• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4561 -
  • ۱۳۹۸ دوشنبه ۲۳ دي

يك ساعت و نيم در محضر خالقي‌مطلق

محسن آزموده

يكشنبه صبح خانم ابراهيم‌پور زنگ زد و گفت: «لطفا به دوستان سرويس عكس بگو اگر مي‌توانند براي ساعت 5 به كافه كتاب بنياد موقوفات افشار بيايند، قرار است استاد خالقي‌مطلق را ببينم. اگر توانستي و دوست داشتي خودت هم بيا». معلوم است كه دوست دارم. به هول و ولا افتادم. به دوستي گفتم لطفا جلد اول شاهنامه تصحيح استاد خالقي‌مطلق را بياور، مي‌خواهم پيش او بروم، بدهم امضا كند. خيلي خوشحال شد و گفت: حتما. وقتي آمد به روزنامه گفت: خوش به حالت استاد را مي‌بيني. مطالب را جمع و جور كردم و تا ساعت يك ربع به چهار صفحه را به سردبير دادم و گفتم: مي‌خواهم با خالقي‌مطلق گفت‌وگو كنم، لطفا اگر مشكلي بود، تماس بگيريد برمي‌گردم روزنامه. موقع بيرون زدن از روزنامه، دوستم گفت: به استاد سلام برسان، امروز مقاله‌اي از او درباره داستان رستم و سهراب مي‌خواندم، لذت بردم. در راه كه بودم، باز همان دوست پيام داد: «به ايشان بگو اين روزها تنها ساعت خوش ما خواندن شاهنامه است و اينكه چقدر سپاسگزارش هستيم». ترافيك وحشتناك پارك وي باعث شد 5 دقيقه دير برسم. نيما، دوست عكاسم را جلوي در كافه مي‌بينم. استاد با خانم ابراهيم‌پور در گوشه كافه دور ميز كوچكي نشسته‌اند و صحبت مي‌كنند. او را پيش‌تر هم ديده بودم، از دور يا در عكس‌هايش. حالا به نظرم شكسته‌تر از آنچه فكر مي‌كردم، مي‌آيد. ريش كم پشتي دارد با موهاي بيشتر سفيدي كه به عقب شانه زده و عينك نمره بالا. يك بلوز بافتني پوشيده با شلوار جين و كمي سنگين جابه‌جا مي‌شود. طبيعي است، هشتاد و دو سال دارد (متولد 1316) .هوا رو به تاريكي مي‌رود و نيما مي‌گويد: اگر ممكن است تا همه جا كاملا تاريك نشده، چند عكس در فضاي بيروني بگيريم. از او خواهش مي‌كنيم براي عكاسي بيرون بيايد. بدون هيچ گونه اعتراضي قبول مي‌كند. سنگين قدم بر مي‌دارد. اول مي‌خواهيم به باغ پشت كافه كه متعلق به موقوفات افشار و بنياد دهخداست برويم. گردانندگان كافه مي‌گويند نمي‌شود. من شاهنامه را برمي‌دارم و به جوان صاحب كافه نشان مي‌دهم و مي‌پرسم، مي‌دانيد ايشان كيست؟ بزرگ‌ترين مصحح شاهنامه فردوسي كه بيش از پنجاه سال از عمرش را صرف فردوسي و شاهنامه او كرده و شماري از ارزشمندترين مقالات و كتاب‌ها را راجع به ادبيات كلاسيك ايران به خصوص شاهنامه نوشته. بعضي از آثارش را هم همين موقوفات افشار كه شما مستاجرش هستيد، چاپ كرده. جوان با احترام شاهنامه را از من مي‌گيرد و مي‌گويد: لطفا بگوييد بيايند داخل باغ عكس بگيرند. بعد از عكاسي، يك ساعت با استاد گفت‌وگو مي‌كنيم، درباره عشقش به شاهنامه، كاري كه فردوسي كرده، نسبت شاهنامه با فلسفه، ربط شاهنامه به امروز، اهميت پرداختن به اين كتاب، دليل اقبال مردمي از اين اثر و... در طول گفت‌وگو نشان مي‌دهد كه به‌رغم احترام عميقش به شاهنامه آن را آچار فرانسه نمي‌داند و توانسته فاصله انتقادي خود را با آن حفظ كند. اين باعث نمي‌شود كه چنان عظمتي براي اين كتاب و نويسنده‌اش قائل نباشد كه در مورد كارهاي خودش مي‌گويد گستاخي در حق شاهنامه! حين مصاحبه، آرام و شمرده حرف مي‌زند. با آنكه بيش از 60 سال است خارج از ايران زندگي مي‌كند و رشته دانشگاهي‌اش ادبيات آلماني بوده و به زبان‌هاي متعدد لاتين مسلط، در كلامش يك واژه غيرفارسي هم به كار نمي‌برد. پاسخ‌هايش به پرسش‌ها مرتبط با بحث، دقيق و مختصر و مفيد است و از طفره رفتن و اطاله كلام پرهيز مي‌كند. وقتي در مورد شاهنامه صحبت مي‌كند، شور و شوق زايدالوصفي در كلام و حركاتش هست. با اين همه خودش مي‌گويد بخش عمده‌اي از پژوهش‌ها و كارهايش راجع به ساير ادبا و نويسندگان بزرگ ايراني مثل نظامي است. بنا ‌شد دفعه بعد كه به ايران آمد، وقتي بگيريم و راجع به آن دسته از پژوهش‌هايش هم گفت‌وگو كنيم. در اين وانفساي روزگار، يك ساعت و نيم درك محضر استاد خالقي‌مطلق با آن آرامش دلنشين و وقار و تواضع و افتادگي ناشي از بار سنگين دانش واقعا غنيمت است. به زودي اگر عمري باشد، تفصيل گفت‌وگو را در صفحه انديشه با هم خواهيم خواند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون