• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4817 -
  • ۱۳۹۹ چهارشنبه ۲۶ آذر

قورباغه

جواد ماهر

جنازه برخي كتاب‌ها را هم بايد حفظ كرد. دوستِ اهلِ فرهنگي دارم كه در كتابخانه كار مي‌كند. به سادگي تن به وجين و كنار گذاشتنِ كتاب‌هاي فرسوده و پاره‌پوره نمي‌دهد. مي‌گويد امكان جايگزيني نيست. وقتي به ناچار كتابي به پايانِ خط مي‌رسد و دورانداختني مي‌شود، آن را برمي‌دارد و كنار مي‌گذارد. بعد به من و برخي ديگر كه دوستدار كتابند زنگ مي‌زند. من مي‌روم و كتاب‌هاي پاره‌پوره را از او مي‌گيرم و مي‌نشينم با دقت، چسب‌شان مي‌زنم و از آنها در خانه و مدرسه و زنبيلِ كتاب كه مخصوص كتاب امانت دادن به همسايه‌هاست، استفاده مي‌كنم. «خرسي كه مي‌خواست خرس بماند»، نوشته «يورگ اشتاينر»، با تصويرگري «يورگ مولر»، ترجمه «ناصر ايراني»، انتشارات «كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان» يكي از اين كتاب‌هاست. علي كلاس پنجمي‌مان با اين كتاب خاطره دارد. از آن كتاب‌هايي است كه وقتي تمام مي‌شود، در ذهن آدم، آغاز مي‌شود. الان با قيافه چسب خورده، روي ميز است. «كتابچه بدجنسي‌هاي گرگ كوچولو» يكي ديگر از اين كتاب‌هاي باارزش است كه از وجينِ كتابخانه به دستم رسيد. اين كتاب را چندي پيش كسي از من امانت گرفت. يادم نيست كيست. هر كس هست لطفا  كتاب را  بياورد. 
كسي به گوشي‌ام زنگ زد. خودش را معرفي كرد. همكار سه سال پيشم. آن سال او معلم كلاس چهارم بود. گفت: «زنگ زده‌ام به خاطر كتابي كه آن سال به من دادي تشكر كنم. اين كتاب، زندگي مرا عوض كرد.» گفت: «كتاب «قورباغه‌ات را قورت بده».» گفت: «اين كتاب را به من دادي و گفتي مال خودت.» گفت: «تا پيش از آن كتاب به مطالعه بي‌توجه بودم، ولي الان از كنارِ كتابفروشي و نمايشگاه كتاب كه رد مي‌شوم دلم مي‌لرزد. خودم كتاب مي‌خوانم. بچه‌هايم كتاب مي‌خوانند و دانش‌آموزان را هم به كتاب خواندن تشويق مي‌كنم. در كلاس مجازي گفته‌ام كتابي بخوانيد و خلاصه‌اش را بفرستيد.» گفت: «زنگ زده‌ام تشكر كنم و بگويم من راهت را ادامه مي‌دهم.» گفت: «كتابِ خوب سراغ داشتي به من معرفي كن.» بعد از صميم دل كلي دعايم كرد و خداحافظي كرد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون