صد روز تا نوسده
رضا دبيرينژاد
تفريبا صد روز ديگر تا آخرين سال قرن 14 خورشيدي مانده است. صد روز ديگر پا به نوسده ميگذاريم، قرني كه ميگذرد ديگر از معاصر بودن خارج ميشود و به تاريخ ميپيوندد. قرني كه با خود تحولات، تلاطمها، جنبشها و انقلابهاي متعددي را در كشورمان ايران به همراه داشت و از اين منظر شايد بايد براي ورود به قرن تازه هم اين تاريخ را مرور كنيم و هم ميراث تاريخي قرن گذشته را در قالبهاي مختلف دريابيم، ثبت و گردآوري كنيم و نگذاريم گم يا تحريف شود به ويژه در روزگار رسانههاي پر سرعت و پرهياهو كه هر كدام از منظر خود دست به انتخاب و روايت ميزنند. از سوي ديگر قرني كه تمام ميشود زمانه ابداعات و ورود پديدههاي مختلف فرهنگي و صنعتي بود كه در همه حوزهها شكل ديگري را به وجود آورد، ديگر نه هنرمان آن هنر سابق بود و نه ادبياتمان، نه خانهها و نه جادههايمان، نه دانشمان، نه حتي لباس و رفتارمان و پديدههاي نوظهوري چون موزه و سينما يا در همين قرن پا گرفتند يا در همين قرن همگاني شدند و گسترش يافتند، اما حال فرصتي است كه در اين نقطه رسيدن به نوسده ببينيم اين راه رفته را چگونه رفتهايم و آيا ميخواهيم همانگونه پا به قرن جديد بگذاريم يا اينكه لازم است چشمانداز و سياستي تازه براي هر كدام از عرصههاي فرهنگي، هنري و اجتماعي تعريف كنيم؟ همين نگاه و دغدغه در اين روزگار ميتواند فرصتي ملي پديد آورد، فرصتي براي ديدن، براي گردآوردن و گردآمدن، براي جنب و جوش و براي اميدواري. نوسده ميتواند فرصت ترسيم تصويري براي فردا باشد، تصويري كه ميتواند آرمان و اميد بسازد. تصويري كه براي حوزههاي مختلف تعريف ميشود و ميتواند اين حوزهها را از افسردگي يا راكد بودن به در آورد. حالا صد روز فرصت داريم و نبايد اين فرصتها را راحت از دست بدهيم، بلكه بايد فرصتي براي نو شدن ايجاد كنيم؛ يك جنبش و جشن ملي.