• 1404 چهارشنبه 28 خرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 3248 -
  • 1394 چهارشنبه 30 ارديبهشت

گفت وگو با حجت‌الاسلام دكتر محراب صادق نيا، استاد دانشگاه اديان و مذاهب قم

به سادگي روزگار پيشامدرن نمي‌توان تحولات اخلاقي را مديريت كرد

 

    موضوعي كه من قصد دارم در اينجا آن را پيگيري كنم و به بررسي بگذارم اين است كه مرجع‌هاي اخلاقي را در جامعه بر اساس چه روش و هدفي مي‌توان تعيين كرد؟ در جوامعي كه داراي بن مايه‌هاي ديني و اخلاقي عميقي به لحاظ فرهنگي و هم به لحاظ تمدني هستند چگونه مي‌توان مراجع اخلاقي تعيين كرد؟
اجازه دهيد پيش از هر چيز بر معناي گروه مرجع و نيز گروه مرجع اخلاقي توافقي داشته باشيم. اصطلاح گروه مرجع با Referenced Group براي نخستين‌بار توسط هايمن در سال ۱۹۴۲ به كار برده شد. با اين حال، نظريه‌هاي مربوط به گروه مرجع بيشتر در كارهاي مرتون و كيت مطرح شده است و پس از آنان ساموئل استوفر آن را با مفهوم «محروميت نسبي»( Relative Deprivation )پيوند داد. هربرت ميد نيز آن را با مفهوم «ديگري مهم» (The generalized other )گره زد. بر اساس اين نگاه، مراد از گروه مرجع، گروهي است كه مبنا و معيار داوري و ارزيابي كار كنشگران اجتماعي قرار مي‌گيرند. به اين معنا كه كنشگران باورداشت‌ها و نيز انگارها و هنجارهاي رفتاري خود را با ارجاع به اين گروه‌ها موجه مي‌پندارند و آنها را بر پايه همين ارجاع داوري مي‌كنند. گروه‌هاي مرجع دو كاركرد عمده هنجاري و مقايسه‌اي دارند. در كاركرد هنجاري اين گروه‌ها ارزش‌هاي مسلط اجتماعي را وضع مي‌كنند و در كاركرد مقايسه‌اي امكاني را ايجاد مي‌كنند كه كنشگران با مقايسه خود با آنان از محروميت نسبي خود آگاه باشند. وقتي از تعيين گروه‌هاي مرجع سوال مي‌كنيد و به دنبال آن هستيد كه بدانيد گروه‌هاي مرجع چگونه انتخاب مي‌شوند، گويا پيش‌انگاشته شما اين است كه مرجع شدن يك گروه ناشي از تعيين يك نهاد يا سازمان اجتماعي است و حال اينكه اين گروه‌ها مرجعيت خود را بر پايه پذيرش عمومي دارند. به اين معنا كه وقتي كسي يا كساني يا حتي يك صنف اجتماعي افزون بر جاذبه‌هاي اخلاقي و كشش‌هاي شخصيتي خود (دست كم به باور كنشگران اجتماعي) از پذيرش عمومي نيز برخوردار باشد، توانسته‌اند به «ديگري مهم» و به مرجع اخلاقي تبديل شود و تعينات بيروني كمتر در اين زمينه نقش ايفا مي‌كنند. با اين حال، روشن است كه نقش رسانه‌ها در تعيين و تحولات گروه‌ها مرجع نقشي انكار ناشدني است. به اين معنا كه رسانه‌ها مي‌توانند به تمركز بر پاره‌اي از گروه‌هاي اجتماعي آنها را به گروه مرجع تبديل كنند. رابطه معناداري ميان كيفيت و سنخ گروه‌هاي مرجع يك جامعه و نيز سطح و كيفيت اخلاقي آن جامعه وجود دارد. به اين معنا كه كيفيت گروه‌هاي مرجع در حقيقت به معناي چگونگي واقعيت اجتماعي است. از همين رواست كه شماري از جامعه‌شناسان تنها بر اساس همين متغير است كه جوامع را به سنتي و مدرن صورت‌بندي مي‌كنند. براي نمونه ديولت و گارلند در پژوهشي مشترك و نيز تاكانو و سوگون در مطالعه‌اي مشترك ديگر معتقدند كه در جوامع سنتي خانواده گروه مرجع منحصر است. در يك جامعه سنتي گروه‌هاي مرجع سنتي هستند و در يك جامعه مدرن، معمولا گروه‌هاي اخلاقي جامعه مدرن. بر اين اساس، در يك جامعه ديني و داراي فرهنگ متراكم، مانند ايران، گروه‌هاي اخلاقي از ويژگي ديني بودن (به معناي وابستگي به نهاد دين و داراي رفتار سازگار با دين) و نيز سنتي بودن برخوردارند. تحول در اين گروه‌ها جامعه را به سمتي متفاوت خواهد برد. افرادي كه دغدغه فرهنگي و دين دارند لازم است دگرگوني‌هاي گروه‌هاي مرجع را دنبال كرده و براي سمت و سوي آنها برنامه داشته باشند.
    بد نيست به اين نكته نيز اشاره كنيم در بحث تعيين مراجع اخلاقي آيا بايد به بحث‌هاي فلسفه اخلاق رجوع كنيم يا اينكه ما بيشتر با رويكرد جامعه شناختي رو به رو هستيم و مسائل فلسفه اخلاق در اين زمينه كمرنگ است؟
واقعيت آن است كه بحث از گروه‌هاي مرجع يا مرجعيت‌هاي اخلاقي يك بحث جامعه شناختي و به‌طور مشخص در حوزه جامعه‌شناسي اخلاق است. مباحث فلسفه اخلاق با همه دشواري‌ها و نيز ارزش نظري و علمي‌اي كه دارد، معلوم نيست سودمندي زيادي در اين زمينه داشته باشد. واقعيت اجتماعي از آنچه در فلسفه به شكل عموم و نيز فلسفه اخلاق مي‌گذرد، فاصله زيادي دارد. اساسا مهم‌ترين كار گروه‌هاي مرجع اخلاقي در جامعه پر كردن همين فاصله است. بر خلاف تلاش فيلسوفان اخلاق، كاركرد گروه‌هاي مرجع اين است كه به هواداران خود مي‌آموزند كه در شرايط واقعي جامعه امكان به‌بودن وجود دارد و نيز مي‌آموزند، چگونه مي‌توان به اين به‌باشي رسيد. گروه‌هاي مرجع اخلاقي در حقيقت افراد همساني هستند كه در بافت همانندي با كنشگران اجتماعي زندگي مي‌كنند. به همين دليل چگونه بودن را بي‌هيچ ادبيات فلسفي و انتزاعي به نمايش مي‌گذارند و الگوپذير مي‌شوند. در اين وضعيت تلاشي براي تعريف خوبي و بدي يا خير و شر (آن‌گونه كه در فلسفه است) نمي‌شود.
   در تعيين مراجع اخلاقي براي دوري از نسبي‌نگري اخلاقي و اينكه ما از خصلت‌هايي كه در رويارويي با دنياي مدرن قرار مي‌گيرم آسيب نبينيم آيا بايد به خصلت‌هاي بنيادين كه در حوزه فرهنگ و دين قرار دارند رجوع كنيم؟
يكي از خصلت‌هاي دنياي مدرن افزايش قدرت انتخاب و خلاقيت كنشگران آن است. برخلاف روزگار پيشامدرن، در اين روزگار افراد توان بيشتري براي انتخاب دارند. دايره انتخاب افراد گونه‌گون‌تر است. به همين دليل با گروه‌هاي مرجع فراوان‌تري روبه‌رو هستند. اين پديده در نهايت ممكن است به تنوع گروه‌هاي مرجع و به دنبال آن به تنوع زيست اخلاقي و نيز رويه زيستي بينجامد. اين وضعيت دست كم مي‌تواند يكي از معاني نسبي‌گرايي اخلاقي باشد. به ميزاني كه گروه‌هاي مرجع فراوان‌تر مي‌شوند، دو رخداد مورد پيش‌بيني هستند: نخست كاهش انسجام يا چسب اجتماعي و دوم سستي تسلط بي‌همانند گروه مرجع. به اين معنا كه بر خلاف دوران پيشا مدرن كه گروه مرجع نقش فراواني در كنترل هواداران خود داشت، در روزگار مدرن اين نقش رو به سستي مي‌رود. همه اين موارد حركت به سوي نسبي‌گرايي اخلاقي است.
   در اينجا كه بحث به حوزه‌هاي فكري دنياي مدرن رسيد قابل تامل است كه اشاره‌اي به اين مساله داشته باشيم كه برخي نهادهاي مرجع در حوزه اخلاق از نهادهاي رسمي ديني فاصله گرفته‌اند و به نهادهاي غير‌ديني مانند حوزه هنر و ورزش و... روي آورده‌اند. براي بررسي چنين وضعيتي شما چه ديدگاهي را در نظر داريد؟ آيا دوري از نهادهاي رسمي ديني نوعي آسيب است يا تحولي اجتماعي و ناگزير از آن بوده‌ايم؟
تااندازه زيادي موافقم. بررسي واقعيت جامعه و مطالعه گروه‌هاي مرجع نكاتي را براي ما روشن مي‌كند كه برخي از آنها را اين‌گونه مي‌توان برشمرد:
1- گروه‌هاي مرجع در ميان (به‌ويژه) جوانان كشور ما رو به مدرن شدن دارد. به اين معنا كه بر خلاف جوامع سنتي كه خانواده و بزرگ‌ترهاي فاميل، مهم‌ترين نقش را در فرآيند اجتماعي شدن و الگو‌بخشي داشتند و در حقيقت به عنوان مهم‌ترين گروه مرجع به شمار مي‌آمدند، در جامعه كنوني ما، خانواده به‌شدت اين جايگاه را از دست داده و به گروه‌هاي ديگري بخشيده است. شمار قابل‌ملاحظه‌اي از جوانان، الگوهاي رفتاري خود را از افرادي غير از خانواده (بزرگ‌ترها) انتخاب مي‌كنند. افزون بر آن افراد به دلايل تمالات و وابستگي‌هاي سنتي به خانواده به انتخاب گروه مرجع دست نمي‌زنند. براي مثال، در پيشامدرن افراد خانواده تا اندازه زيادي مرجعيت‌هاي اخلاقي همانند و همسو با بزرگ‌ترهاي خانواده داشتند؛ در حالي كه در روزگار مدرن اين هم‌داستاني وجود ندارد.
2- گروه‌هاي مرجع تا اندازه قابل توجهي از نهاد دين فاصله گرفته‌اند. البته روشن است كه منظور اين نيست كه افراد جامعه رفتاري غيرديني دارند يا گروه‌هاي مرجع‌شان الگو‌هاي غيرديني را به آنان القا مي‌كنند، بلكه منظور آن است كه گروه‌هاي مرجع در جامعه ما و به ويژه در ميان جوانان، نسبت به پيش‌تر، كمتر به نهادهاي رسمي ديني وابسته‌اند. مطالعه اجتماعي نشان مي‌دهد كه در انتظار عمومي مردم، تراكم هنجاريني كه در روزگار پيش نزد وابستگان به نهادهاي ديني بود، امروزه قدري كاهش داشته است.
3- در جامعه سنتي گروه‌هاي مرجع محدودتر و البته قدرتمندتر هستند. به‌گونه‌اي كه افراد در رجوع به اين گروه‌ها از سرسپردگي بيشتري برخوردارند. تخلف از ارزش‌هاي گروه مرجع و نيز الگوپذيري از غير اين گروه، كمتر صورت مي‌گيرد. با اين حال، در ميان جوانان جامعه ما گروه‌هاي مرجع از اقتدار كمتري بر فرد برخوردارند. جوانان به اقتضاي روزگار مدرن از آتوريته‌هاي بيروني (از خويش و تشخيص خويش) كمتر پيروي مي‌كنند و كمتر به مرجعيت‌هاي اخلاقي بيروني تن مي‌دهند. اين ويژگي سبب پيدايش خصلت اخلاقي مركب شده است. به اين معنا كه جوانان به خود اجازه مي‌دهند ضمن تعلق اجتماعي به يك گروه خاص و پذيرش عضويت آن گروه، به هنجارهاي گروه‌هاي ديگر نيز تن داده و شماري از هنجارهاي گروه خود را زير پا بگذارند. اين اتفاق در نهايت به اخلاق مركب مي‌انجامد و بيشتر نشانه تكيه به درك و ذائقه خويشتن است تا سرسپردگي به گروه مرجع. به اين معنا مي‌توان گفت در ميان جوانان گروه‌هاي مرجع از تشخص و تعين‌هاي سنتي فاصله مي‌گيرند.
4- اگرچه شمار قابل توجهي از جوانان گروه‌هاي مرجع خود را از داخل كشور برگزيده‌اند و شمار زيادي الگوهاي اسلامي ايراني را براي به‌باشي اخلاقي و رفتاري كافي مي‌دانستند ولي جواناني كه فكر مي‌كردند ارزش‌هاي فرهنگ غرب، در مقايسه با ارزش‌هاي ملي بهترند يا زندگي در غرب به ‌زيست آنان كمك بيشتري مي‌كند، كم نبودند. به همين دليل مي‌توان گفت كه شمار زيادي از جوانان گروه‌هاي مرجع غيرخودي داشتند. رسانه‌هاي فراوان روزگار اطلاعات و جهان شبكه‌اي خلاقيت انتخاب الگو را افزون كرده است و اين امكان را به جوانان مي‌دهد كه براي انتخاب مرجعيت‌هاي اخلاقي به بيرون هم نگاهي داشته باشند. اتفاقي كه آسيب‌هاي فرهنگي زيادي را به دنبال خواهد داشت. در اينكه آيا اين تحولات پديده‌هاي ناگزيري هستند يا مي‌توان با آنها مواجهه بازدارنده‌اي داشت، معتقدم كه تااندازه زيادي اين جريان فرافرهنگي است و در همه دنيا رو به گسترش است. اما اين به آن معنا نيست كه نمي‌توان يا نبايد كاري كرد. اين پديده نشان مي‌دهد كه مديريت فرهنگي و نيز اخلاقي جامعه به موازات افزايش خلاقيت كنشگران اجتماعي دشوارتر شده است. ديگر به سادگي روزگار پيشامدرن نمي‌توان تحولات اخلاقي را مديريت و كنترل كرد. بااين حال، مي‌توان در اين عرصه نقش فعال‌تري داشت.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون