دلايل و انگيزههاي ايران و عربستان براي مذاكره
روابط ايران و عربستان متاثر از فاكتورهاي متعددي است كه تحليل دقيق آن نيازمند آن است كه همه اين مولفهها به صورت يك مجموعه متصل به هم و به صورت همزمان مورد توجه قرار گيرد. اما شايد مهمترين عاملهاي تاثيرگذار بر رابطه ميان دو كشور را بتوان تحت عنوان دو موضوع برداشتهاي متفاوت هويتي و رقابتهاي ژئوپليتيكي يا رقابت بر سر حوزههاي نفوذ منطقهاي عنوان كرد. در موضوع هويت به رغم وجود اشتراكات ديني ميان دو كشور بايد به تقابل هويتهاي شيعي و سني به عنوان يكي از مهمترين مولفههاي تاثيرگذار بر روابط دو كشور طي دهههاي طولاني اشاره كرد. درك دو كشور از خود به عنوان قدرتي بزرگ در منطقه با توانايي شكلدهي و تاثيرگذاري بر مناسبات منطقهاي نيز يكي ديگر از مولفههاي هويتي است كه در بررسي روابط دوكشور بايد مورد توجه قرار گيرد. در واقع اگر به زبان سازهانگاري بخواهيم سخن بگوييم هويتها در تعيين منافع كشورها نقش محوري دارند و اينكه كشورها چه تعريفي از خود و ديگري داشته باشند عاملي موثر در شكلدهي به سياست خارجي آنهاست. ايران چه قبل و چه پس از انقلاب اسلامي به دلايل مختلفي كه ميتواند ريشه در تاريخ، جغرافيا، جمعيت و منابع خود داشته باشد همواره خود را يك قدرت بزرگ منطقهاي تصور كرده است. در مقابل عربستان سعودي نيز به دلايل مختلفي از جمله تلقي از خود به عنوان مركزيت جهان اسلام، وسعت جغرافيايي و عواملي از اين دست همواره و به خصوص در ارتباط با كشورهاي منطقه خود را در جايگاه قدرتي بزرگ و برادر بزرگتر اعراب در نظر گرفته است. موضوع ديگري كه در بحث هويتي بايد مورد اشاره قرار داد تلقي دو كشور از نظم موجود بينالمللي و منطقهاي است. ايران پس از سال 57 نگاهي انتقادي به نظم موجود داشته و آن را نظمي شايسته تغيير عنوان كرده اين در حالي است كه نگاه عربستان به نظم بينالمللي(نظم شكلگرفته از سوي غرب و امريكا) با برداشت ايران همسو نبوده است. اين تقابل و عدم همسويي بين نگاه دو كشور را ميتوان منبعث از تفاوت ديدگاه انقلابي ايران در برابر ديدگاه محافظهكارانه عربستان در نظر گرفت. در كنار موضوعات هويتي، رقابت ژئوپليتيكي و رقابت بر سر گسترش نفوذ منطقهاي نيز عامل مهم ديگري است كه روابط دوكشور را بهشدت از خود متاثر كرده است كه در اين ميان عراق، لبنان و سوريه را ميتوان به عنوان اصليترين حوزههاي رقابتي دو كشور در منطقه غرب آسيا ذكر كرد. نكته مهمي كه لازم است در اينجا ذكر شود اين است كه وجوه هويتي و ژئوپليتيكي را نميتوان جداي از يكديگر تحليل كرد بلكه به دليل در هم تنيدگي اين دو با هم، جدا كردن آنها از يكديگر در ميدان عمل نه كاري سهل و نه كاري مطلوب است. در تحليل عوامل هويتي و ژئوپليتيكي گفته شده، در روابط دو كشور ايران و عربستان سعودي طي نيم قرن گذشته ميتوان به دو مقطع مهم و تاثيرگذار اشاره كرد. مقطع اول انقلاب اسلامي سال 57 در ايران است كه به دنبال تاكيد بر سياستهاي انقلابي، صدور انقلاب، مخالفت با نظم منطقهاي و بينالمللي و تلاش براي تغيير نظم منطقه شاهد تقويت ابعاد هويتي در رقابت دو كشور هستيم. در اين مقطع البته هميشه روابط دو كشور سراسر تنش و رقابت نبوده است بلكه در برهههايي نيز شاهد كاهش تنشها و تمايل دو طرف به برقراري روابط مبتني بر حسن نيت و همكاري نيز بودهايم كه در اين رابطه ميتوان به دوره هاشميرفسنجاني اشاره كرد كه تحتتاثير تحولات به وجود آمده در مرزهاي شمالي كشور به دنبال فروپاشي شوروي و در اولويت قرار گرفته شدن سياست هم شمالي، هم جنوبي از سوي دولت همچنين وجود روابط دوستانه هاشميرفسنجاني با حاكمان وقت عربستان، روابط دو كشور تا حدودي از تنشهاي برآمده از وقوع انقلاب اسلامي فاصله گرفته و در ادامه نيز با روي كارآمدن دولت اصلاحات، متاثر از سياست تنشزدايي دوران اصلاحات شاهد برقراري روابط دوستانه دوكشور، انعقاد توافقنامه همكاري امنيتي و سفر آقاي خاتمي به عربستان به عنوان اولين سفر يك مقام رسمي پس از انقلاب به اين كشور هستيم.
مقطع مهم ديگر در روابط دو كشور توافق هستهاي ايران با كشورهاي 1+5 است. در واقع تصور عربستان از حل مشكل هستهاي ايران با غرب و به دنبال آن تاثيري كه اين توافق در بهبود وضعيت اقتصادي و حضور منطقهاي ايران ميتوانسته داشته باشد از يك سو و نوع رويكرد دولت اوباما به ايران و تمايل او براي به مشاركت گرفته شدن ايران در منطقه، نقش بسزايي در ورود دو كشور به مرحلهاي جديد از روابط داشته كه ويژگي آن را ميتوان فاصله گرفتن عربستان از سياست محافطهكارانه سنتي خود در نظرگرفت. جنگ يمن در مقطع شكلگيري توافق هستهاي، ائتلاف غيررسمي با اسراييل در مقابل ايران، موضعگيريهاي علني عليه ايران و ابراز تمايل براي كشانده شدن جنگ به داخل مرزهاي ايران از جمله دلايلي است كه ميتوان در تاييد اين موضوع در نظر گرفت. در طرف ايراني نيز تمركز بيش از حد سياست خارجي بر موضوع برجام، عدم توجه جدي به واقعيات و نيازهاي همسايگي، اقدامات افراطي در داخل از قبيل حمله به سفارت و كنسولگري عربستان و اعلام مواضع صريح عليه حاكمان عربستان در مواردي همچون اعدام شيخ نمر همگي هم از دلايل و هم از نشانههاي روابط پرتنش دو كشور در مقطع پسابرجام است.
با توجه به چنين پيشينهاي در روابط دوكشور به ويژه در فضاي پسابرجام كه رابطه دو كشور به بيشترين حد تيرگي خود پس از انقلاب رسيده است، تلاش ايران و عربستان براي باز كردن باب گفتوگو ميان خود دو پرسش را پيش روي ناظران قرار داده است. پرسش نخست اين است كه چه دلايل و انگيزههايي طرفين را در اين مقطع به گفتوگو متمايل كرده است و پرسش دوم نيز اينكه دامنه حل اختلافات بين دو كشور و تداوم رفع تنشها تا چه ميزان است؟
در پاسخ به پرسش نخست با رصد شرايط موجود در سطح منطقهاي و بينالمللي مهمترين دلايل و انگيزههاي طرفين براي گشودن باب مذاكره را ميتوان موارد زير در نظر گرفت:
الف- انگيزهها و عوامل تاثيرگذار بر عربستان براي مذاكره با ايران شامل:
1- رويكرد بايدن در قبال جنگ يمن و تاكيد اين كشور بر لزوم پايان يافتن اين جنگ
2- نگاه دولت جديد امريكا مبني بر بازنگري در مختصات روابط شكلگرفته ميان عربستان و امريكا در زمان ترامپ
3- فرسايشي شدن جنگ يمن و موفقيتآميز نبودن اين جنگ براي عربستان
4- مخالفتهاي داخلي با محمد بن سلمان در رابطه با سياست خارجي وليعهد اين كشور
5- تلاش عربستان براي ممانعت از خروج روابط با امريكا از مدار تاريخي خود
ب- مهمترين انگيزههاي ايران شامل:
1- اعتمادسازي با عربستان در رابطه با مذاكرات شكلگرفته براي احياي برجام
2- تاثيرگذاري بر روند نزديكي عربستان و اسراييل در رابطه با مخالفت با توافق احتمالي ايران و امريكا
3- تاثيرگذاري بر اروپاييها و امريكا در مذاكرات پيش رو از طريق نشان دادن حسن نيت خود براي حل مسائل منطقهاي
كنار هم قرار دادن انگيزههاي عربستان و ايران از مذاكره و گفتوگوي باهم يك وجه مشترك را در اين رابطه پيش روي ما قرار ميدهد و آن اينكه دو كشور بهبود روابط ميان خود را به عنوان فاكتوري مهم در نوع روابط خود با امريكا در نظر گرفتهاند. به عبارت واضحتر عربستان سعودي حل مساله خود با ايران را جداي از انگيزههاي مرتبط با پايان گرفتن جنگ يمن، عامل مهمي براي جلوگيري از تخريب روابط خود با امريكا قلمداد ميكند. در طرف ايران نيز مذاكره با عربستان را بايد در چارچوب مذاكرات با امريكا براي احياي برجام وكاستن از تهديدات منطقهاي نسبت به توافق احتمالي ايران و امريكا تحليل كرد. در واقع ريشه عزم دو كشور براي بهبود روابط خود را بايد در تلاش دو كشور براي حفاظت از منافع خود در رابطه با امريكا در نظر گرفت. بدين صورت كه در طرف عربستاني نياز به مديريت روابط با امريكا و در طرف ايراني نيز تاثيرگذاري مثبت بر روند مذاكرات احياي برجام، كاسته شدن از مخالفتهاي منطقهاي با توافقات ميان ايران و غرب و مهمتر از آن ايجاد واگرايي بين عربستان و اسراييل در موضوع مذاكرات هستهاي از جمله مهمترين انگيزههايي است كه دو كشور را به پاي ميز مذاكره و گفتوگو كشانده است. پرسش دوم اما اين است كه آيا وجود انگيزههاي گفته شده خواهد توانست در نهايت به گسترش و تداوم روند شكلگرفته ميان دو كشور منتهي شود يا خير؟ واقعيت اين است كه مشكلات ميان عربستان و ايران همانطوركه گفته شد شامل مجموعهاي از رقابتها و اختلافات هويتي و ژئوپليتيكي است كه حل آن دركوتاهمدت و حتي ميانمدت موضوع قابل انتظاري نيست. موضوع ايران و عربستان را بايد در چارچوبي كليتر و در قالب نظم منطقه غرب آسيا و خاورميانه مورد بررسي قرار داد. طي سالهاي اخير مولفههاي گوناگون از جمله حضور و نقش روسيه در منطقه، حضور چين، روابط اسراييل و اعراب و سياست امريكا در منطقه چه دوره اوباما و چه در دوره ترامپ كه در نزديكي اعراب به روسيه و اسراييل بيتاثير نبوده است همگي باعث شده كه وضعيت غرب آسيا واجد پيچيدگيهاي خاص خود شود كه مهمترين ويژگي آن درهمتنيدگي مسائل و موضوعات امنيتي و سياسي منطقه است. به همين خاطر آنچه در پاسخ به تداوم و گسترش روند كاهش اختلافات بين دو كشور ميتوان بيان كرد اين است كه مسائلي از قبيل نگاه متفاوت عربستان و ايران به حضور امريكا در منطقه و مهمتر از آن اختلاف نگاه دوكشور به موضوع فلسطين و پذيرش اسراييل در منطقه از مهمترين عواملي هستند كه در آينده از توانايي تاثيرگذاري بر روابط دو كشور برخوردار خواهد بود و تداوم و گسترش دامنه حل اختلافات ميان ايران و عربستان نيز به تحولات مرتبط با اين عوامل بستگي دارد. اما بهرغم چنين واقعيتهايي به نظر ميرسد كه در مقطع حاضر به دلايل و انگيزههايي كه بيان شد، ايران و عربستان اين امكان را ميتوانند فراهم كنند تا راجع به برخي از حوزههاي اختلافي خود به گفتوگو بپردازند و راهحلي ميانه را براي اختلافات خود پيدا كنند. از جمله مهمترين موضوعي كه ميتواند دو كشور را براي حل آن دور يك ميز بنشاند، جنگ يمن است كه به نظر ميرسد در اين مقطع دو طرف تمايل و انگيزه لازم براي حل آن را داشته باشند. به خصوص اينكه از سوي ايران مساله يمن از آن ميزان حساسيتي كه عراق، سوريه يا لبنان در نگاه تصميمگيرندگان دارد، برخوردار نيست و همين مساله تماس دو كشور در اين رابطه را تسهيل خواهد كرد. در واقع دو كشور انتظار دارند كه از اين طريق بتوانند به اهداف در نظر گرفته شده براي خود دست پيدا كنند. اين اهداف براي عربستان عبارت است از خروج از جنگ يمن،گرفتن تضمينهاي بيشتر و موثر راجع به تهديد حوثيها و مهمتر از همه تاثيرگذاري بر رابطه خود با امريكا و براي ايران نيز رفع نگرانيهاي عربستان از توافق با امريكا، احياي برجام و تاثيرگذاري بر فرآيند برقراري روابط اسراييل با اعراب مد نظر است.