• ۱۴۰۳ شنبه ۱۵ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4703 -
  • ۱۳۹۹ دوشنبه ۶ مرداد

نگاهي به سياست خارجي امارات و اولويت‌هاي محمد بن زائد

جواني كه از اشتباهاتش درس نمي‌گيرد

مترجم: هديه عابدي

 

تنها عنوان رسمي كه محمد بن زائد يدك مي‌كشد، وليعهدي ابوظبي است، اما او در عمل به شكل غيررسمي رهبر امارات متحده عربي محسوب مي‌شود و طي يك دهه اخير، روز به روز بر قدرت خود چه در داخل و چه در سطح بين‌الملل افزوده است.
انديشكده «مركز عربي واشنگتن دي سي» در گزارشي مي‌نويسد: از زمان آغاز بهار عربي در سال 2011، سياست خارجي قاطعانه امارات و تاثير بسيار زياد آن بر منطقه توجه بسياري را به اشخاص و نهاد‌هايي جلب كرده كه وظيفه تصميم‌گيري در اين هفت شيخ‌نشين را بر عهده دارند. در طول دو دهه ابتدايي قرن 21 رويكرد سياست خارجي امارات از حالت «اتفاق نظر» به حالت ريسك‌پذير تغيير كرده است. با وجود اينكه تغيير در سياست خارجي اين كشور ريشه در فرآيندي دارد كه پيش از بهار عربي شكل گرفته است، اما اين تغييرات با پررنگ شدن تهديدات منطقه‌اي پس از سال 2011 اهميت و ضرورت بيشتري پيدا كرد. آنچه كه اكنون اهميت دارد اين است كه تصميم‌گيران اماراتي تا چه اندازه قصد دارند ضمن حفظ اتحاد خود با عربستان سعودي، به گسترش نفوذ خود در منطقه بپردازند.
بيش از دو دهه است كه امارات نيروهاي نظامي خود را به عمليات‌هايي خارج از خاورميانه مي‌فرستد: اين كار با كوزوو آغاز شد و بعدها به جنگ افغانستان رسيد. در سال 1999، امارات 1200 نفر از نيروهاي نظامي خود را براي شركت در عمليات حفاظت از صلح در منطقه تحت كنترل فرانسه در كوزوو اعزام و 250 نيرو را نيز در منطقه تحت كنترل امريكا مستقر كرد. در سال 2000، محمد بن زائد آل نهيان كه در آن زمان فرمانده نيروهاي مسلح امارات بود، صراحتاً‌ اعلام كرد براي امارات بسيار مهم است كه در كنار نيروهاي ناتو در ايجاد ثبات پس از جنگ در كوزوو شركت داشته باشد.
وي معتقد بود شركت در چنين عملياتي به نيروهاي كشورش اجازه مي‌دهد علاوه بر تجربه جنگ واقعي، اين شانس را داشته باشند كه در كنار بهترين ارتش‌هاي جهان به مهارت‌هاي خود بيفزايند. يك سال بعد و در جريان حمله امريكا به افغانستان، امارات نيروهاي خود را به اين كشور فرستاد تا علاوه بر پشتيباني هوايي از نيروهاي امريكا و ناتو، در اقدامات بشردوستانه‌اي مانند تهيه كمك‌هاي پزشكي و امدادي نيز مشاركت داشته باشند. عملكرد نيروهاي اماراتي در افغانستان مورد تحسين متحدان قدرتمند ابوظبي در واشنگتن، از جمله جنرال جيمز متيس، قرار گرفت. متيس كه بعدها در دوره رياست‌جمهوري دونالد ترامپ به پنتاگون راه يافت، در آن زمان امارات را «اسپارتاي كوچك» ناميد.
در فاصله زماني ميان اعزام نيرو به كوزوو در سال 1999 و مشاركت در جنگ افغانستان در سال 2001، حملات تروريستي 11 سپتامبر به وقوع پيوست.
در اين حادثه، دو شهروند اماراتي در ميان 19 رباينده هواپيما بودند و بعدها مشخص شد بخش عمده‌اي از حمايت مالي و لجستيكي حملات نيز از جانب امارات بوده است. اما محمد بن زائد توانست با اتخاذ سياست‌هاي درست در واكنش به حملات يازده سپتامبر، جلوي هر گونه انتقاد از كشورش را بگيرد. اين در شرايطي بود كه پدرش، يعني بنيان‌گذار و نخستين رييس امارات شيخ زايد بن سلطان آل نهيان، و ديگر هم‌نسلانش چندان با اقدامات او در اين زمينه موافق نبودند. با اين وجود محمد بن زائد همكاري نزديكي با همتايان امريكايي خود داشت و حتي از مقام رسمي خود، يعني رياست ستاد كل نيروهاي مسلح امارات نيز فراتر عمل كرد. همين اقدامات باعث شد در سال 2003 ارتقاي درجه پيدا كند و به سمت معاون وليعهد ابوظبي برسد. يك سال بعد در نوامبر 2004، با مرگ پدرش در سن 86 سالگي و در روزي كه جورج دابليو بوش براي بار دوم در انتخابات رياست‌جمهوري امريكا پيروز شد، محمد بن زائد به وليعهدي ابوظبي رسيد.
اگرچه روي كاغذ او در دولت فدرال امارات مقام رسمي ندارد و برادر ناتني و بزرگ‌ترش شيخ خليفه بن زائد آل نهيان از سال 2004 رييس‌جمهور امارات و حاكم ابوظبي بوده است، اما محمد بن زائد تا اواخر دهه 2000 ميلادي توانست خود را به عنوان كانون غيررسمي نفوذ و اقتدار معرفي كند: نخست در سطح ابوظبي و سپس در دهه 2010 ميلادي در سرتاسر امارات متحده عربي.
در سطح كشور، محمد بن زائد را در كنار همتاي او در دوبي، يعني شيخ محمد بن راشد آل مكتوم، به عنوان سياستمداران طرفدار مدرنيته و عامل امروزي شدن امارات مي‌شناسند. در سال 2004، وزارت خارجه امريكا اين دو نفر را به عنوان سياستمداراني توصيف كرد كه مي‌توانند كلان فكر كنند و نگاه‌شان در مورد توسعه كشور به يكديگر نزديك است. با اين حال، در برخي موارد در اواسط دهه 2000 ميلادي، به نظر مي‌رسيد كه دوبي در حوزه سياست خارجي بدون هماهنگي ابوظبي و به شكل مستقل عمل مي‌كند. يك نمونه از اين تكروي، تداوم تجارت ميان ايران و دوبي بود.
در آن زمان، موادي كه كاربرد دوگانه داشتند و فروش‌شان به ايران ممنوع بود، به شكل غيرمستقيم و از طريق دوبي به اين كشور صادر مي‌شد. حتي در زماني كه ابوظبي مشغول مذاكره با دولت بوش براي جلب حمايت كنگره امريكا از برنامه صلح‌آميز هسته‌اي خود بود نيز دوبي تجارت با ايران را متوقف نكرد.
با اين حال در سال 2008، بحراني مالي كه جهان را درگير خود كرده بود دوبي را نيز به‌شدت تحت تأثير قرار داد و با تركيدن حبابي كه در حوزه نقدينگي و ساخت و ساز املاك وجود داشت، امارات نتوانست بدهي 142 ميليارد دلاري خود را به‌طور منظم تسويه كند. در شرايطي كه دوبي در آستانه وحشت عمومي از بحران مالي قرار داشت، ابوظبي با فروش اوراق قرضه و ارايه مستقيم وام از بانك‌هاي خود به دوبي جلوي اين اتفاق را گرفت. در ژانويه 2010 و در روز افتتاح بلندترين برج جهان در دوبي، ناگهان نام اين برج از «برج دوبي» به «برج خليفه» تغيير كرد. اين تغيير نام به خوبي نشان مي‌داد دوبي حالا ديگر تا چه حد تحت تأثير و نفوذ ابوظبي قرار دارد. از آن زمان تا كنون، نام دوبي و حاكمش زير سايه ابوظبي و محمد بن زائد قرار داشته است.
يكي از شاخصه‌هاي محمد بن زائد، ضديت او با گروه‌هاي اسلام‌گرا، به ويژه اخوان‌المسلمين است. شيخ صقر بن محمد آل قاسمي، كه از سال 1948 تا سال 2010 حاكم اميرنشين رأس‌الخيمه (يكي از هفت اميرنشين امارات) بود، يكي از مخالفان سرسخت سياست‌هاي مدرن‌گراي حاكمان دوبي و ابوظبي به شمار مي‌رفت و گروه‌هاي اسلام‌گرايي چون اخوان‌المسلمين در رأس‌الخيمه آزادانه فعاليت مي‌كردند. با اين حال، با مرگ وي كه درست سه ماه پيش از بهار عربي اتفاق افتاد، بن زائد شروع به پاكسازي امارات از اين گروه‌ها كرد و از سال 2011 در قبال اسلام‌گرايان، چه در داخل و چه در خارج، سياستي قاطع و حتي تهاجمي در پيش گرفت. او معتقد است اسلام سياسي و فراملي كه از ايران و اخوان‌المسلمين نشئت مي‌گيرد، موجوديت سكولار امارات و وضعيت كنوني قدرت‌هاي منطقه را به خطر مي‌اندازد. به همين دليل طي يك دهه اخير، امارات (يا بهتر بگوييم ابوظبي) به‌شدت به عربستان سعودي نزديك شده است و وليعهدهاي دو كشور، يعني محمد بن زائد و محمد بن سلمان آل سعود، با همكاري يكديگر محور ژئوپليتيكي را به وجود آورده‌اند كه شكل تازه‌اي به سياست‌هاي منطقه‌اي در شبه جزيره عربستان داده است.
در همان سال 2011، محمد بن زائد شاهد رويكرد قطر در قبال خيزش‌هاي مردمي در جهان عرب بود و اعتقاد داشت دوحه از مردمي كه سلطنت حاكمان مستبد را به چالش مي‌كشند، حمايت مي‌كند. همين مساله باعث شد او رويكرد مداخله‌جويانه خودش را در دستور كار قرار دهد و مقابله با قطر را آغاز كند. در دهه 2010 امارات بيش از هميشه به عربستان سعودي نزديك شد. البته هدف آن تنها مقابله با قطر نبود، بلكه مي‌خواست با اين كار سهم خود از ژئوپليتيك منطقه‌اي به ويژه در برابر ايران را افزايش دهد. اتحاد با عربستان از زمان حكومت ملك عبدالله و به واسطه منافع مشترك در سركوب بهار عربي آغاز شد و با به قدرت رسيدن ملك سلمان و فرزندش محمد بن سلمان در سال 2015 با سرعت و عمقي بيشتر و به شكلي يكپارچه‌تر گسترش يافت. 
رابطه بين بن زائد و بن سلمان نشان مي‌دهد سياست خارجي و منطقه‌اي امارات ديگر وابسته به روابط ميان نهادها و كشورها نيست، بلكه اكنون بيشتر فردمحور است. اين مساله را نه فقط در رابطه بن زائد با بن سلمان، بلكه در روابط او با خليفه حفتر در ليبي و رهبران شوراي انتقالي جنوب در يمن نيز كه سال‌ها در ابوظبي مستقر بودند مي‌توان مشاهده كرد. به خاطر همين روابط مي‌توان امارات را متهم كرد به دخالت در امور كشورهاي ديگر و حمايت از افراد و گروه‌هايي (در ليبي و يمن) كه دولت‌هاي رسمي را تضعيف مي‌كنند. جالب است كه ابوظبي از سال 2011 تا كنون قطر را به همين چيزها متهم كرده است.
رويكردي كه بن زائد اتخاذ كرده امارات را درگير جنگ‌هايي مي‌كند كه بعيد است برنده داشته باشد. شكست خليفه حفتر در پيشروي به سمت طرابلس در ماه گذشته يكي از نمونه‌هايي است كه مي‌تواند امارات را در كنار روسيه، مصر و تركيه به جنگي عميق‌تر بكشاند. نمونه ديگر، فعاليت نمايندگان اماراتي است كه طبق تحقيقات رابرت مولر، براي نفوذ در امريكا اقداماتي را صورت داده بودند. حال بايد ديد بن زائد تا چه حد از محدوديت‌ها و اشتباهات سياسي درس مي‌گيرد و تغيير مسير مي‌دهد. البته اگر بن سلمان جاي پدرش را بگيرد و پادشاه عربستان شود، شايد بهتر باشد بن زائد هم رفته رفته برادر ناتني‌اش را به كناره‌گيري از قدرت ترغيب كند تا خود رسماً رييس امارات شود و حداقل عنواني معادل رهبر يك كشور داشته باشد.


رابطه بين بن زائد و بن سلمان نشان مي‌دهد سياست خارجي و منطقه‌اي امارات ديگر وابسته به روابط ميان نهادها و كشورها نيست، بلكه اكنون بيشتر فردمحور است. اين مساله را نه فقط در رابطه بن زائد با بن سلمان، بلكه در روابط او با خليفه حفتر در ليبي و رهبران شوراي انتقالي جنوب در يمن نيز كه سال‌ها در ابوظبي مستقر بودند مي‌توان مشاهده كرد. به خاطر همين روابط مي‌توان امارات را متهم كرد به دخالت در امور كشورهاي ديگر و حمايت از افراد و گروه‌هايي (در ليبي و يمن) كه دولت‌هاي رسمي را تضعيف مي‌كنند. جالب است كه ابوظبي از سال 2011 تاكنون قطر را به همين چيزها متهم كرده است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها