• ۱۴۰۳ شنبه ۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4804 -
  • ۱۳۹۹ سه شنبه ۱۱ آذر

نگاهي به بازيگران فيلم‌هاي كريستوفر نولان به بهانه اكران فيلم تنت

پيشنهادهاي لذت‌بخش يك كارگردان آرتيست

محسن جعفري‌راد

در يك دهه اخير، كريستوفر نولان، جزو معدود فيلمسازاني قرار مي‌گيرد كه چه مخاطب عام و چه خاص، هر بار توقع يك نوآوري و خلاقيت در فيلم تازه‌اش را دارند كه در تازه‌ترين فيلمش يعني تنت  (انگاشته)  اين اتفاق به خوبي رخ داده است. اما يكي از برگ برنده‌هاي هميشگي فيلم‌هايش، شيوه هدايت بازيگران است كه در اين مطلب به‌طور كوتاه به آن مي‌پردازيم. 
نولان بعد از ساخت فيلم «تعقيب»، در واقع با ساخت فيلم ممنتو (يادآوري) بود كه خودش را به عنوان فيلمسازي خوش آتيه مطرح كرد. فيلمي در سبك نئونوآر و با حال و هوايي روانشناسانه كه بازيگر اصلي‌اش يعني گاي پيرس قرار بود مدام در شكست‌هاي زماني و رفت و برگشت در موقعيت‌هاي تكراري قرار بگيرد كه با توجه ويژه به خاصيت اصلي شخصيت يعني فراموشي‌هاي مكرر، به كمك ميميك صورت و به خصوص چشمان ترسان و نگران، به خوبي اين ويژگي‌ها را انتقال مي‌دهد.
 در همين راستا مي‌توان به فيلم «بي‌خوابي» اشاره كرد كه يكي از بهترين بازي‌هاي يك دهه اخير آل پاچينو است. در اين فيلم پاچينو نقش كارآگاهي را بازي مي‌كند كه به‌طور تصادفي پليس ديگري را مي‌كشد و به خاطر عوامل محيطي و نيز عذاب وجدانش، دچار بي‌خوابي مفرط و كشنده مي‌شود. پاچينو به بازي‌هاي پراكت و برونگرا معروف است اما نولان ترجيح مي‌دهد بيشتر روي خيرگي چشمان او، حاصل از بي‌خوابي‌هاي مكرر تاكيد كند كه موفق مي‌شود، طوري كه مخاطب كاملا با عذاب وجدان او و كهن الگوي «ميان عشق و وظيفه» يا «ميان وظيفه و منفعت‌طلبي» همذات‌پنداري مي‌كند، طوري كه ديالوگ آخر او در فيلم اين است: خوابم مي‌آيد! (نقل به مضمون) 
اما يكي از بهترين بازي‌هاي كارنامه فيلمسازي نولان به فيلم شواليه تاريكي و بازي هيث لجر برمي‌گردد كه براي آن جايزه اسكار گرفت. بازي لجر در اين فيلم نمونه بارز «متد اكتينگ» از آموزه‌هاي استانيسلاوسكي است. يعني حذف هر نوع فاصله ميان بازيگر با شخصيت. در واقع در اين روش، بازيگر نقش را بازي نمي‌كند، بلكه زندگي مي‌كند؛ به بيان ساده‌تر، ديگر قرار نيست لجر را مشاهده كنيم، بلكه بتمن را مي‌بينيم. امتياز مثبت نولان، توجه دقيق به زبان بدن و فن بيان لجر است. او در داستان فيلم بايد به‌طور توامان، نگران، ترسو، شاد، عصباني، مغرور، خودشيفته، ديوانه، مرموز، ترسناك و در نهايت شمايل يك قاتل تمام عيار را به خود بگيرد كه لجر البته به كمك چهره‌پردازي درخشان فيلم، به خوبي توانست انواع و اقسام اين احساسات متناقض را به خوبي القا كند.  اما نولان گاهي سراغ بازيگران سوپراستار هم رفته و نشان داده كه مي‌تواند از آنها هم حضوري ديگرگونه ارايه دهد كه اوج آن در فيلم اينسپشن (تلقين) اتفاق افتاد. فيلمي كه لئوناردو دي‌كاپريو نقش يك دزد حرفه‌اي را دارد كه با نفوذ به ضمير ناخودآگاه افراد، افكار آنها را مي‌دزدد و به نوعي روياهايش را به شكل واقعي مي‌بيند و مدام ميان رويا و واقعيت مانند يك آونگ معلق است. مهارت نولان وقتي برجسته مي‌شود كه در اين فيلم، يك سوپراستار را با انعطاف بدني فوق‌العاده مي‌بينيم كه به كمك جلوه‌هاي ويژه، كنش‌ها و واكنش‌هايش همدلي مخاطب را بر مي‌انگيزد.
پس تا به اينجا با كارگرداني رو‌به‌رو هستيم كه هم متد اكتينگ و هم خلاقيت بالاي بازيگر در استفاده از زبان بدن و ميميك صورت برايش در اولويت قرار دارد. او كه معمولا فيلم‌هايش تركيبي از ژانرهاي مختلف هستند، از جمله معمايي، جنايي، اكشن و خيالي، در فيلم‌هايش لايه‌اي ديگر به سبك بازيگرانش اضافه مي‌كند. كار در استوديو و با استفاده از پرده‌هاي كروماكي عظيم و جلوه‌هاي ميداني و بصري باشكوه و با دوربين‌هاي غول پيكر! و حتي به شيوه 70 ميليمتري كه مثلا فيلم دانكرك به اين شيوه فيلمبرداري شد. در واقع بازيگر علاوه بر تخيل بالا، بايد مهارت بالايي در تصور حضور در فضايي فرازميني داشته باشد كه با دي‌كاپريو شروع شد، در فيلم ميان ستاره‌اي، متيو مك كانهي هم اين شيوه بازي را به بهترين شكل تجربه كرد تا بالاخره قرعه به نام بازيگر فيلم تازه نولان بيفتد. بازيگر كمتر شناخته شده‌اي كه ابتدا، اغلب كارشناسان به انتخاب او به عنوان نقش قهرمان داستان به ديد ترديد نگاه مي‌كردند اما با تماشاي فيلم ثابت شد كه نولان از پاچينو تا دي‌كاپريو، از مك كانهي تا واشينگتن، نبوغ خاصي در هدايت ديگرگونه بازيگرانش دارد.
اولين فيلم جان ديويد واشينگتن در نقش اصلي، فيلم «بلك كلنزمن» بود كه جوايز فراواني از جمله گلدن‌گلوب بازيگري را دريافت و نظر نولان را با همان فيلم جلب كرد و حالا در دومين فيلم كارنامه‌اش، نشان داد كه هم هوشمندي بالايي در درك داستان دارد و هم با جهان‌بيني كارگردان كه مي‌خواهد شكست در زمان‌ها و جهان‌هاي موازي را تجربه كند، خودش را وفق دهد كه حاصلش يك بازي منسجم و خوب است. 
واشينگتن هم بايد در چهره خود چندگانگي ميان ترس و غرور و تعصب و تسلط حاصل از حضور در فضاهاي ناشناخته را نشان دهد و هم از عهده حركات رزمي بر بيايد كه در هر دو زمينه موفق است و تبديل به يكي از امتيازات مثبت فيلم مي‌شود. يك چهره در قالب صورت سنگي، سرد، بي‌روح، غيرمنعطف، بسيار جدي و در عين حال جذاب كه به خوبي باعث مي‌شود تماشاگر با نقاط اوج و فرود داستان، همذات‌پنداري كند. آن هم داستاني پر فراز و نشيب و سرشار از كشمكش: داستان ماموري كه به كمك همكارش (با بازي رابرت پتينسون) تلاش مي‌كنند از وقوع جنگ جهاني سوم جلوگيري كنند. آنها براي محقق‌ كردن اين هدف وارد يك ماجراجويي جاسوسي بين‌المللي مي‌شوند. اما اين ماموريت چيزي فراتر از زمان واقعي آشكار خواهد شد؛ ماموريتي كه مربوط به سفر در زمان نيست بلكه درباره «وارونگي زمان» است و واشينگتن با شناخت درست شخصيت پروتاگونيست يعني قهرمان داستان، به خوبي اين وارونگي زمان را به كمك روايت و كارگرداني فوق‌العاده نولان انتقال مي‌دهد. 
به اين ترتيب يك بازيگر ديگر به كارنامه بازيگراني اضافه مي‌شود كه با حضور در كارهاي نولان و به كمك او، جلوه ديگري از كار خود را به رخ كشيدند و جالب اينكه اغلب، هم نزد منتقدان و هم در جشنواره‌ها يا نامزد يا برنده جايزه بازيگري شده‌اند. از هيث لجر كه خيلي‌ها فرو رفتن در قالب نقشش در فيلم نولان را علت مرگ ناگهاني‌اش در 23 سالگي مي‌دانند كه اسكار گرفت، در حالي كه قبلش فوت كرده بود تا پاچينو و دي‌كاپريو و واشينگتن كه نظر اغلب منتقدان را جلب كردند. 
در واقع ويژگي برجسته كارهاي نولان، نگاه هستي‌شناسانه و روانشناسانه است و به خاطر همين، بازيگران بايد علاوه بر بازي برونگرا، بازي زيرپوستي را هم تجربه كنند كه كار را براي آنها سخت مي‌كند. البته غير از بازيگراني كه اشاره شد، بايد به بازي‌هاي رابين ويليامز در فيلم بي‌خوابي، كريستين بيل در شواليه تاريكي، مايك كين كه در اغلب كارهايش حضور دارد، هيو جكمن در فيلم پرستيژ (اعتبار) يا فيون وايتهد در فيلم دانكرك اشاره كرد كه اولين بازي او بوده، اما انگار سال‌هاست با بهترين‌ها كار كرده است! كه در نهايت به كمك نولان و با تكيه بر تجربه و استعدادشان، درخشان ظاهر شده‌اند كه واشينگتن تازه‌ترين آنهاست و به نظر مي‌رسد آينده درخشاني دارد. 
نكته آخر اينكه وقتي با يك فيلم از نوع «نولاني» طرف هستيم، بايد خودمان را با فضاهاي غيرقابل پيش‌بيني آماده كنيم كه در «تنت» هم اتفاق مي‌افتد. كارگرداني كه در بحبوحه فيلم‌هاي سه‌بعدي و ديجيتالي، يك تنه، پاي نمايش فيلم‌هايش، روي بزرگ‌ترين پرده‌هاي سينما ايستاد و فيلم ‌به ‌فيلم تعداد نما‌هاي فيلم‌هايش با نسخه آي‌مكس بيشتر شد و حالا به اندازه‌اي رسيده كه در فيلم جديدش حتي نما‌هاي گفت‌وگوي معمولي كه زياد هم هستند را هم با اين دوربين‌هاي غول‌پيكر تصوبر‌برداري كرده است و در اغلب مصاحبه‌هايش اين جمله را تكرار مي‌كند: «فيلم تازه‌ام را بايد روي بزرگ‌ترين پرده‌ها و در بهترين سالن‌هاي سينمايي ممكن ديد.» پس بازيگران با حضور در فيلم‌هاي چنين كارگردان جاه‌طلبي، قطعا و طبعا خواهند درخشيد. بازي در فيلم‌هاي فيلمسازي كه حدود 10 سال، ايده فيلم تنت را در سرش پرورانده و حدود ۵ سال هم روي نگارش فيلمنامه زمان گذاشته است. كارگرداني كه در مصاحبه‌هايش عنوان كرده حدود ۲۰ سال براي ساخت تنت ايده‌پردازي مي‌كرده است، پس همكاري با چنين آرتيست پروسواس و جاه‌طلب انگليسي مي‌تواند يك غنيمت براي هر بازيگري باشد كه اين بار، اين شانس بزرگ نصيب واشينگتن شد كه البته نقش پدرش يعني دنزل واشينگتن را نبايد در استعداد، پشتكار و البته گزيده كاري او منكر شد.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون