ابزار و ارباب
سيدحسن اسلامياردكاني
در سال 1949 سيزده مرد آتشنشان در مواجهه با آتشسوزي جنگلي در مونتانا كشته شدند. به همين سبك در سال 1993 دوازده زن و مرد آتشنشان در آتشسوزي جنگلي كلورادو كشته شدند. آنها با آنكه افرادي مجرب بودند، براي رويارويي با اين نوع آتشسوزي آموزش نديده بودند. در بررسيها مشخص شد كه آنها كولهپشتيهاي خود را كه پر از ابزار بود اما به كارشان نميآمد، تا آخرين لحظه بر زمين نگذاشتند و همين آنها را سنگين و تحرك را برايشان دشوار ميكرد. در صورتي كه اگر كولههاي خود را بر زمين ميگذاشتند، ميتوانستند از آتشسوزي بگريزند. من و شما نيز اين كولهبارهاي معرفتي، روشي و تكنيكي را بر دوش داريم و گاه بايد آنها را زمين بگذاريم و خود را سبكبار كنيم اما قادر نيستيم.
ما براي موفقيت در كار خود ابزارهايي ميسازيم. اين ابزارها گاه فني و مادي است و گاه ذهني است. گاه يك چكش است و گاه يك راهبرد و شيوه برخورد با مسائل زندگي. به تدريج به اين ابزارها عادت ميكنيم و در درازمدت به عادتها و روشهاي آموخته شده خود سخت ميچسبيم و اين كار در زمانه تغييرات شگرف مايه شكست ما ميشود. كارل ويك چندين دهه است كه رفتار افراد مختلف را در شرايط بحراني بررسي و تحليل ميكند. از نظر او در اين شرايط رفتار آموخته شده تشديد و بعدها در حالت عادي نيز همان رفتارها تكرار ميشود و ما انعطافناپذيري ذهني و خشكي معرفتي را تجربه ميكنيم.
اما چرا در مواقع لزوم ابزارهاي كهنه را كه دست و پاي ما را ميبندند بر زمين نميگذاريم؟ و چرا سراغ ابزارهاي كارآمدتري نميرويم؟ كارل ويك دلايل متعددي را برميشمارد از جمله آنكه:
1- نشنيدن. گاه پيام واضح كسي را كه ميگويد ابزار را بر زمين بگذاريد، نميشنويم.
2- توجيه كردن. هنگامي كه دلايل كافي براي تغيير به دست نميآوريم، مقاومت ميكنيم.
3- اعتماد نكردن. وقتي به كسي كه به ما هشدار ميدهد اعتماد نداريم، مقاومت ميكنيم.
4- توهم مهار. آموزش سنتي به ما مفروضاتي درباره علت و معلول و رابطه خطي آنها داده است كه مانع از تغيير ميشود.
5- نداشتن مهارت. گاه چون نميدانيم چگونه ابزار خود را بيندازيم، آن را همچنان نگه ميداريم.
6- ترس از ابزار تازه. در مواقع ترسناك ابزار خود را حفظ ميكنيم، چون از ابزار جديد بيشتر ميترسيم.
7- ترس از شكست. به زمين انداختن ابزار كهنه يعني قبول شكست. لذا ابزار خود را نگه ميداريم تا نشان بدهيم هنوز برندهايم.
8- همرنگي با ديگران. گاه ابزار خود را حفظ ميكنيم، چون ديگران نيز چنين كردهاند. هر كسي از وضع پيش آمده ميترسد اما فكر ميكند كه ديگران آرام هستند پس مسالهاي نيست.
9- بياعتنايي به نتايج. ما ابزار خود را نمياندازيم، چون باور نداريم كه اين كار تاثيري دارد. ما تاثيرات كوچك را جدي نميگيريم و همواره در پي تاثيرات بزرگ هستيم.
10- همذاتپنداري. گاه هويت خود را از ابزارها ميگيريم. در نتيجه، انداختن آنها يعني از دست دادن هويت خويش. اينجاست كه ابزار ما ارباب ما ميشود.