گفتوگو با رييس ستاد عراق در وزارت خارجه
رشته بعث از هم پاشيد
ميثم سليماني/ سرانجام عزت ابراهيم دوري، معاون صدام و اصليترين مهره تحت تعقيب رژيم سابق عراق نيز به مانند اسامه بنلادن رهبر القاعده پس از سالها تعقيب و گريز كشته شد. اگرچه عزت ابراهيم دوري را نيروهاي مردمي عراق كشتهاند اما به اذعان آگاهان اين هدف با همكاريهاي اطلاعاتي گسترده محقق شده است كه گمانهزنيهاي زيادي را درباره دلايل آن ايجاد ميكند. به هر حال به باور بسياري از ناظران مرگ عزت ابراهيم دوري جانشين صدام حسين ديكتاتور سابق عراق ضربه مهلكي به بقاياي حزب بعث خواهد بود كه در يك سال اخير با قدرت گرفتن داعش، سوداي بازگشت به قدرت را در سر ميپروراند. در اين باره و پرسشهاي ديگري كه در اذهان متبادر ميشود كه ما تلاش داشتيم در گفتوگو با ناصر كنعاني، رييس ستاد عراق وزارت امورخارجه ايران مطرح كنيم كه شايان توجه است.
عزت ابراهيم دوري 9 سال در خفا زندگي كرد و تنها فردي از سران رژيم صدام است كه تاكنون زنده مانده است؟ نقش دوري را در اين دوران براي ادامه رهبري حزب بعث چگونه ارزيابي ميكنيد؟
عزت ابراهيم دوري در زمان حيات صدام حسين نزديكترين فرد به وي بود. صدام به لحاظ ويژگيهاي شخصيتي بهشدت به دوري اعتماد داشت. به گونهاي كه در ميان مجموعه افرادي كه با صدام كار ميكردند گويا ايشان نزديكترين رابطه را داشت. به همين جهت بود كه بعد از اعدام صدام ايشان به عنوان نفر دوم حزب بعث، به رهبري حزب انتخاب شد و امريكاييها بعد از اشغال عراق نام او را در ليست پنج نفره قرار دادند كه به كسي كه در دستگيريشان همكاري داشت، جايزه تعلق ميگرفت. آنچه حايز اهميت است اين است كه حزب بعث در عراق تشكيلات بسيار گستردهاي داشت و به لحاظ ساختاري نيز با تجربهاي كه داشت توانسته بود در تمامي وزارتخانهها و تشكيلات اداري اين كشور ريشه بدواند. بنابراين وجود يك شخصيت كليدي و محوري به ويژه او كه از حمايت خارجي نيز برخوردار بود، به مانند نخ تسبيحي بود كه ميتوانست همچنان مجموعه نيروهاي بعثي را در جغرافياي عراق جمع و اميدها براي بازگشت بعثيها به ساختار قدرت در درون عراق را حفظ كند. اين نزديكي كه ايشان با صدام معدوم داشته و آن ويژگيهاي محوري كه در عزت دوري بود همچنان اجازه ميداد كه بعثيها اميدوار به اين باشند كه در قالب تخريب تمامي ظرفيتهاي دولت جديد مجددا به ساختار قدرت بازگردند. اين را اگر به عنوان انگيزه حزب بعث در نظر بگيريم و در كنار اين مولفه قرار دهيم كه بسياري از كشورهاي پيراموني عراق نيز حاضر نبودند در اين كشور دولت شيعي و منتخب مردم عراقي روي كار باشد، ميتوان به اهميت وجود عزت دوري و ماموريت او پي برد. حزب بعث با پيشينه گذشته و با مجموعه نيروها ظرفيتهايي كه در ساختارهاي دولتي و نظامي عراق داشت بستر يا ابزار خوبي بود كه كشورهاي عربي منطقه از اين نيرو استفاده كنند تا بتوانند دولت جديد عراق را كه شيعيان در آن دست برتر را داشتند، تضعيف كنند و به عبارتي امنيت و استقرار سياسي در عراق را به چالش بكشند. دو مولفه در اين بين بسيار حايز اهميت است؛ يكي وضعيت خاص وي و نزديكي او با صدام و ديگري تشكيلات وسيع حزب بعث عراق به همراه انگيزه خارجي در حمايت از حزب بعث و استفاده ابزاري از آن براي چالش كشيدن دولت مردمي در عراق بود تا حزب بعث به طور عام و عزت ابراهيم دوري به طور خاص در آينده عراق ايفاي نقش بكنند.
عزت ابراهيم دوري چه نقشي در درگيريهاي سال 2007-2006 ميان شيعيان و سنيها داشت؟ و چه نقشي در بسيج سنيها داشت؟
يك اتفاقي كه پس از سقوط رژيم بعث در عراق رخ داد اين بود كه به هر حال امريكاييها بعد از اشغال اين كشور و در مدت زماني كه سعي كردند از طريق فرماندار نظامي اداره كنند، به طور طبيعي احساس كردند كه قادر به اداره عراق در اين چارچوب نيستند. پس به طور طبيعي بايد ساختاري را به وجود ميآوردند كه اين ساختار به تدريج بتواند مسووليت را به دست بگيرد و در عين حال منافع امريكا را در منطقه نمايندگي كند اما امريكاييها نيروهاي ميداني براي پيشبرد اين طرح و نقشه را نداشتند. اگرچه عمده نيروهايي كه به عنوان موافق يا مخالف صدام در حال فعاليت بودند پس از سقوط رژيم بعث به داخل كشور برگشته بودند اما بيشتر نيروهاي جهادي در عراق نيروهايي بودند كه در مدار مديريت امريكا عمل نميكردند اين نيروها به طور طبيعي موثرترين افرادي بودند كه ميتوانستند دردولت آينده عراق نقش ايفا كنند. تدوين قانون اساسي و تصويب آن و در نهايت برگزاري انتخابات بستري را به وجود آورد تا اكثريت حجمي عراق كه شيعيان تشكيل ميدادند بتوانند در دولتي كه برآمده از نظام انتخاباتي است دست برتر را كسب كنند و بتوانند در ساختار جديد حرف اول را بگويند. اين وضعيت وضعيتي بود كه چند گروه را ناراحت ميكرد؛ اول اقليت مذهبي عراق يعني اهل سنت كه ساليان متمادي به لحاظ تاريخي قدرت را در درون عراق در يك ساختار غير منصفانه در اختيار داشتند. نكته بعدي برخي كشورهاي حوزه پيراموني كه تصورشان اين بود كه از وضعيت جديد يك همپيمان يا يك كشور همسو را از دست دادهاند و ديگري نيروهايي بودند كه نميتوانستند در روند معادلات سياسي جايگاهي كسب كنند. به عبارتي اين دولت را شريك قابل اعتماد تلقي نميكردند. بنابراين شرايط موجود را شرايط ناگواري ميدانستند. مضاف بر اين كلا معتقد بودند كه در يك فرآيند مداخله خارجي دولتي ساقط شده و اگر دولت جديد تثبيت شود اين اتفاق ميتواند در مورد هر كشور ديگري مصداق پيدا كند. پس با انگيزههاي متفاوت به دنبال مخالفت با دولت برگزيده عراق برآمدند. در اين زمينه موضوعي كه ميتوانست نيروهاي مخالف را گرد هم جمع كند بعثيهاي عراق بودند. به عبارت ديگر براي اهل سنت و ديگر كشورهاي عربي كه تمايل نداشتند دولت شيعي در عراق شكل بگيرد، آن عنصري كه ميتوانست بهشدت كمك كند و هم خودش انگيزه ذاتي داشت، باقيماندههاي حزب بعث بود. آنها ميتوانستند حول محور ابراهيم عزت دوري جمع شوند، اقدام و عمل كنند.
رابطه دوري با خانواده صدام چگونه بود؟
ميدانيد كه پس از سقوط صدام، خانواده وي در كشورهاي منطقه پراكنده شدند. بخشي در اردن و بخشي در قطر مستقر شدند. برجستهترين فرد دختر كوچكتر صدام در اردن بود. البته در كل اردن به صورت سنتي ميزبان نيروهاي سنتي حزب بعث و نيروهاي مخالف دولت عراق بود. هر چند در يك موضع اعلامي دولت اردن عنوان ميداشت كه حضور خانواده صدام در اردن به معناي اجازه براي فعاليت سياسي در اين كشور نيست اما در اردن به هر حال نيروهاي بعثي ميتوانستند با يكديگر ارتباط داشته باشند و با يكديگر هماهنگي كنند. در مجموع احساس ميكنم كه اردن چتري را فراهم كرده بود كه كشورهاي عربي منطقه بتوانند با خانواده صدام در ارتباط باشند و از نزديك مشورت داشته باشند. خانواده صدام هم شايد نزديكتر و قابل اعتمادتر از عزت ابراهيم دوري را نميتوانست بيابد كه در جهت بازگشت حزب بعث به قدرت تلاش كند. بنابراين هم ميان بعثيهاي بازمانده در عراق با ابراهيم دوري و ساير جريانهاي موجود از جمله خانواده صدام و ساير مناسبات ارتباطات ارگانيك برقرار بود. در مرحله اخير هم حتي گفته ميشد كه مشخصا ميان دوري و رغد دختر صدام ارتباطات ويژهاي برقرار بوده است. حتي برخي خبرها نيز حاكي از آن بود كه رغد به تكريت هم آمده بود كه البته اخبار قابل اعتمادي نيست.
دوري در ميان امريكاييها به خال گيشنيز معروف بود كه براي او نيز جايزه تعيين شده بود اما چگونه توانست 9 سال به صورت مخفيانه زندگي كند؟
تصور ميكنم كشورهاي مختلف با انگيزههاي متفاوت مايل بودند كه از نيروهاي بعثي استفاده كنند. به طور طبيعي دوري ميتوانست به عنواني فردي كليدي در حزب بعث ايفاي نقش كند و به عنوان يك ابزار كنترلي و مهاركننده در برابر دولت عراق استفاده شود. در مجموع امريكاييها در منطقه سياستهاي اطلاعاتي و امنيتي پيچيدهاي را دنبال ميكردند. بنابراين يك عامل براي استمرار و بقاي فردي مثل دوري سرويسهاي اطلاعاتي بوده كه به ايشان داده شده است. از حضور دوري طي سالهاي گذشته در كشورهاي گوناگوني ياد شده است، فردي با اين ويژگيها، براي داشتن زندگي مخفي نياز به پوششهاي متعدد اطلاعاتي دارد.
دوري را به عنوان يكي از حاميان اصلي يا حتي يكي از فرماندهان اصلي داعش نام ميبردند، حمايت ايشان هم از ابوبكر بغدادي پوشيده نبوده است. ارتباط دوري با داعش را چگونه ميبينيد؟
دادههاي مختلف اطلاعاتي حاكي از آن است در روند حمله داعش به عراق همكاري سازماني و تشكيلاتي بين داعش و بعث به خصوص دوري وجود داشته است. به اين معنا كه هم مشورتهاي تشكيلاتي قبل از حمله و بعد از حمله وجود داشته است. ناگفته نماند خود بعثيها وجود اين ارتباطات را تكذيب نميكردند اما با ادامه مسير با توجه بهشدت فجايع داعش در عراق به نظر ميرسد بعثيها در اعلام اينكه همچنان با داعش همپيمان هستند و با اين تشكيلات كار ميداني انجام ميدهد دچار تحفظ شد. به عبارتي حزب بعث با اين نگاه كه براي آينده سياسي عراق همچنان طرح و برنامه دارد، تصور ميكرد اعلام همگرايي با داعش با فجايعي كه داشته ممكن است وجهه آنها را تخريب كند. در مجموع ويژگيهاي شخصيتي در عزت ابراهيم دوري ديده ميشد كه حاكي از گرايشهاي صوفيانه او بود. البته دادههاي دقيقتر نشان ميدهد علقههاي صوفيانه او علقههاي مذهبي نبوده و مبناي عميقي نداشت. در مجموع دادههاي مختلف اطلاعاتي حاكي از آن است كه ارتباط ارگانيكي ميان داعش و حزب بعث وجود داشته است. اگرچه برخي خبرها حاكي از آن بود كه در ادامه درگيريها ميان آنها اختلافاتي ايجاد شد وحتي از طرفين تعدادي نيز جان خود را از دست دادند. بنابراين به نظر ميآيد در اصل انگيزه مشترك داعش و بازماندگان حزب بعث سرنگوني دولت است و همكاريهاي فراواني در بسياري از عملياتهاي مختلف داشتند اما نزاع قدرت نيز در ميان آنها وجود دارد و حتي بعثيها در بعضي مواقع مدعي بودند كه داعش بخشي از جريان حزب بعث است اما اساسا مديريت با حزب بعث است و داعش عاملي بوده كه در اين مسير قرار گرفته است.