي نيز حل خواهد شد.
آيا ميشود گفت كه به هر حال موفقيت در اين مذاكرات باعث افزايش وزن ايران در منطقه خاورميانه خواهد شد؟
بله اما اين مساله بايد به درستي مديريت شود. وقتي ميگوييم وزن ما افزايش مييابد، نبايد به شكلي باشد كه به نوبه خود واگرايي را در منطقه تقويت كند، يعني نبايد اين تصور در كشورهاي منطقه ايجاد شود كه ايران قدرتمند ميشود و تهديدي براي ساير كشورهاي منطقه به وجود ميآيد. نبايد به اين صورت باشد. ما بيشتر بايد از ظرفيتهاي جامعه جهاني براي مديريت بحرانها از طريق يا به شيوه مسالمتآميز بهره بگيريم يعني بايد اين تصور را به وجود بياوريم كه ايران كشوري است كه ميخواهد همه مسائل را در چارچوب قوانين و مقررات بينالملل با حفظ و احترام به منافع ملي خودش و احترام به منافع همپوش با كشورهاي ديگر پيش ببرد. در حالي كه اگر مدام بر اينكه وزن ما بالا ميرود، تاكيد كنيم، ميتواند به اين معنا باشد كه وزن ديگران كاهش مييابد و اين باعث ميشود كه به همگرايي نرسيم.
به نظر شما تاثير مذاكرات در عرصه داخلي و آرايش نيروهاي سياسي چگونه خواهد بود؟
من حيات سياسي را به هم تنيده ميبينم يعني بعد داخلي و خارجي و سياسي و اقتصادي و فرهنگي را از يكديگر جدا نميدانم. شما در هر يك از اين عرصهها كه به موفقيت دست يابيد، در كليت حيات سياسي تاثير ميگذاريد. وقتي ما در سياست خارجي تاكنون يك روش خاصي را دنبال ميكرديم، در سياست داخلي نيز به نوعي با آن هماهنگ بوديم. حالا كه بر تنشزدايي و تعامل با دنياي خارج روش جديدي را تجربه ميكنيم و با مديريت آن را با موفقيت صورت ميدهيم، تاثيرش را در آرايش نيروهاي سياسي نيز قطعا خواهد گذاشت.
به طور مشخص چه تاثيري خواهد داشت؟
نقش نيروهايي كه ميتوانند با عقلانيت و اعتدال و در چارچوب تعامل بحرانها را مديريت كنند، حتي در مسائل سياسي، اقتصادي و فرهنگي افزايش خواهد يافت.
وقتي تفاهمي دراين سطح صورت ميگيرد، قطعا دو دسته مخالف و منتقد خواهد داشت، نخست مخالفان و منتقدان داخلي و ديگري مخالفان و منتقدان بينالمللي كه خود اعم از مخالفان داخلي كشورهاي مذاكرهكننده هستند (مثل كنگره براي امريكا) و دولتهاي مخالف (در اين مورد رژيم صهيونيستي و نتانياهو). به نظر شما دولت براي مديريت اين مخالفتها چه اقداماتي ميتواند انجام دهد؟
نقد كردن حق همه است و همه ميتوانند روند مذاكرات و نتايج آن را نقد كنند. ما نبايد راه را براي نقد كردن ببنديم اما تا جايي كه به منتقدان داخلي مربوط ميشود، اين نقدها بايد اين شرطها را مدنظر قرار دهند: نخست اينكه منافع تنگنظرانه و جناحي از دايره ارزيابيهاي منصفانه كنار گذاشته شود و ارزيابيها بر پايه معيارهاي معطوف به حفظ و حمايت از منافع ملي صورت بگيرد، دوم اينكه به ويژگيهاي ساختار جامعه بينالملل و ظرفيتهاي حقوق بينالملل توجه شود، سوم اينكه در معرفي راهكارهاي خروج از بحران هستهاي، مدل برد- برد بر پايه واقعيتها و نه مفاهيم انتزاعي استوار شود، چهارم اينكه در ارزيابي و داوريها به مطالبات و ديدگاههاي اكثريت ملت ايران توجه شود، پنجم اينكه در جهتگيري و بيان نظرات به نحوي عمل شود كه جبهه دشمنان ايران تقويت نشود، ششم اينكه از پرداختن به مسائل حاشيهاي احساسي و تعرض به شخصيت و شأن مخالفان پرهيز شود، هفتم اينكه معيارهاي نقد منصفانه، دلسوزانه، بي طرفانه و كارشناسانه رعايت شود و در نهايت اينكه روش حل و فصل اختلافات از طريق مذاكره با تصميم دشمن از طريق پيروزي قاطع نظامي مقايسه نشود. دولت نيز بايد فضا را براي تبادل و تضارب افكار فراهم كند و فضا را براي هم انديشي و هم افزايي انديشه بگشايد و نبايد راه بر كساني كه دولت فكر ميكند با فكر سياسي رفتار دولت را نقد ميكنند، ببندد چون اگر مخالفان نتوانند ديدگاهها و نظراتشان را بيان كنند، فضا براي تضارب آرا باز نميشود و كمكم اين بسته بودن به موافقان هم ميرسد. بنابراين دولت بايد از اين فضا و امكاني كه بدان دست يافته براي توسعه و گسترش فضاي تبادل نظر و بيان ديدگاهها استفاده كند. همچنين بايد محدوديتهاي موجود براي رسانهها كاهش يابد. البته من نميگويم كه فضاي خيلي باز سياسي ايجاد شود، اما در حدي كه به منافع ملي ما كمك ميكند، بايد اين فضا را گسترش دهيم. ما از گسترش آزادي بيان ضرر نميكنيم.
در عرصه بينالمللي چه بايد كرد؟ دولت چه بايد بكند كه تاثير و اثرگذاري نيروهاي مخالف را به حداقل برساند؟ اصلا دولت در عرصه بينالمللي ميتواند كاري كند؟
مستقيما كه نميتوانيم روي برنامههاي ايشان تاثير بگذاريم. اما اگر ديپلماسي عمومي خودمان را در سطح جهاني تقويت كنيم، يعني با NGOهايي كه هستند، با صلح طلبان جهان و كساني كه واقعا به اهميت همبستگي كلي جهاني براي پيشرفت اعتقاد دارند، موفق خواهيم شد. يكي از دريچهها و مسيرهاي ورود ما در عرصه جهاني توجه به بحثهاي محيط زيست و مباحث حقوق بشري است. يعني ما بايد در داخل گامهاي اساسي برداريم تا در دنيا اعتبارمان را افزايش دهيم و از آن سرمايهاي كه در داخل توليد ميكنيم، براي همراهي و همسويي و همگرايي جامعه جهاني بهره بگيريم. اين را هم در نظر بگيريد كه جامعه جهاني بسيار وسيعتر از جامعه بينالمللي است. جامعه بينالمللي تنها شامل دولتها و سازمانهاي بينالمللي است، در حالي كه در جامعه جهاني NGOها و فعالان مدني جهاني را هم داريم.
به نظر شما دكترين سياست خارجي آقاي روحاني بر كدام يك ا ز تئوريهاي روابط بينالملل مبتني است؟
البته من نميخواهم از عنوان ليبراليسم استفاده كنم، چون هر عنواني انتخاب كنيم، در داخل، ديگران از آن سوءاستفاده ميكنند. به همين خاطر مايلم از تعبير همكاري و تعامل بهره بگيرم. همكاري اتفاقا يكي از مفاهيم اساسي در نظريههاي بينالملل است كه منتها در چارچوب نوليبراليسم ميگنجد. حتي فراتر از اين ميتوانيم از همبستگي بينالمللي بهره بگيريم.
پيشبيني شما از سه ماه آينده چيست. در تحليلي ميخواندم كه مثلا آقاي اوباما در سهماه پيش رو جدالي اساسي و چالشي با كنگره در پيش دارد. دولت ما با چه مشكلاتي مواجه خواهد شد؟
ما و جامعه جهاني يك گام اساسي مشتركا برداشتهايم و كار بسيار بزرگي براي حل و فصل بحران هستهاي كردهايم. راهي كه باقي مانده بسيار حساستر، پيچيدهتر و مشكلتر است. مخصوصا وقتي ميخواهيم وارد جزييات بحث شويم، نحوه نگارش اين سند و نهايي كردنش بسيار مشكل است. همچنين طبيعي است كه در ايران مخالفتهايي وجود دارد. به هر حال جامعه چندصدايي است و هر جريان فكري بايد بتواند ديدگاهها و نظرات خودش را بيان كند. فقط بايد با حسن نيت و دفاع و حمايت از منافع ملي باشد. بنابراين طبيعي است كه هم آقاي اوباما و هم دولتهايشان بايد با جريانهايي كه مخالفت ميكنند، بتوانند آنها را همسو كنند. نبايد مخالفان را سركوب كرد. الان آقاي اوباما از لحن تسليم و استفاده از ظرفيتهاي قانوني استفاده ميكند و ميگويد وتو ميكنم. اين به نظر من اشتباه است. بايد تلاش شود ايران در مسيري بيفتد كه مخالفان را متقاعد كند و بايد فضا را باز كند تا آنها نظرات شان را بگويند و پاسخ نيز به ايشان داده شود. ما بايد براي ايجاد همبستگي ملي و وحدت ملي تلاش كنيم و متقاعدسازي را در دستور كار قرار دهيم.
نقش افكار عمومي در اين ميان چيست؟
براي استفاده از افكار عمومي بايد فضا بازتر شود. نخستين گام به نظر من اعطاي امكانات بيشتري به رسانههاست. رسانهها بايد بيشتر فعال شوند و آزادتر شوند و حتي در حوزه مسائل معيشتيشان بايد گامهاي مثبت برداشته شود وگرنه به صرف يك بيانيه تمام مشكلات حل نميشود. ما هنوز مشكلات زيادي داريم كه زيربنايي هستند و اگر از آنها غافل شويم، دستاورد اين مذاكرات نيز كمرنگ خواهد شد.
نكتهاي كه براي افكار عمومي بسيار حساس است، تاثير اقتصادي و مشخص مذاكرات است و به نظر ميرسد اگر مذاكرات تاثير عيني و ملموسي نداشته باشد، در اقبال عمومي تاثير منفي خواهد گذاشت. به نظر شما آيا مذاكرات در اين سه ماه تاثير مشهودي از اين حيث خواهد گذاشت؟
به هر حال يك فضاي رواني مساعدي ايجاد ميكند. اما اگر در كوتاهمدت بخواهيم بهرهبرداري كنيم، علاوه بر اينكه بايد وارد يك گفتوگوي جدي با سرمايهگذاران خارجي بشويم، تا جذب شوند و سرمايهگذاري كنند، بايد بتوانيم در صنعت توريسم سرمايهگذاري كنيم. الان يك فضاي مساعدي براي توريسم ايجاد شده و ما اگر بتوانيم به فضاي داخلي به درستي بپردازيم، به دليل زياد بودن جاذبههاي توريستي ايران ميتوانيم در اين سه ماه كه از قضا سه ماه خيلي خوبي است، امكاناتي فراهم كنيم كه از اين فضاي به وجود آمده صنعت توريسم ما رونق بيشتري پيدا كند. نكته مهم صنعت توريسم اين است كه زودبازده است و اگر به مسائلي چون هتلها و راهها توجه شود و برخي از موانع مقرراتي رفع شود، در همين دو سه ماه ميتواند نتايج قابل توجهي در بر داشته باشد. در اين صورت مردم ميتوانند از اين دو موضوع (سرمايهگذاري خارجي و توريسم) بهرههاي بيشتري بگيرند تا سرمايهگذاران داخلي نيز اميدوارانه به ميدان پا بگذارند. به طور كلي ارزيابي ما از اين موافقتنامه بايد اين باشد كه نقش آن را در توسعه پايدار ملي بسنجيم .
تورق پرونده
سابقه اين موضوع را در شماره هاي ذيل ببينيد
گفتوگو با سعيد ليلاز:
مطمئنم با روحاني، جواب ميگيريم
24 فروردين/شماره 3218/صفحه7
گفتوگو با ناصر فكوهي
راهي طولاني در پيش داريم كه بايد با قدمهاي كوتاه طي كنيم
25 فروردين/شماره 3219/صفحه7
گفتوگو با الهه كولايي
توافق هستهاي مهم است
اما نبايد در اهميت آن اغراق كرد
26 فروردين/شماره 3220/صفحه 7
گفتوگو با عبدالعلي قوام
اگر به توافق نهايي نرسيم
نشان داديم اهل ديپلماسي هستيم
30 فروردين/شماره 3223/صفحه10
گفتوگو با محمدامين قانعيراد
دولت روحاني حتما هشت ساله خواهد بود
31 فروردين/شماره 3224/صفحه7