• ۱۴۰۳ دوشنبه ۲۴ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4478 -
  • ۱۳۹۸ چهارشنبه ۱۰ مهر

درباره سريال «شكارچي ذهن»

هيچ چيزي اضافي نيست

علي ولي‌اللهي

 

 

«جانمي جان! الان يك سريال يا فيلم پرحادثه با كلي تعقيب و گريز و تعليق و هيجان مي‌سازم كه مخاطب را ميخكوب كند.» اين احتمالا واكنش بسياري از فيلمسازان است هنگامي كه با فيلمنامه‌هاي جنايي مواجه مي‌شوند. حالا اگر به آنها بگوييد نه! قرار است در اين فيلم يا سريال بيشتر از هر چيزي ديالوگ داشته باشيم و اصلا خبري از تعقيب و گريز نيست، مي‌پرسند چطور چنين چيزي ممكن است؟

واقعيت اين است كه سخت بشود از شر قواعد ژانر رها شد. مخاطب دوست دارد وقتي سريالي نگاه مي‌كند كه كاراكترهايش قاتل سريالي و پليس‌ باهوش هستند، هيجان ببيند. تماشاچي دلش مي‌خواهد دزد و پليس‌بازي و خون و خونريزي ببيند؛ پابه‌پاي پليس دنبال قاتل بدود؛ در حالي كه هميشه يك قدم عقب است اما سر بزنگاه مجرم را گير مي‌اندازد. اما اگر مولفي از راه برسد و اين قواعد ژانر را بر هم بزند و قاعده‌اي جديد بنا كند كه زاويه ديد جديدي در سينماي جنايي بگشايد، كارش واقعا قابل تحسين است. مولفي كه بتواند از اين همه فرصت استثنايي براي جلب نظر مخاطب چشم‌پوشي و از طريقي ديگر مخاطب را شكار كند؛ از طريق بازي با ذهن است.

«شكارچي ذهن» از نام اثر تا روايت و شخصيت‌پردازي و فرم فيلمسازي يك مجموعه كاملا در هم تنيده و پيچيده است. آنچه در روايت «شكارچي ذهن» مي‌آيد، يعني ماموراني كه مي‌خواهند ديدگاه جديدي در مواجهه با قاتلان سريالي، آنها كه به نوعي دچار وسواس فكري هستند و معمولا تجاوز به مقتول با ابعاد گوناگونش را در دستور كار قرار مي‌دهند، به وجود بياورند، كاملا با فرم تصويري اثر همخوان است. سكانس‌هاي طولاني با ديالوگ‌هاي زياد. سكانس‌هايي كه در آن تمركز بر جزييات اساس پيشبرد روايت را شكل مي‌دهد. اگر هولدن و بيل در كاري كه انجام مي‌دهند مدام روي كلمه «ديتيل» (به معناي جزييات) تاكيد دارند و سعي مي‌كنند در تمامي پروندها به آن چيزهايي توجه كنند كه تاكنون مغفول مانده، كارگردانان اثر نيز مدام ما را با جزييات بازي مي‌دهند. كار به جايي مي‌رسد كه ذهن مخاطب به شكل بيمارگونه‌اي همانند شخصيت‌هاي اصلي فيلم مدام دنبال جزييات مي‌گردد. در اين حين كارگردان با تبحر خاصي خوراك فكري براي مخاطب جور مي‌كند. نماهاي بسته با تاكيدات خاص روي كنش‌هاي ريز، روي اتفاقات معمولي، روي ديالوگ‌هاي روزمره در حين بازي ذهني مولف با مخاطب باعث مي‌شود، بيننده به‌ شدت درگير تاويل‌هاي اين جزييات شود. انگار كه خودش مامور ويژه FBI است و بايد با دقت در جزييات پرده از رازي بگشايد يا به شخصيت كاراكترها نفوذ كند.

اينجاست كه مفهوم شكارچي ذهن عمل مي‌كند. نيازي به خون و خونريزي و قاتلي كه از تاريكي بيرون مي‌زند، نيست. نيازي به يك قصه سرراست با دو كنشگر پروتاگونيست و آنتاگونيست مشخص هم نيست. اينجا بازي ذهن است. هر سكانس آنچنان داراي بار رواني پيچيده و سنگيني است كه هيچ‌ كس متوجه نمي‌شود، ريتم سريال كند است. هيچ كس متوجه نمي‌شود كه قرار نبوده در يك سريال جنايي كارگردان يك پلان 15 ثانيه‌اي را به خارج شدن از خانه و سوار شدن به ماشين اختصاص بدهد. هيچ كس متوجه نمي‌شود چون همه روي جزييات متمركزند. آنچه به عنوان Mood يا حال و هوا معرفي مي‌شود چنان در تمام لحظات شكارچي ذهن جاري است كه به راحتي مخاطب را به آن حس و حال پررمز و راز و پرجزييات مي‌برد. در واقع بايد گفت وقتي پاي تمركز روي جزييات وسط باشد، هيچ چيزي اضافي نيست.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون