• 1404 جمعه 16 خرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 3245 -
  • 1394 يکشنبه 27 ارديبهشت

كيهان برزگر در گفت‌وگو با «اعتماد»:

توافق هسته‌اي عربستان را به سوي ايران مي‌كشاند

  سارا معصومي/  اعضاي شوراي همكاري خليج فارس آخر هفته را در كمپ ديويد گذراندند؛ تجديد ديدار دسته جمعي و البته نه چندان مرسوم با رييس‌جمهور ايالات متحده. باراك اوباما ميزبان امراي عرب از كشورهايي بود كه متحد قسم خورده اين كشور در منطقه خاورميانه محسوب مي‌شوند. انگيزه‌هاي بسياري براي اين دور هم جمع شدن دوستانه اعلام شد اما ظاهر و باطن امر حاكي از اين بود كه اصلي‌ترين دليل، توافق هسته‌‌اي است كه پيش‌بيني مي‌شود ظرف دو ماه آتي ميان ايران و 1+5 به دست خواهد آمد؛ توافقي كه مي‌تواند بر بسياري از معادله‌هاي سياسي منطقه‌اي و فرامنطقه‌اي تاثير گذاشته و البته بر قدرت سياسي ايراني در منطقه بيفزايد. در بيانيه پاياني اين نشست، اوباما بر حمايت از كشورهاي عربي متحد خود در منطقه در برابر هرگونه حمله خارجي تاكيد كرد و البته باز هم با متهم كردن ايران به دخالت در امور كشورهاي منطقه، ايران به رفتارهاي برهم زننده ثبات متهم شده و از اين كشور خواسته شده است كه با كشورهاي منطقه براساس اصول حسن همجواري و عدم دخالت در امور داخلي كشورها بر اساس قوانين بين‌الملل و منشور سازمان ملل متحد رفتار كند. از دكتر كيهان برزگر، استاد روابط بين‌الملل واحد علوم و تحقيقات دانشگاه آزاد در خصوص ريشه‌شناسي رفتار عربستان سعودي در قبال ايران سوال كرديم و همچنين علت سياست تهاجمي كه اين كشور در حوزه سياست خارجي اتخاذ كرده است. چرايي ترس اعراب منطقه‌اي ايران، سرنوشت پروژه ايران‌هراسي، احتمال همكاري‌هاي منطقه‌اي ايران و امريكا و رويكرد واشنگتن نسبت به متحدان عرب خود در منطقه از ديگر پرسش‌هايي بود كه در اين مصاحبه تفصيلي با برزگر مطرح شد. مشروح اين گفت‌وگو به شرح زير است.

 

 ‌ ايران و عربستان سعودي در حالت كنش و واكنش بي‌سابقه‌اي قرار گرفته‌اند. جنگ مستقيم هرچند غيرممكن است اما دو كشور به مرحله تنازع اجتناب ناپذير هم رسيده‌اند. دليل رويكرد تهاجمي در سياست خارجي عربستان سعودي چيست؟
حاكمان عربستان سعودي نگران و عصباني هستند. ريشه اين رفتار هم بيشتر به تحولات منطقه‌اي برمي‌گردد كه از نظر آنها به سرعت به ضرر عربستان جلو مي‌رود كه اين خود مي‌تواند جايگاه حاكميت نخبگان سعودي را در سياست داخلي اين كشور به چالش بكشد. رابطه‌اي جداناپذير بين نظام حكومتي سعودي و مسائل ايدئولوژيك منطقه‌اي وجود دارد و عربستان براي خود يك دامنه نفوذ سياسي- امنيتي و ايدئولوژيك در منطقه تعريف كرده كه تضعيف نقش خود در آن را به نوعي تضعيف جايگاه منطقه‌اي خود در نظر مي‌گيرد. اگر وقايع را به شكل زنجير وار در كنار هم قرار دهيد مي‌بينيد كه ابتدا با مساله عراق در سال 2003 ميلادي آغاز شد كه روي كار آمدن يك دولت شيعه براي نخستين‌باردر اين كشور عربي براي عربستان يك شكست بود. چون در نتيجه آن چارچوب و نظام سياسي- امنيتي و اقتصادي عراق عوض شد. مهم‌ترين بخش قضيه هم اين بود كه عراق و ايران با هم از جنبه‌هاي متفاوت ادغام شدند و به تدريج از آن مفهوم ساختگي دشمن استراتژيك يكديگر در منطقه بودن خارج شدند و اين از نظر عربستان به معني به هم خوردن توازن قدرت به نفع ايران بود. با ادامه تحولات منطقه‌اي به تحولات بهار عربي رسيديم كه اوج آن بحران سوريه بود. در سوريه عربستاني‌ها احساس كردند كه قادر به مهار نقش و جايگاه جمهوري اسلامي ايران نيستند و اينكه تداوم بحران سوريه مي‌تواند نقطه شروع يك تحول جديد در درون منطقه باشد كه به گونه‌اي جايگاه حكومت عربستان را به عنوان كشوري صاحب نفوذ در جهان اسلام و در منطقه خاورميانه به چالش بكشد. الان هم بحران يمن پيش آمده كه به نوعي تحول و تغيير در يك منطقه نفوذ سنتي سعودي‌هاست. جنبش انصارالله در يمن ايران را متحد خود اعلام كرده و اين براي عربستان قابل قبول نيست.
از سوي ديگر سعودي‌ها نگران هستند كه مبادا تحولات خاورميانه به سمتي برود كه امريكا و كشورهاي غربي كه به نوعي امنيت براي عربستان به ارمغان مي‌آورند از نگاه سنتي حمايت آميز خود نسبت به رياض فاصله بگيرند. آنها نگران تاثيرات منفي نزديكي امريكا به ايران در مسائل منطقه‌اي هستند و همزمان نگران ورود امريكا و غرب به بحث‌هاي روشنفكرانه و پيشرو كه چارچوب نظام سنتي قدرت در عربستان را زير سوال ببرد. همين چند ماه پيش بود كه باراك اوباما رييس‌جمهور امريكا گفت كه تهديد اصلي براي كشورهاي عربي نه ايران بلكه سياست داخلي آنها و عدم اصلاحات است. به هر حال تحولاتي كه در منطقه صورت مي‌گيرد اصول پيشرفت‌هايي را مانند دموكراسي‌سازي، حكمراني خوب، حقوق بشر، نقش جوانان، حقوق زنان وارد مسائل منطقه‌اي كرده كه در سايه آنها هستيم كه نقش ملت‌ها به مرور زمان در حال افزايش است. براي كشوري مانند عربستان سعودي كه به شكل سنتي با اين ويژگي‌ها غريبه است نگراني به وجود آمده است كه مبادا امريكايي‌ها تحت تاثير اين تحول منطقه‌اي سياست سنتي خود را نسبت به عربستان تغيير دهند و حكومت اين كشور را تحت فشار بگذارند يا اينكه با رقباي عربستان مانند ايران وارد معامله شوند كه خود مي‌تواند منشأ جديدي براي تاثيرگذاري بر سياست داخلي اين كشور برخلاف منافع رژيم حاكم سعودي باشد.
نكته ديگر مساله رهبري جديد در عربستان است كه گمان مي‌كنند منافع عربستان در اتخاذ يك سياست تهاجمي در منطقه بهتر تامين مي‌شود و اينكه زمان آن فرارسيده است كه رياض جايگاه خود را تغيير داده و از محافظه‌كاري سنتي خود فاصله بگيرد و به اصطلاح به پيشگيري و مهار تهديدات آينده بپردازد.
  بنابراين آنچه در سياست خارجي عربستان تبلور پيدا كرده است امتداد سياست داخلي اين كشور و نگراني از خيزش‌هاي گسترده مردمي است؟
به‌نظرم عربستان نمي‌تواند خود را از تحولات بهار عربي خلاص كند و به‌طور جدي خود سوژه تغيير از درون است. بسياري اين مساله را مطرح مي‌كنند كه ورود عربستان به يمن باعث تاثير‌گذاري در سياست داخلي عربستان مي‌شود. چرا كه عربستان ميان ملت و دولت در يمن گرفتار مي‌شود. سعودي‌ها يك جنگ متعارف را عليه يك همسايه مسلمان آغاز كرده‌اند. ارزش اين نوع جنگ‌ها و ائتلاف‌سازي‌ها در منطقه دچار چالش جدي است. پس از جنگ ايران و عراق ما در منطقه جنگ ديگري از اين نوع نداشتيم. كشورها در امور كشورهاي ديگر به دليل منافع ملي و برداشت خود از تهديدات امنيتي دخالت‌هايي دارند اما به اين شكل آشكار و فراگير كه نيروي نظامي درگير شود و بمباران صورت بگيرد در منطقه سابقه نداشته است. به اين دليل يكي از بحث‌هاي مطرح اين است كه اين حمله مشروعيت دولت عربستان را در داخل اين كشور به چالش بكشد، چون همزمان با افزايش هزينه‌هاي مادي و سياسي جنگ، شكاف‌هاي داخلي بين نخبگان حاكم و همچنين بين مردم و حكومت سعودي بيشتر مي‌شود و اين خود مي‌تواند سرآغاز يك نوع بي‌ثباتي در داخل عربستان باشد.
 ‌ در اين نگراني ما شاهد افزايش فاصله ميان امريكا و عربستان هم هستيم. آيا عربستان به واقع در حال جداكردن حساب خود از واشنگتن در منطقه است؟
عربستان كه نمي‌تواند كاملا از امريكا جدا شود، اما در سال‌هاي اخير به دليل سرخوردگي از بعضي سياست‌هاي امريكا، مثلا عدم حمله به سوريه، سياست‌هاي امنيتي و مستقل خود را در منطقه دنبال مي‌كند. برخي معتقدند عربستان با تشويق امريكا وارد يمن شده كه به نظر من زياد واقع‌گرايانه نيست. امريكا خوب مي‌داند كه ورود همه‌جانبه نظامي عربستان به يمن يكي از متحدان بزرگ اين كشور را آسيب‌پذير كرده و تداوم آن بي‌ثباتي را براي عربستان به ارمغان مي‌آورد. اين مساله با سياست سنتي امريكا كه ايجاد ثبات در بزرگ‌ترين كشور نفت خيز منطقه بوده در تضاد است. بايد بدانيم بعضي مواقع امريكا ناچار به پيروي از سياست‌هاي متحدان خود مي‌شود.
 ‌ تحولات يمن مي‌تواند تنش پنهان ميان تهران و رياض را علني‌تر كند؟
اين بستگي به روند تحولات يمن در روزهاي آينده دارد. متاسفانه درجه تنش بين دو كشور اين روزها زياد شده است. شايد هر دو كشور گمان مي‌كنند كه پرونده‌هاي سوريه و يمن تكليف جايگاه دو كشور را در منطقه مشخص مي‌كند. آنچه مشخص است اين است كه عربستان در اين بازي به شكلي كه مي‌خواهد برنده نخواهد بود. به هر حال بمباران‌ها كه مردم را هدف قرار مي‌دهند ارزش خود را از دست مي‌دهند. الان هم كه اعلام آتش بس شده است. مساله مهم در يك سياست خارجي درجه مشروعيت و حمايت افكار عمومي جهاني و مهم‌تر حمايت سياست داخلي يك كشور است. سياست عربستان در يمن ويژگي و پتانسيل اين را ندارد كه افكار عمومي و پويايي‌هاي درون جامعه خود را به اصول سياست خارجي ربط دهد و به يك سياست مداوم تبديل كند. اين مساله در ايران متفاوت است و شما شاهد هستيد كه افكار و تمايل‌هاي عمومي به سياست تبديل مي‌شوند. به عنوان نمونه، سياست ايران در عراق، سوريه و يمن به نوعي در سياست داخلي ايران زمينه دارد. يا در خصوص توافق هسته‌اي، تمايل عمومي به رسيدن به توافق است و زماني كه اين تمايل به سياست تبديل شود، كشور از قدرت بيشتري برخوردار مي‌شود. اما اين مساله در خصوص عربستان مصداق كمتري دارد.
 ‌ شما به تمايل عربستان براي تقويت سيستم مستقل در سياست خارجي اشاره كرديد. مساله اينجاست كه تا چه اندازه منطقه خاورميانه تحمل اتخاذ سيستم‌هاي مستقل توسط كشورهاي عضو را دارد؟ در شرايطي كه تهديدي مانند داعش همكاري‌هاي گسترده منطقه‌اي را مي‌طلبد اين سياست‌هاي مستقل مي‌تواند تخريب‌كننده هم باشد.
بله، اين حرف هم درست است. منطق اين همكاري‌هاي منطقه‌اي به وسيله دولت‌ها پذيرفته شده است اما در عمل زماني كه منافع state يا نخبگان حاكم كه فهم متفاوتي از تامين منافع و امنيت دارند به ميان مي‌آيد، دولت‌ها هم مجبور مي‌شوند راه مستقل خود را پيش ببرند. اين راه مستقل هم از يك كشور به كشور ديگر متفاوت است و تحت تاثير مولفه‌هايي چون تاريخ، هويت، فرهنگ و جغرافيا و اقتصاد يك كشور قرار مي‌گيرد. در واقع همه واقف هستند يك مشكل خاورميانه‌اي وجود دارد كه عمدتا مربوط به ضعف دموكراسي‌سازي، دخالت بازيگر خارجي، اقتصادهاي ضعيف و شكاف‌هاي قومي- مذهبي مي‌شود، اما هيچ طرفي حاضر نيست منافع ملي را در جهت تامين منافع جمعي منطقه‌اي كنار بگذارد. شايد يك راه‌حل اين است كه بايد تبادل و روابط بيشتري در سطح نهادهاي غيرحكومتي و جنبش‌هاي مدني در درون اين كشورها شكل بگيرد تا ضرورت ادغام جمعي و همكاري‌هاي منطقه‌اي را در درون جوامع تقويت كنند و از اين طريق دولت‌ها را به سمت همكاري‌هاي بيشتر سوق دهند كه البته زمان بر است. در درون جامعه ايران به دليل وجود پويايي اين منطق بحث شكل گرفته است. مثلا اين پويايي وجود دارد كه براي اينكه بازيگر خارجي نقش اصلي را در درون منطقه بازي نكند بايد همكاري‌هاي منطقه‌اي شكل بگيرد. به عنوان مثال زماني كه دولت آقاي روحاني كار را شروع كرد اين بحث مطرح بود كه آيا ايران بايد ميان رابطه با غرب و منطقه يكي را انتخاب كند؟
در نهايت هم بحث‌ها منجر به اين شد كه وزير امور خارجه كشورمان هم تاكيد كنند كه رابطه با همسايگان و منطقه اولويت ايران در عرصه سياست خارجي است. همكاري منطقه‌اي منطقي دارد و در سياست خارجي كشورها بايد تقويت شود. هراندازه كه كشورها جريان‌هاي مستقل‌تري را دنبال مي‌كنند منطق همكاري‌هاي منطقه‌اي هم در آنها تقويت مي‌شود. ايران از اين منظر در راس اين كشورها است. چون سياست‌هاي مستقل دارد و از لحاظ سيستم نظامي
- امنيتي وابسته نيست. از اين منظر تركيه هم تا حدودي به ايران نزديك است و مخصوصا در سال‌هاي اخير كه خواهان سياست‌هاي مستقل منطقه‌اي بوده است. اما مورد عربستان و مصر با ايران و تركيه متفاوت است چرا كه اين كشورها از نظر روابط خاص نخبگان و سيستم‌هاي اقتصادي، سياسي و نظامي- امنيتي وابستگي دارند و هم پويايي‌هاي سياست داخلي همچنان منطق بحث همكاري‌هاي منطقه‌اي و ضرورت اتخاذ سياست‌هاي مستقل را به دولت‌هاي آنها تحميل نكرده است. به عنوان نمونه نزديكي به ايران مي‌تواند به نفع سياست خارجي عربستان باشد. اما سياست داخلي عربستان توان عرضه آن به دولت اين كشور را ندارد. در سطح افكار عمومي ايران هم شايد نگاه‌ها چندان به نفع نزديكي با عربستان نباشد اما به هرحال ما شاهد اين پويايي در نگاه دولت در نزديكي به عربستان هستيم كه خود در نتيجه تاثيرگذاري سياست داخلي و خواست مردم براي تعامل با كشورهاي منطقه و جهان است. در بحث داعش كه يك مشكل جمعي براي همه است قاعدتا تمام كشورهاي منطقه براي از بين بردن اين گروه تروريستي بايد با هم همكاري كنند اما منافع فردي دولت‌ها كه برگرفته از نگاه نخبگان حاكم به مسائل تاريخي- هويتي، رقابت‌هاي سياسي و اقتصادي و حتي جبر جغرافيايي است آنها را به سمت سياست‌هاي مستقل در مبارزه با داعش سوق مي‌دهد.
 ‌ تا چه اندازه بازيگر خارجي مانع از اين همكاري‌هاي منطقه‌اي مي‌شود؟
نقش بازيگر خارجي هم بسيار مهم است. به‌طور سنتي و تاريخي سياست‌هاي بازيگر خارجي كه با هدف تامين منافع سياسي و اقتصادي خود بوده، يعني در گذشته انگليس با ايجاد مرزهاي سياسي ساختگي و اخيرا امريكا با اشغال نظامي كشورهاي منطقه و از بين بردن سيستم دولت، خود منشأ ايجاد رقابت بين كشورهاي منطقه بوده است. امريكا و اروپا بايد به گونه‌اي سياست‌هايي اتخاذ كنند كه كشورهاي منطقه را تشويق به همكاري كنند. اما متاسفانه سياست‌هايي كه اتخاذ شده به نوعي آنها را از هم دور مي‌كند. به عنوان نمونه امريكا هدايت يك ائتلاف بين‌المللي را برعهده مي‌گيرد و چندين كشور را با خود همراه مي‌كند ولي ايران را همچنان استثنا مي‌كند و به گونه‌اي ايران را به عنوان منبع تهديد در نظر مي‌گيرد. بازيگران خارجي بايد به سمت درك اين حقيقت حركت كنند كه منطقه در حال تغيير است و مهم‌ترين تغيير هم در ماهيت دولت‌ها و به خصوص در مورد حكمراني خوب اتفاق مي‌افتد. ثبات زماني تامين مي‌شود كه همكاري‌هاي منطقه‌اي شكل بگيرد اما به هرحال امريكا منافع خود را در منطقه دنبال مي‌كند و روابط خاص با نخبگان سياسي
- امنيتي در مصر و عربستان و ساير نقاط جهان عرب برقرار كرده است. اين نخبگان منافع خود و كشورشان را در نزديكي به امريكا و غرب تعريف مي‌كنند.
 ‌ يكي از ادعاهاي مطرح شده عليه ايران حضور سياسي در سوريه، عراق و يمن است. گفته مي‌شود كه سياست‌هاي ايران در منطقه اعراب را به واكنش واداشته است. تا چه اندازه اين برداشت مي‌تواند با واقعيت منطبق باشد؟
قرار نيست در منطقه هر آنچه كه آنها مي‌گويند يا بخواهند پياده شود. هر كشوري برداشت خود از تامين منافع و ثبات را دارد. به عنوان نمونه بسياري رفتار دولت تركيه در چشم‌پوشي از عبور تروريست‌ها از خاك اين كشور به سوريه را اشتباه مي‌دانند اما اين قضاوت منجر به تغيير رفتار تركيه در اين خصوص نشده است. در خصوص يمن هم بسياري حمله نظامي و بمباران‌هاي عربستان سعودي را اشتباه مي‌دانند اما سياست سعودي‌ها بر اساس تامين منافع ملي و امنيتي در اين حمله تعريف شده است. نخبگان سياسي و كساني كه مسوول حفظ امنيت ملي يك كشور هستند به اصولي معتقدند كه منافع ملي در سايه آنها تامين مي‌شود. به نظر من ايران هم استثنا نيست و البته برخي بحث‌هايي را باز مي‌كنند كه در نتيجه آن ايران در حوزه سياست خارجي مقصر شناخته شود. در خصوص رقابت ايران و عربستان در يمن يك ديدگاه غربي و غالب در كشورهاي عربي معتقد است كه ايران به دنبال گسترش حوزه نفوذ خود در منطقه و افزايش قدرت خود است. ديدگاه دومي هم وجود دارد كه با اندكي خوش‌بيني بحث توازن قوا را مطرح كرده و تاكيد مي‌كند كه ايران در حال دفاع از امنيت خود است. منطق ديدگاه دوم قابل پذيرش‌تر است. اما چرا منطق سومي را در نظر نگيريم؟ يعني ايران هم مانند ساير كشورها به دنبال منافع خود است. ايران هم مانند تركيه و عربستان نمي‌تواند خود را از مسائل منطقه‌اي جدا كند و منفعل باشد، چون بي‌ثباتي از اين نوع در درون منطقه ايران را هم درگير مي‌كند. بخش عمده‌اي از جايگاه ايران براي نظام بين‌الملل به دليل جايگاه ايران در منطقه است. در شرايطي كه منطقه خاورميانه در بحران و بي‌ثباتي است تنها ايران است كه با يك سابقه تاريخي دولت قوي در حالت ثبات امنيتي و سياسي است. بر همين اساس اروپايي‌ها به اين نتيجه رسيده‌اند كه بايد وارد فاز همكاري و مشاركت با ايران شوند. اين مساله شايد براي امريكايي‌ها هم سخت باشد اما آنها هم به همين نتيجه در خصوص ايران مي‌رسند و توافق هسته‌اي مي‌تواند به اين روند كمك بسياري كند. بنابراين ايران كشوري است كه برداشت خاص خود را از ثبات داشته و براي منافع خود مي‌جنگد و اگر نباشد ديگران جاي آن را پرخواهند كرد. البته در اين فراگرد ايران هم بايد به كشورهاي منطقه اين اطمينان را بدهد كه به دنبال تامين منافع نسبي همه بازيگران منطقه‌اي است. تداوم و تعادل در سياست خارجي ايران مي‌تواند زمينه اعتمادسازي با كشورهاي منطقه باشد.
 ‌ به عنوان مثال سياست ايران در يمن را مثبت ارزيابي مي‌كنيد؟
بله، به‌نظرم سياست ايران در يمن مبتني بر نوعي عملگرايي خاص ايراني بوده است. ايران سياست صبر و انتظار را در پيش گرفت و حركت‌هاي تحريك‌آميز انجام نداد كه بهانه به ديگران بدهد. بر جنبه بشردوستانه بحران تاكيد  و سعي كرد ميان دولت و ملت يمن قرار نگيرد. همزمان تلاش مي‌كند با حفظ كانال‌هاي ارتباطي با دولت عربستان سعودي و مصر و حتي تركيه زمينه‌هاي شكل‌گيري يك راه‌حل سياسي مبتني بر يك دولت فراگير در يمن را فراهم كند. با اين سياست ايران هم قوت و مصمم بودن و هم نگاه حل‌المسائلي خود به بحران را نشان داد. به هر حال ايران نمي‌تواند خود را از تحولات يمن جدا كند. همان‌گونه كه تركيه و مصر و پاكستان و افغانستان خود را جدا نمي‌دانند. به‌نظرم ما نبايد از ايفاي نقش فعال در يمن واهمه داشته باشيم. مهم اين است كه چگونه نقش خود را به نقش مبتني بر تقويت مشاركت و ائتلاف‌ساز تبديل كند و ثابت كند كه مي‌خواهد و مي‌تواند بازيگر ثبات بخش در يمن باشد. ايران بايد به گونه‌اي عمل كند كه بين منطقه و غرب قرار نگيرد و همزمان رويكرد مستقل خود را پيش ببرد تا ديگران را به ارزش همكاري با خود واقف كند. بحران يمن مي‌تواند يك فرصت براي ديپلماسي منطقه‌اي ايران و در روابط بين‌المللي باشد.
  مساله فروپاشي مرزهاي سياسي را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟ آيا منافع قدرت‌هاي تاثيرگذار در منطقه ايران و عربستان در راستاي رسيدن به ثبات امنيتي و سياسي است؟
به نظر من همكاري‌هاي كشورهاي منطقه براي حل بحران‌هاي منطقه‌اي اجتناب ناپذير است و به زودي اتفاق خواهد افتاد. پس از اتفاق‌هاي سوريه، پيدايش داعش و در آستانه فروپاشي قرار گرفتن عراق گفته شد كه مرزهاي سياسي در منطقه كه نتيجه توافق تاريخي سايكس-پيكو طي سال‌هاي 1916-1915 هستند در حال از هم پاشيده شدن است، اما من اعتقادي به اين نوع تحليل ندارم. به‌نظرم همين حساسيت و شكنندگي مرزهاي سياسي دولت‌هاي منطقه را گوش به زنگ كرده و آنها را به سمت همكاري سوق مي‌دهد. حكومت‌ها براي حفظ خود بايد به اصول يكپارچگي كشورها تاكيد كنند. ضمن اينكه مساله مرزهاي سياسي در منطقه هميشه يك مشكل بوده و امر جديدي نيست. تقريبا تمام كشورهاي منطقه مي‌خواهند به شكل فعلي بمانند. حتي در سوريه هم كه رژيم دچار چالش است حفظ ملت و سرزمين همچنان مقدس است. در كل منطقه تنها كردستان عراق است كه مي‌خواهد مستقل شود. پس مساله فروپاشي مرزهاي سياسي آنقدر هم كه اخيرا سروصدا شده جدي نيست. مساله‌اي كه در حال حاضر پتانسيل كافي براي همكاري‌هاي منطقه‌اي را داراست، مبارزه با افراط‌گرايي و تروريسم از نوع داعش است. اين جريان‌ها اعتقادي به مرزهاي سياسي نداشته و ضد قوانين كشوري هستند. به هر حال همه دولت‌ها در منطقه نيازمند ثبات هستند. عربستان سعودي، ايران، مصر، تركيه و عراق همه به ثبات امنيتي و سياسي نياز دارند. بي‌ثباتي در هركدام از اين حوزه‌ها مي‌تواند همگان را متضرر كند چرا كه باعث فرار سرمايه‌ها شده، تداوم در روابط اقتصادي را از ميان برده و مهم‌تر اينكه بازيگر خارجي را وارد صحنه مي‌كند. به عنوان نمونه اگر ثبات در داخل منطقه نباشد دولت اعتدال آقاي روحاني هم نمي‌تواند برنامه‌هاي اقتصادي خود در زمينه توسعه سرمايه‌گذاري‌ها در بخش انرژي يا ادغام در اقتصاد منطقه را پيش ببرد.
 ترس اعراب از توافق هسته‌اي ايران و امريكا در واهمه آنها از نزديكي امريكا به ايران ريشه دارد. آيا با توجه به بيش از سه دهه خصومت‌ورزي ميان ايران و امريكا شما احتمالي براي همكاري‌هاي منطقه‌اي ميان دو كشور متصور هستيد؟
اين تا حد زيادي به تغيير در فهم فعلي ايران و امريكا از ثبات منطقه‌اي بستگي دارد و اينكه چگونه منافع آنها در آن حفظ مي‌شود. اكنون دو كشور برداشت‌هاي متفاوت از اين مساله دارند و به نوعي رقيب يكديگر هستند. در اين جا بحث منطق و ضرورت همكاري است. در پرونده‌هايي نظير مبارزه با داعش بحث ضرورت همكاري به ميان مي‌آيد و هرچند ايران و امريكا مي‌گويند همكاري در اين خصوص با هم ندارند اما به نظر مي‌رسد  از طريق دولت عراق به گونه‌اي به‌طور غيرمستقيم يك همكاري‌هاي حداقلي وجود دارد. در اين پرونده مهم‌ترين مساله حفظ امنيت و منافع دو كشور بوده كه در حفظ يك عراق يكپارچه تبلور يافته است. گفته مي‌شود  ايران به عراق براي شكل دادن دولتي شيعه كمك كرده است، البته به‌طور طبيعي ايران به دوستان خود تمايل بيشتري دارد اما به‌نظرم عكس‌العمل سريع ايران در مبارزه با داعش در درجه اول به دليل حفظ امنيت ملي خود و جلوگيري از فروپاشي دولت عراق به عنوان يك تهديد امنيتي براي ايران بوده است. پس حمايت از شيعيان و كردها تنها دليل عملكرد سريع ايران در عراق نبوده است. در پرونده سوريه تا زماني كه امريكا، ايران را بخشي از بحران بداند و بر آن مبنا عمل هم بكند، حس تهديد ايران نسبت به سياست‌هاي امريكا باقي مي‌ماند. بنابراين با اين وضعيت از نظر ايران در اين پرونده نه منطقي براي همكاري وجود دارد و نه ضرورتي. مگر اينكه شرايط عوض شود. حتي ايران مي‌تواند فكر كند كه همكاري با امريكا در سوريه مي‌تواند سياست منطقه‌اي آن را در سطح كلان به چالش بكشد. در پرونده سبك‌تري مانند يمن، ايران و امريكا بهتر مي‌توانند منطق و ضرورت را به نوعي به هم نزديك كنند. اگر در يمن بنا بر تشكيل دولت فراگير ملي باشد، همكاري ايران و امريكا مي‌تواند كمك‌كننده باشد. بنابراين حوزه همكاري‌هاي ايران و امريكا از يك پرونده تا پرونده ديگر متفاوت است و نمي‌توانيم يك مساله را به تمام مسائل تعميم بدهيم.
نكته ديگر مربوط به شرايط پيچيده سياست داخلي كشورهاي بحران‌خيز مي‌شود. مثلا اگر ايران و امريكا در عراق به شكل مستقيم وارد فاز همكاري شوند، چه اتفاقي در بعد سياست داخلي اين كشور رخ خواهد داد؟ نخستين مساله اين است كه كردها از اين موضوع خرسند نخواهند شد. كردها در بسياري از محافل بين‌المللي تاكيد مي‌كنند كه اين ائتلاف بين‌المللي است كه داعش را تضعيف كرده و به نقش ايران كمتر اشاره مي‌كنند. شايد به دنبال حفظ پل ارتباطي خود بين دو طرف هستند. يا اينكه در باطن نزديكي ايران و امريكا را در شرايط فعلي با توجه به پيگيري مساله استقلال كردستان عراق و مخالفت همزمان ايران و امريكا با آن به نفع خود نمي‌دانند. از سوي ديگر بسياري از گروه‌هاي سياسي شيعي عراق هم نمي‌توانند چندان از نزديكي ايران و امريكا راضي باشند. نيروهاي سني هم كه به‌طور سنتي به اين همكاري بدبين‌اند. بنابراين از نظر سياست داخلي عراق، همكاري آشكار ايران و امريكا نمي‌تواند حداقل براي ايران سودمند باشد چون به بهاي رويگرداني بعضي نيروهاي سياسي عراق از سياست‌هاي ايران خواهد بود. با اين همه حفظ امنيت و ثبات كه يك ضرورت است باعث هماهنگي منافع ايران و امريكا در عراق شده است.
 و آيا توافق هسته‌اي از ظرفيت كاتاليزوري كافي براي تسريع در روند آغاز همكاري‌هاي تهران و واشنگتن برخوردار است؟
يك توافق هسته‌اي مي‌تواند حس بي‌ثباتي استراتژيك در ايران را از سياست‌هاي منطقه‌اي امريكا تا حد زيادي كاهش دهد، اما چون ايران از روندها و سياست‌هاي مستقل خود پيروي مي‌كند بنابراين نبايد به سرعت انتظار همكاري‌هاي همه‌جانبه و گسترده بين دو كشور در مسائل منطقه‌اي داشت. همكاري مستقيم ايران و امريكا مي‌تواند باعث نگراني اعراب منطقه شود. سياست منطقي كه ايران مي‌تواند اتخاذ كند اين است كه ميان غرب و كشورهاي منطقه قرار نگيرد، بلكه حس تعادلي را در اين همكاري‌ها به وجود آورد. يك مدل خوب مي‌تواند تمركز بر مفهوم ثبات و دستيابي به راه‌حل متعادل سياسي براي تامين منافع تمامي گروه‌هاي سياسي داخلي و منافع منطقه‌اي باشد كه به شكل جديد آن توسط دكتر ظريف در «كنفرانس بن» براي صلح افغانستان در سال 2001 عملياتي شد. آن مدل موفقي بود كه شايد ايران و امريكا در آينده بخواهند از آن استفاده كنند.
 آيا امريكا به معناي واقع كلمه در حال فاصله گرفتن از متحدان عربي خود در منطقه است؟
به‌نظرم نه. هرچند امريكايي‌ها مايل به سوق دادن اين كشورها به سمت اصلاحات دروني هستند اما بحث فاصله گرفتن مطرح نيست. در داخل امريكا دو رويكرد اصلي وجود دارد: بر اساس يك رويكرد حفظ اين حكومت‌ها خود زمينه تداوم ثبات است و ثبات در منطقه هم از اهميت فراواني برخوردار است. بر اساس رويكرد دوم هرچند اين كشورها را در حال حاضر مظهر ثبات سياست‌هاي امريكا در منطقه مي‌دانند اما اعتقاد دارند كه اگر اصلاحات سياسي صورت نگيرد، همين كشورها در بلندمدت دچار بي‌ثباتي شده و به دردسري براي امريكا تبديل خواهند شد. اين رويكرد دوم
به خصوص در دولت فعلي امريكا در حال تقويت است. بنابراين امريكايي‌ها چندان بي‌ميل به برداشتن يك يا دو گام به سمت جلو براي درخواست اصلاحات در كشورهاي عربي منطقه نيستند، اما در حال سبك و سنگين كردن شرايط هستند. منافع بي‌شمار امريكا در منطقه و در اتحاد با اعراب منطقه مانع از فاصله گرفتن امريكا از اين نوع متحدان مي‌شود. ضمن اينكه سال‌هاست با نخبگان حاكم در اين كشورها كار كرده و ويژگي‌ها و ضعف‌هاي آنها را به خوبي مي‌شناسند. اين متحدان هم ثروتمند هستند و هم آسيب‌پذير و به همين دليل براي امريكا مهم هستند. اما به هر حال رويكرد دوم در امريكا هر روز طرفداران بيشتري پيدا مي‌كند و امريكا هم به دنبال تزريق آرام آرام اصلاحات سياسي به متحدان خود در منطقه خواهد بود. دقيقا توجه امريكا به اين رويكرد است كه حاكمان سعودي را نگران كرده است.
 و آيا تامين منافع امريكا در منطقه همچنان در ترويج پروژه ايران‌هراسي نهفته است ؟
متاسفانه ايران‌هراسي طي سال‌هاي گذشته هم در حوزه سياستگذاري و هم در حوزه تئوريك در ساختار قدرت امريكا ريشه دوانده و شكستن آن كار راحتي نيست. البته دولت اوباما تلاش زيادي كرده تا اين نگاه ضدايراني را بشكند و به‌نظرم تا حدودي هم موفق بوده است. البته اين خود برگرفته از اين واقعيت و فهم در حال رشد در امريكا است كه ايران يك كشور پويا و قدرتمند است كه عدم تعامل با آن سياست امريكا در خاورميانه را نامتعادل كرده و هزينه زيادي براي منافع اين كشور به همراه داشته است. در مقابل اما مروجان ايران‌هراسي هم بيكار ننشسته‌اند و تمام تلاش خود را براي جلوگيري از تغيير اين روند انجام مي‌دهند. اين بدان معنا نيست كه آنها متوجه واقعيت ايران نيستند، يا اينكه ايران را خوب نمي‌شناسند، بلكه اين منافع قدرت است كه آنها را به سمت حمايت از اين پروژه پيش مي‌برد. اسراييلي‌ها و عربستاني‌ها لابي جدي دارند و همچنان به دنبال تقويت اين پروژه هستند. يكي از دلايل ترس از توافق هسته‌اي اين است كه اگر در سايه اين توافق، رويكرد ايران‌هراسي هم متزلزل شود چه بلايي بر سر ائتلاف‌هاي سياسي امريكا با دولت‌هاي متحد منطقه خواهد آمد كه
بر اين اساس شكل گرفته است. اما به‌نظرم به هر حال منفعت محوري امريكايي‌ها غلبه مي‌كند و آنها به تدريج به اين نتيجه مي‌رسند كه بايد در خصوص ايران تغيير رويه بدهند كه به اصطلاح بتوانند آن را مديريت كنند. امريكا به اين نتيجه مي‌رسد كه ايران يك قدرت مستقل منطقه‌اي است و بايد به گونه‌اي با آن كنار آمد. همين رويكرد هم تا حدودي مسير را براي شكل‌گيري توافق هسته‌اي هموار كرده است. مساله هسته‌اي تنها مساله‌اي است كه از پتانسيل كافي براي آنكه ايران و امريكا را به هم نزديك كند، برخوردار است. در نهايت ايران از همه لحاظ جذابيت بيشتري براي امريكا دارد و اين مساله براي اعراب نگران‌كننده است. ايران در نهايت جاي خالي خود در سياست خاورميانه‌اي امريكا را پر خواهد كرد اما اين تحول نبايد به گونه‌اي برداشت شود كه اين تقويت روابط با امريكا به بهاي رابطه ايران با ساير كشورهاي منطقه خواهد بود. به‌نظرم يك توافق هسته‌اي عربستان و ساير كشورهاي عربي منطقه را، همانند روسيه، چين و تركيه، به سمت ايران خواهد كشاند. چون با خروج نسبي حس تهديد از روابط ايران و امريكا، عربستان ديگر توجيهي براي تداوم سياست ضد ايراني خود نخواهد داشت.

 

برش-1

 عراق و ايران با هم از جنبه‌هاي متفاوت ادغام شدند و به تدريج از آن مفهوم ساختگي دشمن استراتژيك يكديگر در منطقه بودن خارج شدند و اين از نظر عربستان به معني به هم خوردن توازن قدرت به نفع ايران بود.
 در سوريه عربستاني‌ها احساس كردند كه قادر به مهار نقش و جايگاه جمهوري اسلامي ايران نيستند و اينكه تداوم بحران سوريه مي‌تواند نقطه شروع يك تحول جديد در درون منطقه باشد.
 جنبش انصارالله در يمن، ايران را متحد خود اعلام كرده و اين براي عربستان قابل قبول نيست.
 سعودي‌ها يك جنگ متعارف را عليه يك همسايه مسلمان آغاز كرده‌اند. ارزش اين نوع جنگ‌ها و ائتلاف‌سازي‌ها در منطقه دچار چالش جدي است.
 با خروج نسبي حس تهديد از روابط ايران و امريكا، عربستان ديگر توجيهي براي تداوم سياست ضد ايراني خود نخواهد داشت.

 


برش-2

 عربستان در سال‌هاي اخير به دليل سرخوردگي از بعضي سياست‌هاي امريكا، مثلا عدم حمله به سوريه، سياست‌هاي امنيتي و مستقل خود را در منطقه دنبال مي‌كند.
 درجه تنش بين ايران و عربستان اين روزها زياد شده است. شايد هر دو كشور گمان مي‌كنند كه پرونده‌هاي سوريه و يمن تكليف جايگاه دو كشور را در منطقه مشخص مي‌كند.
 سياست ايران در يمن مبتني بر نوعي عملگرايي خاص ايراني بوده است. ايران سياست صبر و انتظار را در پيش گرفت.
 يك توافق هسته‌اي مي‌تواند حس بي‌ثباتي استراتژيك در ايران را از سياست‌هاي منطقه‌اي امريكا تا حد زيادي كاهش دهد.
 توافق هسته‌اي عربستان و ساير كشورهاي عربي منطقه را، همانند روسيه، چين و تركيه، به سمت ايران خواهد كشاند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون