شجاعت نااميدي
بابك احمدي
در هنگامه تعطيلي سالنهاي نمايشي، جمع زيادي از هنرمندان تلاش كردند به هر شكل راه ارتباط خود و جامعه را حفظ كنند. قسمتي از مساله البته ناشي از نگراني تامين و حفظ حداقل معيشت بود و بهحق، اما گروه ديگر كه بيشتر مايلم به نحوه عملكرد آنها فكر كنم، نميدانم چرا شبانهروز تلاش كرد -و ميكند- حتي براي چند ساعت هم شده، سنگر صفحه مجازي را خالي نگذارد. از برگزاري كلاس سوادآموزي تئوريهاي هنر و تئاتر گرفته تا پيشنهادهاي عجيب و غريب برگزاري كارگاه بازيگري و اجرا به صورت آنلاين. اينطور هم نيستم كه سرم را به سوي ديگر ميدان بگردانم و وانمود كنم هرگز به امكاناتي كه فضاي آنلاين و انواع پلتفرمها ميتوانند دراختيار هنرمند تئاتر قرار دهند، فكر نكردهام. نه تنها به اين موضوع مهم فكر كردهام، بلكه از طرفداران بهكارگيرياش هستم، منتها با رعايت شرط و شروط. قابل انكار نيست كه در قافله مجاهدان فضاي مجازي بعضي پيشنهادهاي قابل تامل و بررسي نيز مطرح شد. در عين حال اما هيچ شك و شبههاي برايم باقي نمانده كه بعضي واكنشها به تعطيلي تئاتر جز نگراني از عدم، وحشت از نيستي و اعتياد به خودنمايي سرچشمه ديگري نداشته و ندارد. نوعي روان رنجوري كه ميخواهد هر طور شده ابراز وجود كند، بدون حداقل اندوخته علمي و عملي. درنهايت مساله سويه پنهان ديگري هم دارد كه ميتوانم در چند كلمه خلاصه كنم؛ فقدان شجاعت نااميدي. جدا نياز داريم فردا روز كه وضعيت تئاتر به حالت عادي بازگشت، به انواع بيماريها و ناتوانيهايمان نگاه كنيم. ببينيم چقدر شهامت نداريم در كنج بنشينيم و جهاني شويم و مدام بايد آسمان و ريسمان ببافيم كه «آي جماعت من هستم.» به نظرم بايد ياد بگيريم نااميد شويم، نيست و پنهان! جوليت كرف در گفتوگويي با جورجو آگامبن، فيلسوف و نظريهپرداز معاصر ايتاليايي از او ميپرسد آيا نگاهش به فرآيند وجود انساني همواره نااميدانه نيست؟ و در پاسخ آن جمله شكوهمند را دريافت ميكند كه «شرايط نااميدانه جامعهاي كه در آن زندگي ميكنم، درونم را سرشار از اميد كرده است.» شجاعتِ نااميدي. آيا اين بالاترين مرتبه اميد و خوشبيني نيست؟