فيگوري در دل شكست
سوژه مقاومت
كبوتر ارشدي
آيا زنان ايرانِ معاصر، قدرتمندتر از پيش شدهاند؟ اين پرسشي است كه هاله لاجوردي جامعهشناس، مترجم و مدرس سابق دانشگاه تهران در يكي از مقالات پژوهشياش درباره زنان مطرح كرده است. انتشار اين مقاله به زمستان 1386 برميگردد. او ذيل طرح مساله مقالهاش به تشريح موقعيت زنان در طبقات مختلف اجتماعي ايران ميپردازد و نكتهاي را بيان ميدارد كه هم در مضمون و هم در شكل از آن جملههاي به ياد ماندني است؛ او مينويسد بعد از وقايع سالهاي نخست انقلاب و بروز جنگ، خانواده ايراني دستخوش نشيب و فراز بسياري شد. جنگ، زندگي سنتي را برآشفت، زنان طبقه پايين و متوسط آرمانخواه، خواهي نخواهي پاي از خانه بيرون گذاشتند و شايد هرگز به شيوه سنتيِ سابق ديگر به خانه بازنگشتند.
هاله در ادامه در بندهاي بعدي پژوهش خود به نقل از داويد هلد(Held, David) ميگويد، هوكهايمر همچون آدورنو شيفته اين گفته والتر بنيامين است كه روش واقعي استقرا خلاف آنچه پوزيتيويستها مدعي آن هستند، قرار دادن مفهومي خاصتر ذيل مفهومي عامتر نيست بلكه وارسي «امركلي در درون امر انضمامي است». با آوردن اين ارجاعات از متن پژوهش هاله لاجوردي ميخواهم به استقبال طرح موضوعي بروم كه برآمده از 3 پرسش است: يك) قدرتمند شدن زنان در روندهاي اجتماعي چگونه پايداري خود را نشان داده است؟ دو) موازنه نيروها آيا به طور قطع نشان از اين دارد كه زنان هرگز به موقعيتهاي پيشين خود برگشته يا نخواهند گشت؟ سه) امركلي چطور ميتواند به عنوان مولفهاي جدي و درون ماندگار در امر انضمامي دستكاري كند و آن را دچار تنش گرداند؟
در اين يادداشت كوتاه فقط ميتوانم سرجمع به ربط وثيق اين 3 پرسش بپردازم. هر امر تاسيسي با تمام توان به طور درونماندگار سعي در پايداري دارد. اما موازنه نيروهاي له و عليه ميتوانند دستاوردهاي لحظه تاسيس را به نفع خود تضعيف يا تقويت كنند. وقتي باور داشته باشيم تاريخ مبتني بر ديالكتيك روندهاست، درمييابيم موقعيتهاي تاريخي با كلمه «هرگز» به چه ميزان ميتوانند غريبه باشند. ممكن است اشكال بازگشت متفاوت باشد اما مضامين به ميزانهاي قابل اعتنايي به طور گفتماني(ديسكورسيو) قابل بازگشتند. شايد زناني كه به تناسب موقعيت اقتصادي و دگرگونيهاي فرهنگي از خانه خارج شده باشند هرگز به اشكال پيشيني به خانه بازنگردند اما در اشكالي متفاوت رجوع به سنت يا خانه همواره محتمل و قابل مشاهده است. زماني ميشود گفت كه «هرگز» امكان بازگشت به سنت-يا موقعيتهاي پيشين- از بين رفته كه ديگر امكانات مادي و كاركردي آن فراهم نباشد.تا زماني كه نيروهايي درون ميدانهاي قدرت ميتوانند با در اختيار گرفتن شبكههاي آموزشي، فرهنگي، اقتصادي و اجتماعي مبلغ نظامهاي سلطه باشند اين امكان با كلمه «هرگز» به پس رانده نخواهد شد. امركلي به طرز شگفتانگيزي در امر انضمامي بازتوليد ميشود و ميتواند با قوايي بيشتر عليه امر رهايي بخش يا امر تاسيسي ايستادگي كند.
به نظر ميرسد در ارتباط با زنان، توجه به اين امكان و نيز شناسايي جدال نيروها و عدم باور به قطعيت در پايداري روندها ميتواند به مقاومت سر و شكلي واقعيتر بدهد. در جوامع مردسالار، حضور زنان در حوزههاي روشنفكري و دانشگاهي چه بسا بيشتر از موقعيتهاي صنفي و كاري-كارگري با رنج مضاعف و دشمنخويي مواجه بوده است. همچنان زنان براي ساختن يك فيگور بيرون از عادتوارههاي عرفي نيازمند دعوايي مدام و خستگيناپذيرند. اگر با اين آگاهي براي ساختن و تاسيس موقعيتهاي انضمامي در زيست خود بيرون از ميدانهاي هنجار مردسالار حضور بيابيم بيشتر از پيش متوجه خواهيم بود كه اين ميدان، ميدان جنگي مدام و مدام و مدام است. جنگي كه هيچكس دست ما را نخواهد گرفت. چراكه اين جنگ بر سر اصل موقعيتهايي است كه سالها در انحصار بوده است.
در انحصار فيگورهايي مردانه كه حتي زنان را مايملك خود ميدانند و به او كه از اين حلقه به در ميرود به هيچوجه امتيازي نخواهد داد. موقعيتهاي اداري كه توسط مردان اداره و برنامهريزي ميشود به زناني راه ميدهد كه به عبارتي از خودشان باشند. اين زن الزاما همسر نيست اما زني است همخون و همگروه و زيردست. نه زني كه مدعي است،گردنكشي ميكند و ميخواهد از يوغ خارج باشد. هاله لاجوردي همان فيگوري بود كه در ابتدا يك تفاوت عمده به حساب ميآمد. آن زمان كه كمر به حذف چنين فيگوري بسته ميشود يعني موازنه نيروها به سمت آن نياز به يارگيري بيشتري دارد. وقتي امركلي ميتواند در امور انضمامي دخالت و بسته به سليقه خود جرح و تعديل كند يعني ميدان مقابل آن ميتواند به عقب رانده شود و آسيب ببيند. در حذف فيگورهايي مثل هاله لاجوردي از دانشگاه، همدستي امركلي با تكتك استادان و دانشجويان كه نسبت به موقعيت محافظهكار زانو زدند، قابل بررسي است. ما با درك همين لحظهها است كه به جاي انزوا نياز به ساختن ميدانهاي بيرون از هنجارهاي مسلط را درخواهيم يافت.