• ۱۴۰۳ جمعه ۲۱ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4899 -
  • ۱۴۰۰ يکشنبه ۲۲ فروردين

سخني با جوانان درباره ترجمه فيلم‌ها

درد دلي كوتاه، ناخنك‌زدني كوچك

شهريار حنيفه

 

نكته‌ تقريبا مثبتي ا‌ست كه در يازده، ‌دوازده سال اخير با آشنايي روزافزون‌ سيل نوجوان‌هاي فارسي‌زبان به زبان‌هاي خارجه به‌ طور خاص به زبان انگليسي كه مي‌دانيم دلايلي مانند پيشرفت فناوري كنسول‌ها و نوآوري‌هاي تمام‌نشدني دنياي گِيم و درك سناريوهاي غيرفارسي‌شان از اصلي‌ترين عللش بوده همچنين رواج بيشتر اينترنت و اپ‌هاي اندرويدي و تنوع شبكه‌هاي ماهواره‌اي و از آن ‌طرف كلاس‌هاي تقويتي- شامل كلاس زبان هم- و اصرار بيش ‌از اندازه مديران مدارس به مشاركتِ زوركي/پولكي دانش‌آموزان در اين كلاس‌ها، همه و همه، حال هر چه ‌قدر هم پُر بودن و وزن و مرغوبيت اين دانش محل ترديد باشد وانگهي شُمارِ اين نوجوان‌ها و رشد نفري قابل ‌توجه‌شان در مقايسه با گذشته ابدا محلي از ترديد ندارد و از طرفي ديگر- در كنار آن همه و همه- با افزايش روزافزون اعتماد به‌ نفس نوجوان‌هاي ايران عزيز كه معلوم هم نيست با اين‌ ميزان بي‌اطميناني و سستي رخنه كرده در اين جغرافياي سياسي و حبابي كه فقط دارد بزرگ و بزرگ‌تر مي‌شود اين نوجوان‌ها اين ‌همه اعتماد به‌ نفس را از كجا دارند مي‌آورند، مجموعه‌اي مرتبط از نتايجي قابل ‌پيش‌بيني‌- و عموما اهمال ‌شده- به ‌مرور دارد در اجتماع‌مان رخ نشان مي‌دهد كه خب در اين يادداشت جاي ذكر و تمجيد و گِله از همه‌‌‌شان نيست به‌ طور منطقي وانگهي اگر نگارنده بخواهد يكي از اين پاكت‌ها را- پاكت نتايج را- انتخاب و باز كند و بخواند، مايلم به انتخاب پاكتِ شكوفايي اين ‌حجم از استعداد و نبوغ در زمينه ترجمه كردن فيلم‌هاي-بي‌زبانِ- انگليسي‌ زبان، نگارش چند خطي به انگيزه‌ درد و دلي كوتاه و  ناخنك‌زدني كوچك.
مبحث شيرين ترجمان فيلم؛ فيلم‌هايي كه كم‌وبيش بي‌مشقت و پرسرعت‌ است، روند برگرداندن‌شان به زبان مادري از آنجا كه حجم ديالوگي اندكي دارند (در مقايسه با مثلا يك رمان) احساس روايي‌شان راحت‌تر فهم مي‌شود و واژگان غامض نيستند(در مقايسه با مثلا يك مقاله كه اصطلاحات تخصصي دارد و در آخر هم ممكن است مخاطب نفهمد كه نويسنده‌ بالاخره موافق بود يا مخالف؟) همچنين-  براي نوجوان‌ها- اصطلاحا جنبه فانِ بيشتري هم دارد(يعني باعث مي‌شود كه نوجوان بيشتر بخندد و لذت ببرد: پس راغب‌تراند به اين؛ مثلا در يك مجلس ختم «You  have  my  deepest  sympathy» را مترجمِ كوچك‌مان مي‌نويسد «ايشالا هر چي خاك اونه بقاي عمر شما باشه» يا «خدا كنه يارانه‌ ماه آخرش رو بتونيد بگيريد» و مزه‌پراني‌هايي از اين قبيل) كه اين بخش آخر را نديد مي‌گيريم البته - جوانند ديگر- و از آگاهي به اين فرضيات مي‌رسيم به اين نتيجه‌ كه هر چه بيشتر جلو مي‌رويم سرعت توليد زيرنويس‌ها دارد خودش را به ‌شدت مي‌رساند به سرعت توليد فيلم‌ها(سرعتي كه 20 سال پيش هزار برابر آهسته‌تر بود) و با توجه به اين واقعيت پرسش مهمي را مطرح مي‌كنيم: اين سهل‌الوصول بودنِ اصطلاحا گير آوردن زيرنويس‌ فارسي، آن‌ هم زيرنويسِ هر ويديويي در هر حوزه‌اي(آنقدر كه واقعا دارد گسترده و متنوع مي‌شود) و اين خاطر جمعي از اينكه DVD كه خريداري كرده‌ايم زيرنويسِ وطني حتما رويش هست توسط منِ مخاطب و شماي مخاطب، رويدادي است مفيد؟ آيا اين نويد آينده‌اي ا‌ست مطلوب؟ آيا بايد به گذشته‌اي كه چنين حالي را رقم زده افتخار كنيم؟ آيا ما بايد از وضع فعلي‌مان كه همه ‌چيز در دسترس است- صرفا منظورم همين مقوله زيرنويس فيلم‌هاي خارجي است - رضايت‌ خاطر  داشته  باشيم؟
مطلوب‌ترين طبيعتا اين است كه روزي ‌روزگاري هر كس آنقدر به اين زبان بيگانه - اما جهاني- مسلط باشد تا نيازي به زيرنويس موجود فارسي نداشته باشد اصلا(اين پرسشِ بجا اما در اينجا حاشيه‌اي كه فيلم‌هاي غيرانگليسي‌زبان كجاي اين معادله قرار دارند را كنار مي‌گذاريم چون نيت اصلي‌ام از نگارش اين يادداشت اشاره به نكته ديگري‌ است). خب. فعلا اما مي‌دانيم كه چنين نيست؛ شايد در آينده توانستيم لمسش كنيم؛ پس كاري به مطلوب‌ترين حالت ممكن نداريم، فعلا. روند فعلي اما به ‌نظرتان مطلوب است؟ آن ‌كس-  مثل من و مثل شما- كه زيرنويس يك فيلمي را دانلود مي‌كند براي چه اين كار را انجام مي‌دهد و آن‌ كس-  مثل من و مثل شما- كه آن فيلم را ترجمه و زيرنويس مي‌كند براي چه دارد دست به اين عمل مي‌زند؟ بياييد  دومي را  اول بررسي كنيم.
اگر ابتدا به خودم نگاه كنم... من به ‌شخصه گاهي براي دل خودم - و در خلوت خودم- ممكن است چيزي را ترجمه كنم و يادداشتش كنم در گوشه يك دفتري، جايي، ...  بيشتر اوقات هم شعرند اين ترجمه‌ها؛ بي‌كوچك‌ترين قصدي از انتشارشان-  اساسا نه ‌تنها خود را مترجم نمي‌دانم بلكه خودم را در قامت مترجم مسخره هم مي‌كنم!- به‌ واقع اين يك مِيلِ-  مختصر-  شخصي است، يك كشف-  بزرگ- شخصي است و رخداده در يك جهانِ- محرمانه- شخصي. مشترك كردن چيزهايي كه دوست‌شان داريم با كسان ديگر البته - در اكثر اوقات- لذت‌آفرين است، اما هنگامي كه بنده مي‌دانم ترجمه‌اي كه كرده‌ام با بسيار بسيار صحيح بودن فاصله‌هايي دارد- و آن ‌طور كه به‌ نظرم بايد باشد نيست - اشتراك‌گذاري‌اش چه‌ طور مي‌تواند جامعه را به هدف نهايي رسيدن به مطلوب‌ترين سواد برساند و مخاطب را در يك لذت كاذب غوطه‌ور نكند و آدرس اشتباهي ندهد؟ آيا مخاطب از خواندن يك ترجمه نادقيق- آن ‌هم مخاطب تنبلي كه به احتمال زياد به متن اصلي رجوع نخواهد كرد- باسوادتر مي‌شود؟ چند درصد احتمال اين معجزه وجود دارد؟ لذا چيزي را شنيدن و خواندن و چيز ديگري را گفتن و انتقال دادن، برايم برابر مي‌شود با يك‌جور كلك زدن كه بالتبع لذت‌آفرين هم نيست(حداقل در درس علوم؛ اگر ورزش بود ممكن بود راه داشته باشد). پس كنار  مي‌گذارمش.
آيا دلايل ديگري هم هست كه كسي بخواهد به آن دلايل فيلمي را زيرنويس كند؟ فكر مي‌كنم كه باشد  و  فكر مي‌كنم منطق كلي پشت‌ سر همه آن دلايل ديگر(كه ممكن است در حال‌ حاضر به ذهن من نرسد ولي به ذهن شما خطور كند) اين نباشد كه مراد مترجم مستفيض كردنِ ما و براي ثواب اخروي‌اش‌- بي‌هيچ چشم‌داشت مالي- باشد و امروز چه كار خِيري بكنيم؟ بل نظرم اين است كه عمومِ آماتورها و كساني كه سن كمتري دارند براي تقويت زبان انگليسي‌شان اين تمرين را انجام مي‌دهند - بديهي هم هست اين پنداشت - و باقي مترجمين هم كه مدت بيشتري است همنشين زبان مذكور شده‌اند و سن‌شان عموما بيشتر است براي تقويت رزومه كاري خود به ترجمه فيلم‌ها مشغولند و نتيجتا هدف اصلي‌شان اصلا ربطي به سينما ندارد. حال اگر قضيه اين باشد، چرا مترجمين-  اگر احيانا مشغول مطالعه اين نوشته هستند- با رعايت يك ‌سري نكات سودمند و پيشبرد برنامه‌اي تبيين ‌شده‌تر به روش‌هايي- برآمده از بيشتر به موضوع اهميت دادن- روي نمي‌آورند و براي خودشان‌- مانند پزشكان- يك ‌جور سوگندنامه تنظيم نمي‌كنند تا با يك جديت بيشتري به بازدهي بيشتري رسند و سريع‌تر به مقصود نهايي‌شان؟ و همين‌ طوري هر فيلمي كه زودتر وارد بازار شد را به هر طريقي و با هر سرعتي و به هر قيمتي زيرنويس نكنند  مگر وقت‌تان را از سر راه آورده‌ايد؟
به عنوان يك مترجم، شده است كه با خودتان فكر كنيد يك تكه‌ كلام را چه‌ طور بايد ترجمه كرد؟ مثلا تكه‌كلام آشناي وودي آلن را: «you  know…»؛ در تمام فيلم‌هاش اين ديالوگ را مي‌گويد! كوهي از آشناپنداري با هر مرتبه گفتنش وجود دارد؛ به‌ عقيده‌تان چطور مي‌شود درست و دقيق اين عبارت را از ترجمه گوگل‌تِرنسليتي«مي‌دوني...» فراتر برد و به عنوان چالشي در كشف زبان- كشف زبان انگليسي/  بيگانه و كشف زبان فارسي/ مادري- و چالشي در كشف فيلمساز درگير شد با آن و در هر مرتبه بيان با ادراك موقعيت سر و كله زد؟ عيار كار يك مترجم آنجا معلوم مي‌شود كه بي‌عيب‌ترين ترجمه‌ را خلق كند چون اكثر مترجمين آثار آلن، لابه‌لاي ديالوگ‌هاي ديگر بي‌تاكيد عبارت را نفهميده و نساخته، كمرنگ تايپ مي‌كند و گاهي هم براي راحتي كار همان ترجمه «مي‌دوني...» را هم حذف.
يا زمان‌هايي كه ظاهر عباراتِ يك فيلمنامه- قدّ و قامتِ كلمات - ريتم و وزن مي‌گيرند و به مورد كاراكترهاي فيلم نزديك مي‌شوند؛ در «هشت نفرت‌انگيز» كوئنتين تارنتينو حجم قابل ‌توجهي از ديالوگ‌ها آهنگين‌اند و به شعر- يك شعر خشن و كثيف-   شباهت دارند: 
Major: But O.B. wasn’t hangin’ nobody.
O.B.: He damn sure wasn’t. 
Major: But he sure enough layin’ over there dead, now, though, ain’t he?
O.B.: He damn sure is, you sons of bitches.
Major: Just like any one of us would’ve drunk that coffee.
O.B.: Like me, goddamn it.
لهجه خاصِ كاراكترِ اُ.بي را به ياد آوريد؛ به پاسخ‌هايي كه با مكثِ بين كلمات- به‌ دليل لهجه‌اش- و همزمان حفظ سرعت بالاي استفاده از كلمات- چون عصباني است تند مي‌گويد- مي‌دهد، دقت كنيد: 1- He damn sure wasn’t 2- He damn sure is 3- Like me. هر ديالوگ كوتاه‌تر شده است از ديالوگ پيش از خود و در ديالوگ دوم و سوم كه عصباني‌تر است و ناسزا هم مي‌گويد(خيلي هم سريع ناسزا مي‌گويد تا شعر قبلي خراب نشود و با يك مكثِ متفاوت‌تر- تكان دادن سرش- بخش اصلي حرفش را از ناسزا سوا هم مي‌كند) باز ناسزاي سومي از دومي كوتاه‌تر مي‌شود: 2- you sons of bitches 3- goddamn it. اما اين وسط مترجم‌هايي كه من زيرنويس‌شان را خوانده‌ام همه‌شان جملات را- كه خط به خط كوتاه‌تر شده- بلندتر و طولاني‌تر از جمله قبلي‌شان ترجمه كرده‌اند و مشخصا از منظور فيلمساز براي آنچه مي‌خواهد به مخاطب انتقال دهد، دور شده‌اند.
يا ترجمه زيرمتن‌ها و نكات استعاري و كنايي يك فيلمنامه. براي مثال در فيلم «يك، دو، سه» ساخته بيلي وايلدر- كه استاد شوخي‌هاي دو دويي است- وقتي كه آقاي مكنامارا متوجه مي‌شود كه همسرش خانه نيست به منشي جذابش كه گويا به مكنامارا آموزش زبان آلماني هم مي‌دهد، مي‌گويد اولين ‌كاري كه مي‌كنيم-  من و تو كه رفتيم خانه- اين است كه (همزمان كه انگشت اشاره و انگشت مياني‌ش را تكان مي‌دهد) روي umlaut كار مي‌كنيم؛ اين واژه به انگليسي يعني ادغام شدن و يكي شدنِ دو يا چند چيز(معناي تكان دادن دو انگشت دست از جانب مكناماراي هيز مشخص مي‌شود) و فقط اين معنا را هم نمي‌دهد، مكنامارا در عين نيشگون كوچكش به ترجمه انگليسي، احتمالاً منظورِ كمي مستقيم‌ترش معناي آلماني واژه است(از آنجا كه منشي‌اش آلماني است): umlaut در ادبيات آلماني نشانه‌اي است كه روي برخي حروف صدادار و كشيده قرار مي‌گيرد: يعني وقتي همسرم رفت اولين‌ تمرين‌مان- با تو‌ اي معلمِ جوان- اين باشد كه روي حروف صدادار و كشيده كار كنيم! و كمي جلوتر در اواسط فيلم كه سرِ مكنامارا شلوغ‌تر مي‌شود و داستان گسترده‌تر، منشي به مكنامارا مي‌گويد كه مي‌خواهد استعفا دهد چون از جايگاهش راضي نيست و چرا به او در آخر هفته اضافه‌كاري نمي‌دهد! و چرا اخيرا علاقه مكنامارا  به umlaut(يادگيري حروف صدادار  و  ادغام شدن!)  كم شده!
واقعا چه مي‌توان ترجمه كرد اين umlaut ِ ظريف را تا همه منظورها را برساند؟ و اگر نشود ترجمه umlaut را فهميد، ديگر ديدنِ اثري از بيلي وايلدرِ بزرگ به چه درد مي‌خورد!؟ مخاطب صرفا نمي‌خواهد با ترجمه كلمه به كلمه يك فيلم مواجه شود(اگر هم امروز نفهمد فردا مي‌فهمد كه ديروزش به بطالت گذشته). و ابدا تصور دوري نيست كه با بيشتر و بيشتر فيلم ديدن و اتفاقات اجتماعي ديگر، تعداد مخاطباني كه با معناي كلمات/ وُكبيولري و به اين طريقِ از ترجمه(كلمه به كلمه) مشرف شوند، افزايش پيدا كند و آن ‌زمان مسلما ترجمه‌هاي اين ‌زمان اگر كارايي لازم را نداشته باشند چندان به ‌درد كسي نخواهند خورد. دور نيست زماني كه خيلي‌ها اصلا نيازي به زيرنويس نداشته باشند- حتي به ‌دردبخورترهايش-. پس ترجمه ضعيف و نادقيق نه رزومه خواهد بود و نه شيوه ادامه‌اش و فرآيند گشتن كلمات لابه‌لاي كتاب‌هاي ديكشنري و استفاده از ابزارات آنلاين چيزي به يادگيري ما افزوده خواهد كرد.
رسيدن به ايده‌آل دشوار است؛ ياد دارم سال‌ها پيش قصد داشتم زيرنويس فيلم «مانكي بيزنس» هاوارد هاكس را براي اكران در يك سينماتك ترجمه كنم و به ‌اندازه‌اي همان چند دقيقه اولش طول كشيد (تقريبا يك هفته!) و حين كار آنقدر به خودم ايراد گرفتم- و ياد گرفتم- و سختي كشيدم كه نهايتا تلاش‌هايم به 15 ‌دقيقه اول فيلم هم نكشيد و منصرف شدم از ترجمه و اكران! ولي خب با وجود اين ناكام ماندن- كه شايد فكر كنيد حس بدي دارد- اگر بخواهم روزي ترجمه نصفه‌ام را از سر بگيرم، ترجيح مي‌دهم همچنان با همان دقت پيش روم. چيز به ‌دردنخور كاركردش را با نامش همراه دارد: به‌ دردنخور. مثل كفش بي‌كيفيتي كه خريداري مي‌كنيم و مدتي بعد مجبوريم  دور  بيندازيمش.
با اين حجم از ديتاهاي موجود از فيلم‌ها، كتاب‌ها، موسيقي‌ها، گالري‌ها، مكان‌هاي ديدني و... و اين‌ همه كارهاي نكرده- يك ‌دنيا - واقعا گمان نمي‌كنم امروز دغدغه اين را داشته باشيم كه از نظر كمي بخواهيم بيشتر و پرولع‌تر داشته باشيم. همواره معلم زبانِ حرفه‌اي‌تر مي‌تواند در ساعات كمتري به شاگردش آموزش بهتر و به‌ دردبخورتري دهد و اين از همه ‌نظر براي همه به ‌صرفه‌تر است. كارِ زيادِ ضعيف و بهره كم هيچ‌ كس را به كمال نخواهد رساند- وقت از بين ‌رفته كه بماند-  و موفقيت قابل ‌افتخار در جهان آنجايي قابل‌ قبول است كه كيفيت حرف اول را  بزند.

 


به عنوان يك مترجم، شده است كه با خودتان فكر كنيد يك تكه‌ كلام را چه‌ طور بايد ترجمه كرد؟ مثلا تكه‌كلام آشناي وودي آلن را: «you know…»؛ در تمام فيلم‌هاش اين ديالوگ را مي‌گويد! كوهي از آشناپنداري با هر مرتبه گفتنش وجود دارد؛ به‌ عقيده‌تان چطور مي‌شود درست و دقيق اين عبارت را از ترجمه گوگل‌تِرنسليتي«مي‌دوني...» فراتر برد و به عنوان چالشي در كشف زبان- كشف زبان انگليسي/بيگانه و كشف زبان فارسي/مادري- و چالشي در كشف فيلمساز درگير شد با آن و در هر مرتبه بيان با ادراك موقعيت سر و كله زد؟ عيار كار يك مترجم آنجا معلوم مي‌شود كه بي‌عيب‌ترين ترجمه‌ را خلق كند چون اكثر مترجمين آثار آلن، لابه‌لاي ديالوگ‌هاي ديگر بي‌تاكيد عبارت را نفهميده و نساخته، كمرنگ تايپ مي‌كند و گاهي هم براي راحتي كار همان ترجمه «مي‌دوني...» را هم حذف يا زمان‌هايي كه ظاهر عباراتِ يك فيلمنامه- قدّ و قامتِ كلمات- ريتم و وزن مي‌گيرند و به مورد كاراكترهاي فيلم نزديك مي‌شوند؛ در «هشت نفرت‌انگيز» كوئنتين تارنتينو حجم قابل ‌توجهي از ديالوگ‌ها آهنگين‌اند و به شعر- يك شعر خشن و كثيف- شباهت دارند

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون