نگاهي به رمان «پنج شب» اثر سميه مكيان
مرغ آمين درد آلودي است كاواره بمانده
مريم طباطباييها
راستش نثر سميه مكيان را با رمان «غروبدار» شناختم. رماني كه در سال 97 به مرحله نهايي جايزه احمد محمود و جايزه هفتاقليم راه يافت و توانست برنده عنوان كتاب دوم جايزه ادبي بوشهر شود. رماني با نثري متفاوت كه ميتوان از وراي آن هويتها و رفتارها را شناخت.
در رمان «پنج شب» مكان ديوانهخانه است. جايي كه ممكن است هر اتفاقي در آن به وقوع بپيوندد و هر انديشهاي در آن شكل بگيرد. پرداختن به يك داستان در چنين فضايي طبعا آسان نيست. آدمها در عين روايت داستانهايشان، ملغمهاي هستند از نادانستهها، از دوپهلوييهاي رفتاري و از بيراههها. مرغ ياد شده در داستان كه مدام خودنمايي ميكند و نمادي است از فشار و اتفاقات هولناك؛ او در هر جايگاهي كه قرار ميگيرد، ميشود پيامآور بدبختي و البته مرگ. مرگ در روند ماجرا براي كاراكترها اشكال مختلفي دارد. براي داريوش، صمد، مساوات و حتي براي تارا. شايد هم يك جور تكامل و به تجلي رسيدن در اين پنج شب غايت اصلي ماجرا باشد. آدمها آنقدر تكامل پيدا ميكنند تا به مرگ كه زندگي ابدي است، نزديك شوند. مدام تكرار و تكرار تا تمام شدن جادهاي كه رو به كمال برسد.كمالِ مرگ. از نقص به تكامل، از نقص به سمت نور. مثل تارا كه نماد اصلي نقص است. نميشنود و همچنان به كمك مرغ به سوي مرگ راهنمايي ميشود. او كر است و همين نقص ميتواند برچسب او باشد. در حين خواندنِ داستانِ اين آدمها، مدام اين سطرها از شعر «مرغ آمين» نيما در ذهنم تداعي ميشد:«مرغ آمين دردآلودي است كاواره بمانده/ رفته تا آنسوي اين بيداد خانه/ بازگشته رغبتش ديگر ز رنجوري نه سوي آب و دانه/ نوبت روز گشايش را/ در پي چاره بمانده...» مكيان در اين داستان بر خلاف «غروبدار» كه مرگ بر سر خانواده ساعتچي چتري به بزرگاي نااميدي پهن كرده است، سعي كرده تا چهرهاي مخوفتر براي مرگ ترسيم كند. مرگي كه آمده ميان آدمهايي با دوگانگي شخصيت كه حتي خودشان هم نميدانند كه اين راه چقدر ميتواند صعبالعبور باشد. در هر دو داستان مكيان با نسيان روبهرو هستيم. با فراموشي زندگي چه در «پنج شب» و چه در رمان «غروبدار». در خانواده ساعتچي پدر خانواده، مادر پرنيان و به نوعي ديگر همه، فراموشي را مرهم ميدانند. مرهمي كه رفتن به سوي مرگ را آسانتر كرده است. در رمان «پنج شب» اين فراموشي و نسيان به بيمارستان رواني قدم گذاشته. ميان اين آدمهاي خاص پرسه ميزند. آرام آرام مرگ را به ارمغان ميآورد.
«پنج شب» بهزعم من يك رئاليسم جادويي تمام عيار بود. آميختهاي از حقيقتهاي تلخ و جادوي خيال. آميختهاي از تناقضات و تشابهات، مرگ و زندگي، احساس و منطق، تقابل ميان بودن و نبودن. ميان آدمهاي خاص و نشانهدار و حتي ميان فضاي آن بيمارستان رواني و بيرون از آن.
عنوان مطلب سطري
از شعر «مرغ آمين» نيماست