• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۱۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4774 -
  • ۱۳۹۹ دوشنبه ۵ آبان

ستاره‌ها براي پول بيشتر كوچ مي‌كنند

دگرديسي مفهوم «تعصب» با دلار ۳۰هزار توماني

محمد ذاكري

 

دهه 70، دوره نوجواني نسل دهه شصتي‌ها همزمان بود با يك دوره طلايي در فوتبال ايران. ظهور نسل جديدي در فوتبال ملي و باشگاهي ما كه اگرچه از جام ملت‌هاي 96 امارات پا به عرصه فوتبال ملي گذاشتند ولي صعود دراماتيك ايران به جام جهاني ۹۸ فرانسه در آن ماراتن طولاني و پس از بيست سال و پيروزي تاريخي بر امريكا در آن مسابقات آنها را به نسل نود و هشتي‌ها معروف كرد. تب فوتبال در آن روزگار نه تنها نوجوانان و جوانان بلكه ساير گروه‌هاي سني را هم گرفتار خود كرده بود. در سطح باشگاهي، فوتبال ايران يك دوره طلايي را در آغاز دهه ۹۰ ميلادي در آسيا با قهرماني‌هاي استقلال، پرسپوليس و پاس پشت سر گذاشته بود و در اواخر اين دهه نيز اگرچه جامي به دست نياورد اما بارها تا نيمه‌نهايي و فينال باشگاه‌هاي آسيا راه يافت. نسل طلايي فوتبال ايران در اين سال‌ها با ابتكار مهندس عابديني مديرعامل وقت پرسپوليس راهي اروپا شدند تا ادامه فوتبال خود را در قاره سبز پي بگيرند. علي دايي، كريم باقري، خداداد عزيزي، مهدي مهدوي‌كيا، علي كريمي، مهرداد ميناوند، وحيد هاشميان و ... در سطوح مختلف فوتبال باشگاهي اروپا به ويژه تيم‌هاي آلماني مشغول به بازي شدند و موفقيت‌هاي گوناگوني را كسب كردند. مسيري كه بعدها جواد نكونام، مسعود شجاعي، عليرضا جهانبخش و بقيه هم طي كردند. اما يك نكته مهم آن بود كه در آن روزگار، حضور فوتباليست‌هاي ايراني در فوتبال اروپا براي همه طرفداران فوتبال در ايران يك افتخار محسوب مي‌شد. شنبه عصرها مشتاقانه پاي شبكه سه مي‌نشستيم تا تصويري از بازيكنان ايراني در لباس تيم‌هاي اروپايي‌شان ببينيم و اوج اين افتخار ديدن بازي بازيكنان‌مان در رقابت‌هاي باشگاهي اروپا بود. بازيكنان ايراني به اروپا رفتند، احتمالا درآمدهاي خوبي كسب كردند، در سطوح متفاوتي پيشرفت كردند و بعد از چندسال به فوتبال ايران برگشتند اما هيچ‌كدام برچسب «بي‌تعصب» را بر پيشاني نديدند و پس از بازگشت پرشورتر تشويق شدند. نمونه آن حضور مجدد علي كريمي در پرسپوليس دوران افشين قطبي و در يك بازي معمولي برابر پگاه گيلان بود كه بيش از هشتاد هزار نفر را به آزادي كشاند.
حضور فوتباليست‌هاي ايراني در خارج از كشور چندان هم بي‌سابقه نبود. در سال‌هاي پاياني دهه ۶۰ و اوايل دهه ۷۰ ستاره‌هاي فوتبال ايران عمدتا راهي كشورهاي حاشيه خليج فارس مي‌شدند. كويت، امارات و قطر مقصد ستاره‌هايي همچون پنجعلي، درخشان، محمدخاني، چنگيز، بياني، قاسمپور و ... بود كه معمولا به انگيزه‌هاي مادي از فوتبال كم‌رونق آن زمان ايران (به لحاظ پولي) جدا مي‌شدند و راه خليج فارس را در پيش مي‌گرفتند تا با اندكي پس‌انداز بازگردند و دوباره راهي تيم‌هاي خود شوند. آن زمان هم كسي برچسب «بي‌تعصب» به اين ستاره‌ها نچسباند. اما اين روزها انگار ترك تيم‌هاي ايراني به مقصد تيم‌هاي عربي و حتي اروپايي چنين حسي را در طرفداران فوتبال برنمي‌انگيزد و بيش از آنكه مايه مباهات اهالي فوتبال باشد اسباب دلخوري و توهين و طرد آن فوتباليست‌ها و در بسياري موارد مصداق بارز «بي‌تعصبي» است چنانكه براي طارمي، نوري، احمدزاده و اين اواخر ترابي و خليل‌زاده چنين شده است.
به نظر مي‌رسد مفهوم «تعصب» و پديده «لژيونر شدن» از آن روزگار تاكنون دستخوش تغييرات متعددي شده است. به بيان ديگر بايد پرسيد در روزگار «حرفه‌اي شدن» يا «پولي شدن» فوتبال، آيا «تعصب» به همان معنايي كه در دهه‌هاي شصت و هفتاد تصور مي‌شد ادراك مي‌شود يا معناي متفاوتي به خود گرفته است؟ شايد بهتر باشد به جاي واژه «تعصب» كه بار معنايي و ارزشي سنگين‌تري دارد واژه عرفي‌تري مانند «تعهد» (البته به معناي تعهد شغلي و سازماني نه تعهد مكتبي و ايدئولوژيك) را به كار برد. به بيان ديگر اينكه انتظار داشته باشيم در فضاي امروز يك بازيكن حرفه‌اي فوتبال، به هر دليلي از جمله هواداران، سابقه و اعتبار و برند يك تيم، رابطه دوستانه با سرمربي و ديگر بازيكنان و... بخواهد قيد ادامه فعاليت در تيم ديگر با مبلغ قرارداد چرب‌تر را بزند انتظار گزافي است. تنها عاملي كه اين روزها فضا را كمي متفاوت كرده و افراد را به قضاوت‌هاي مختلف در مورد بازيكنان وا مي‌دارد فضاي مجازي، صفحات هواداري و برخي رفتارهاي نمايشي يا نمادين برخي بازيكنان است. به نظرم امروزه به جاي مفهوم انتزاعي‌تر«تعصب» مي‌توان مفهوم «تعهد» به قرارداد حرفه‌اي را جايگزين كرد. به اين معنا كه بازيكني كه تحت قرارداد يك باشگاه است همه تلاش خود را براي موفقيت آن تيم به كار گرفته و هنجارهاي حرفه‌اي باشگاه و مفاد قراردادش را رعايت كند. به بيان ديگر با تبعيت از هنجارها و نظام ارزشي و اخلاقي حاكم بر ورزش و باشگاه مربوطه و التزام به قوانين رسمي و حرفه‌اي زندگي، رفتار و تمرين كرده و در مسابقات شركت كند. اما اينكه بازيكني با اتمام مدت قراردادش ولو با نياز مبرم تيمش بخواهد مسير ديگري را براي ادامه فوتبالش برگزيند حرجي بر وي نيست و اين نكته‌اي است كه تماشاگران و طرفداران فوتبال نيز بايد با آن كنار بيايند. 
اتفاقاتي كه اين روزها در باشگاه پرسپوليس افتاده و جدايي برخي از بازيكنان آن، هم متاثر از دلار سي هزارتوماني است كه به هيچ عهد و پيماني وفا نمي‌كند و هم غلبه رفتارهاي نمايشي بر حرفه‌اي‌گرايي واقعي. فكر مي‌كنم وقت آن رسيده كه طرفداران فوتبال باشگاهي ايران هم در مفهوم «تعصب» خود و هم «تعصب» بازيكنان با احتساب دلار سي هزارتوماني تجديدنظر كنند. همواره با استدلال افرادي كه مي‌گفتند «پولش را ديگران مي‌گيرند، چرا حرصش را تو ميخوري» مخالف بوده و هستم و معتقدم بايد تلاش كرد از زيبايي‌ها، هيجان‌ها، كري‌خواني‌ها، رقابت‌ها و ديگر جذابيت‌هاي فوتبال لذت برد اما نبايد به افراد دل بست و از كسي انتظار ويژه‌اي داشت حتي اگر نمايش «تعصب» به پيراهن را به بهترين نحو ايفا كند. بازيكنان مي‌آيند و مي‌روند و ريزش‌ها و رويش‌ها همواره در تيم‌هاي باشگاهي به جاست. از سوي ديگر بازيكن هم همواره اين احتمال را مي‌دهد كه با يك مصدوميت يا محروميت ناخواسته فوتبالش به پايان برسد يا روزي در تفكر مربي تيم جايي نداشته باشد پس حق دارد براي آينده‌اش تصميم بگيرد. حالا گاه اين تصميم درست است و گاه نادرست و گاه به مذاق تماشاگر خوش مي‌آيد و گاه ناخوش. شايد همين كه فوتباليستي از بذل همه همت و توانش در زمين براي تيمش دريغ نكند؛ «تعهد» خود را نشان داده و براي اين تلاش و تعهد نيز، هم دستمزدش را مي‌گيرد، هم از تشويق تماشاگران بهره‌مند مي‌شود و هم درهاي جديدي براي پيشرفت مالي يا حرفه‌اي به رويش باز مي‌شود. فوتبال حرفه‌اي با تمام زيبايي‌هايش همانقدر بي‌رحم است كه دلار سي هزار توماني.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون