• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4869 -
  • ۱۳۹۹ پنج شنبه ۳۰ بهمن

نگاهي به نمايشنامه‌ «خطر احتمال با پرندگان مهاجر» نوشته محمد نورالديني

ضربان‌هاي گفت‌وگويي

محمد هاشمي

بنا به نوشته پل كاستانيو در كتاب راهبردهاي نمايشنامه‌نويسي جديد؛ رويكرد زبان بنياد به نمايشنامه‌نويسي (ترجمه مهدي نصراله‌زاده)، نمايشنامه يك نظام گفت‌وگويي است. در نمايشنامه‌نويسي مولفه ساختاري اصلي بر همنشيني ضربان‌ها بنا مي‌شود. تصور نمايشنامه‌نويس از متن همچون سازوكار متعاملي است كه در آن هر ضربان در «گفت‌وگو» با ضربان‌هاي  ديگر است.
بنا به تعريف كاستانيو در نمايشنامه، ضربان‌ها كوچك‌ترين واحد قابل تشخيص زبان، كنش، يا انديشه را مي‌سازند. آنها معرّف عنصر سازنده بنيادين متن نمايشنامه هستند. در نمايشنامه‌نويسي سنتي، ضربان‌ها عموما به نحوي به يكديگر وصل مي‌شوند تا نوعي وحدت كلي را از حيث معنا و منظور، در نمايشنامه ايجاد كنند. پيوند علّي ضربان‌ها باعث پيشرفت پيوسته و منسجم كنش مي‌شود؛ پيشرفتي كه معياري براي درام‌پردازي خوب تلقي مي‌شود. از اين منظر، ضربان وسيله‌اي بنيادي براي هدفي بزرگ‌تر است كه همانا نمايشنامه تمام شده باشد. اين تنزل مقام ضربان، قابليت و توان بالقوه آن در لحظه وقوع را در ذيل نقش آن در خدمت به كليت و وحدت نمايشنامه قرار مي‌دهد.
اما به عقيده كاستانيو، در نمايشنامه‌نويسي جديد است كه به ضربان اهميت در خور آن داده شده است؛ سمت و سوي نمايشنامه لحظه به لحظه وجود دارد يا لحظه به لحظه كشف مي‌شود. اينچنين ضربان بدل به محل خلاقيت و نوآوري مي‌شود و سمت و سوي شخصيت يا نمايشنامه را عوض مي‌كند و با اين كار، در تعارض با امور مورد انتظار يا مرسوم و قراردادي قرار مي‌گيرد. در اينجا ديگر وسايل و اهداف تمايزاتي سلسله‌مراتبي را شكل نمي‌دهند، چراكه همنشيني جاي پيشرفت خطي را به عنوان طرح ساختاري غالب مي‌گيرد. معناي پوياي نمايشنامه در محل تعاطي يا تلاقي ضربان‌ها واقع مي‌شود. 
به گفته كاستيانو ضربان‌ها در نمايشنامه‌نويسي جديد، امكان بروز گسست و تغييرات آني در معنا و منظور، هدف و روايت را فراهم مي‌آورند. براي نوشتن نمايشنامه چندصدايي نمايشنامه‌نويس بايد پذيراي قابليت ضربان در ايجاد تغيير در زبان يا كنش باشد. اقدام فوق عليه تك‌گويي‌گري مستلزم آن است كه نويسنده كاركرد نويسندگانه را با اين «صداي دوم» تقسيم كند. گسترش كاركرد ضربان همزمان عدم قطعيت بيشتري را در كار نگارش نمايشنامه وارد مي‌كند.
در نمايشنامه‌نويسي جديد از نمايشنامه در لحظه و آن صحبت مي‌شود. اين برجستگي اساسي نقش ضربان به عنوان تغييردهنده، شهود و تخيل نمايشنامه‌نويس را به سمت كاوش در زبان و شخصيت به عنوان عناصر سازنده اصلي ساختار نمايشنامه متمركز مي‌سازد. در واقع، ضربان تغييريابنده، زندگي واقعي را بهتر از روش‌هاي واقع‌گرا يا سنتي شبيه‌سازي مي‌كند. در زندگي واقعي مدام در حال تغيير نقش‌ها و سطوح گفتار خود براي انطباق با موقعيت مفروض هستيم. نمايشنامه‌نويسي جديد با جهاني كار مي‌كند كه در آن زبان حالات و خصوصيات متغيري به خود مي‌گيرد و ابزار مادي را براي تبديل و گذار فراهم مي‌كند.
كاستانيو قطع را راهبردي بنيادي براي تغيير ضربان مي‌داند. با قطع مجموعه‌اي از ضربان‌ها يا قطع پيشرفت آنها، نمايشنامه‌نويس مخاطب را از منطقه آرام و راحت خود بيرون مي‌كشد و به «كار» روي نمايشنامه وادار مي‌كند؛ امري كه به جاي كم كردن از درگيري مخاطب با اثر حقيقتا آن را زياد مي‌كند. وقفه‌هاي ايجادشده در تداوم مخاطب را وادار به «نو ديدن» مي‌كند. ضربان قطع، با تغيير كانون و جهت متن، به نمايشنامه نيرو و انرژي مي‌بخشد. 
به نظر مي‌رسد كه محمد نورالديني در نمايشنامه «خطر احتمال برخورد با پرندگان مهاجر» چنين رويه‌اي را در نمايشنامه‌نويسي جديد در پيش گرفته است. در ابتداي نمايش، پسر به عنوان راوي نمايشنامه از احتمال هفت درصدي سوختن پرندگان مهاجر در موتور هواپيماها مي‌گويد اما توجه مخاطب را به روي ديگر سكه نيز جلب مي‌كند: هفت درصد سوانح هوايي، سقوط هواپيما و مرگ همه مسافران. درون همين فكر يك ضربان گفت‌وگويي وجود دارد. همان «صداي دوم» كه انگار مدام مي‌خواهد در برابر صداي رسمي و مسلط قد علم كند و آن را به چالش بكشد. در صحنه سوم نمايشنامه، پدر و مادر خانواده داراي «صداي اول»، «صداي غالب» و «صداي سنتي»، به شكل ملال‌آوري قصد گرفتن جشن تولد براي دختر خود را دارند كه بزرگ شده، اما آنها حتي با عوض كردن زاويه ديد خود نسبت به دختر، همچنان در بزرگ شدنش ترديد دارند. پدر و مادر با همان صداي غالب خود، تكرار سنتي زندگي ملال‌آور روزمره خود را در دعواي مكررشان بر سر سفت و شل بودن تخم‌مرغ صبحانه نمايان مي‌كنند (نمايشنامه‌نويس به خوبي از پس اين برآمده كه تنها با يك بار نمايش اين جدال لفظي، تماشاگر را متوجه اين كند كه اين يك جدال هميشگي است). اين روند، با صداي غالب نمايش آگهي لوس تلويزيوني در مورد برنج محسن ادامه مي‌يابد. صداي غالبي كه با همكاري پدر و مادر مهيا شده است. در عين حال، به نظر مي‌رسد كه خود پدر و مادر هم چندان به ارزش‌هاي صداي خود براي غالب بودن، اطمينان ندارند و در اعتقاد به آنها متزلزل هستند. بنابراين مدام حرف‌ها را دوباره و دوباره تكرار مي‌كنند. انگار درصدد اصلاح چيزي هستند كه مي‌دانند نادرست است، اما در عين حال به شكل لجاجت‌آميزي بر درست بودن آن تاكيد مي‌كنند و سپس دوباره خودشان، اين درستي را زير سوال مي‌برند. البته كه پدر خانواده در ايجاد اين «صداي غالب» نقش اصلي را دارد و مادر، به عنوان قاعده اين صداي غالب، نقش برتر را براي پدر تاييد مي‌كند. در عين حال، پدر اين‌گونه نمايش مي‌دهد كه براي صداهاي دوم اهميت قايل است و آنها را به اندازه صداي خود، غالب مي‌داند. بنابراين، جلسه تشكيل مي‌دهد تا نظرات ديگر افراد خانواده را نيز جويا شود اما مدام در حرف مادر مي‌پرد و حرفش را قطع مي‌كند و حرف‌هاي دختر را هم به سمت و سويي مي‌برد كه دوباره خودش صداي غالب باشد. وقتي دختر سرانجام، صداي دوم خود را در انتهاي اين ضربان‌هاي گفت‌وگويي به صداي غالب بدل مي‌كند، باز هم پدر براي غالب شدن صداي خود تلاش مي‌كند و اين بار، قطع شدن صداي او از اين غالب‌شدگي جلوگيري مي‌كند و در اينجا نقش روانشناس دختر هم (كه او نيز، يك زن است) در اين جلوگيري از غالب‌شدگي صداي پدر اهميت دارد. تا جايي كه دختر مي‌گويد به اتاقش مي‌رود و پدر و مادر را به حال خود مي‌گذارد تا با اين احتمال به وقوع پيوسته كنار بيايند. با اين كنش، دختر صداي خود را به‌طور قطعي غالب مي‌كند و صداي پدر و به تبع آن مادر را كه مدام براي ماندن در جايگاه مسلط خود تلاش مي‌كنند، سرانجام به سكوت مي‌كشاند. با اين حال، با آمدن پسر به در خانه، پدر برخلاف تمام بخش‌هاي قبلي نمايشنامه كه نشان مي‌داد به همه صداهاي خانواده به‌طور يكسان اهميت مي‌دهد، ديگر اين ايدئولوژي‌اش را كه خودش حق دارد صداي غالب باشد، پنهان نمي‌كند و دوباره قطعيت غالب بودن صداي دختر را از بين مي‌برد. پدر، حتي متوجه اين مي‌شود كه تماشاگران مي‌توانند مانعي براي صداي غالب بودنش پديد آورند و به انتظار رفتن تماشاگران مي‌نشيند و به عبارت ديگر صداي تماشاگران را نيز به سكوت مي‌كشاند. سرانجام، پسر در جايگاه راوي، داستان را تمام مي‌كند اما تاكيد مي‌كند كه اين داستان بارها و بارها تكرار خواهد شد. يعني داستان جدال و كشمكش بر سر اينكه كدام صدا ميان پدر و دختر صداي غالب باشد و كدام صدا، صداي دوم، بارها و بارها تكرار خواهد شد. به اين ترتيب، ضربان گفت‌وگويي نمايشنامه «خطر احتمال برخورد با پرندگان مهاجر» بعد از تمام شدن فيزيكي نمايشنامه نيز به راه خود ادامه مي‌دهد. به اين كشمكش ميان به دست آوردن صداي غالب به جاي صداي دوم كه به تغيير مدام در جايگاه‌هاي سلسله‌مراتبي شخصيت‌ها مي‌انجامد، علاوه بر سطح پدر (مادر) / دختر و پدر/ تماشاگر در سطح كلان‌تري نيز توجه مي‌شود. مانند آنجا كه حين تبليغ شامپو، مرد به براقي موهاي زن توجه مي‌كند، اما موهاي زن زير روسري است يا در جاي ديگر كه دختر چون نمي‌تواند بر صورت پدرش بوسه بزند دو بار بر صورت مادرش بوسه مي‌زند: انگار كه اين بار، اين جنگ، مغلوبه است و پدر غالب پنهان در قالب قواعد ايدئولوژيك اجتماعي بيرون از صحنه نمايشنامه از قبل، همه صداهاي دوم را به سكوت كشانده است. 
به هرحال به نظر مي‌رسد كه محمد نورالديني در نمايشنامه «خطر احتمال برخورد با پرندگان مهاجر» تا حدود زيادي در مسير نمايشنامه‌نويسي جديد مبتني بر ضربان‌هاي گفت‌وگويي موفق  عمل كرده است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون