• ۱۴۰۳ شنبه ۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4912 -
  • ۱۴۰۰ دوشنبه ۶ ارديبهشت

هاوركرافتي كه نمي‌پريد

جابر تواضعي

بعد مي‌رويم براي ديدن هوادريا كه كمي بزرگ‌تر از هلي‌كوپترهاي معمولي است. مين‌ياب دريايي هم دارد ولي تكنولوژي‌اش را فقط يك كشور ندارد. هر تكه‌اش مال جايي است: امريكا، كانادا و ايتاليا. گفتم كه اين‌ جور چيزها به وجدم نمي‌آورد. راستش ديگر رمق هم ندارم. درد هم هنوز هست. حضرات هم همه اين بازديدها را گذاشته‌اند براي همين روز آخر.
تازه بعدش مي‌رويم براي ديدن هاوركرافت. هاوركرافت يعني هلي‌كوپتري كه مي‌تواند هم روي خشكي بنشيند، هم وسط دريا روي آب. مي‌گويند اينجا تنها جايي است كه هاوركرافت دارد. در ذهن ترجمه مي‌شود اين تنها جايي نيست كه هاوركرافت داريم. وقتي براساس يك اصل نظامي قرار نيست اطلاعات بازگو شود پس بايد در درستي هر گزاره‌اي كه مي‌شنوي شك كني. اما اينها چه اهميتي دارد واقعا؟ مهم اين است كه قرار بود با همين هاوركرافت‌ها ما را ببرند جزيره هرمز و حالا منتفي شده. سوار شدنش مي‌توانست تجربه منحصر به فرد و تكرارناپذيري باشد.
دوست دارم بعد از حدود 10 سال دوباره جزيره هرمز را ببينم. كوچكي هرمز به تو امكان مي‌دهد براي درك محدوديت واقعي و عيني چيزي به اسم جزيره؛ چيزي كه در قشم يا كيش خيلي نمي‌شود دركش كرد. تازه شنيده‌ام ابوموسي از هرمز هم باحال‌تر است. به ‌هر حال رفتن به هرمز با هاوركرافت منتفي شده. بهانه‌شان بدي هواست و اينكه براي پريدن مناسب نيست ولي ما كه هر چي نگاه مي‌كنيم يك لكه ابر هم توي آسمان نيست. دريغ از يك نرمه‌ باد حتي. وانگهي مگر در شرايط جنگي بايد همه ‌چيز گل و بلبل باشد كه هاوركرافت بتواند بپرد؟ از طرفي مي‌شود شرايط بزرگواران ارتش را هم درك كرد. واضح است كه مي‌خواهند همه ‌چيز به خير و خوشي تمام بشود و اين روز آخري حوصله دردسر ندارند.
برمي‌گرديم مهمان‌سرا. قرار است فردا برويم قشم. ولي ديگر بندرعباس كاري نداريم. مي‌توانيم امشب برويم قشم كه لااقل صبح تا وقت پرواز به يك خريد برسيم. وسايل را برمي‌داريم و با اتوبوس دريايي مي‌رويم قشم. براي اقامت شب با يك مهمان‌سراي طرف قرارداد ارشاد هماهنگ كرده‌اند. شام را در باغچه‌سراي مهمان‌سرا مي‌خوريم كه موسيقي زنده هم دارد. برحسب اتفاق آقاي شيرين‌كار مي‌آيد روي تخت كناري ما. يكي از يارانش با توپ پر مي‌رود سمت استيج كه لابد به خواننده و جوانك مزقون‌چي تذكر بدهد. فكرش را بكن؛ من بروم جايي و بخواهم به زور ديگران را ملزم كنم به كاري كه من مي‌خواهم و صلاح مي‌دانم. اما آقاي شيرين‌كار به حواري‌اش مي‌گويد:«ولش كن بذار ببينيم چي‌ كار مي‌خواد بكنه.»
ادامه دارد

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون