• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4945 -
  • ۱۴۰۰ دوشنبه ۱۷ خرداد

بادهاي كويري منامه چگونه دريبل مي‌خورند؟

شب بخير و موفق باشيد!

اميد مافي

 

الرميحي، الاسود، المادان... حالا اين نام‌ها براي ما مهم‌تر از هر نام ديگري هستند. مردان خط آتش بحرين كه پس از سر بريدن مورچه‌هاي سيه‌بخت كامبوج در ورزشگاه ملي منامه دنيا را روي سرشان گرفتند و با زبان مطنطن فقط براي چهار شب لُژنشيني مسلسل‌ها و گلوله‌ها و واژه‌ها را گرد آوردند و در خيابان‌هاي پايتخت كارناوال شادي راه انداختند. آنها كه سال‌ها پيش با چشم‌بندي فوتبال ما را پيش چشم دشداشه پوش‌هاي‌شان تحقير كردند و با پرچم سعودي رقصيدند... حالا اما همه ‌چيز عوض شده و قرار نيست سربازان مام ميهن در شب شرجي منانه بذر پيروزي را در دل‌هاي سرخ‌جامگان غريبه با احساس بيفشانند.
تيمي كه پنجشنبه عصر در چمنزار فرتوت المحرق با سه شاخه گل هنگ‌كنگ را بدرقه كرد كمترين شباهتي به يوز جهانگشاي آريايي داشت. در آن پنجشنبه دلگير گرچه ما به هر جان كندني كه بود كلك چشم فندقي‌ها را كنديم اما ميليون‌ها نفر پاي قاب رنگي از خود پرسيدند آيا با اين نمايش و اين شمايل مي‌توان از مانع بلند مرگ پريد و سركشانه مسير منامه تا دوحه را گز كرد؟ در آن عصر جانفرسا تيم دراگان اسكوچيچ در چپرهاي دلواپسي اردو زد تا صداي زنگوله‌هاي پرمعنا گوش‌هاي‌مان را پر كند.
با اين همه هنوز دنبال حماسه‌ايم. به دنبال ذبح سرجوخه‌هاي متبختر بحرين. نه به خاطر آفتاب، نه به خاطر سرودي دلربا در شب مهتابي، نه به خاطر لبخند كوير به روياهاي كال ما. نه به خاطر يك قطره اشك در ني‌ني چشمان‌مان، نه به خاطر فراموشي آلام بي‌پايان مردمان اين مرز پرگهر كه به خاطر بيرق خونين در باد، به خاطر يك لحظه من كه پيش تو باشم محبوب سه رنگ...
امشب در ورزشگاه ملي بحرين يازده توپچي زهردار به تنگ حوصلگي ما پايان خواهند داد و با عبور از خاكريز بحرين راه سنگلاخ رسيدن به جام جهان‌نما را هموار خواهند كرد. صد البته ميخكوب كردن عرب‌هاي آن سوي آب با محافظه‌كاري و خودخوري ميسر نيست و اگر قرار باشد مثل بازي با هنگ‌كنگ خون دل بخوريم و دل به جرقه‌ها بسپاريم آرزوهاي‌مان دود خواهد شد و به هوا خواهد رفت. براي تيمي كه شانزده لژيونر تا بن دندان مسلح را دراختيار دارد و هر آن مي‌تواند انبارهاي باروت را منفجر كند بيتوته در دخمه‌هاي خاموش كم از فاجعه ندارد.
شايد بهتر باشد اسكوچيچ از شوره‌زار هراس و بدبيني خارج شود و در شبي كه مردن را به بردن ترجيح مي‌دهيم طرح تازه‌اي رو كند. غريبه كروات آن‌قدر دستش پر هست كه بتواند بادهاي كويري را دريبل بزند و پيام تازه‌اي براي سينه چاكان وطن مخابره كند. يك تيم شسته رفته و بي‌اعتنا با تشويش به حتم در آفتاب كور منامه ما را به ساحل رستگاري سوق خواهد داد، اگر اسكو كنار نيمكت غرق در كابوس‌هاي مچاله نگردد و از همان ابتدا فرمان حمله به قفس توري ميزبان را صادر كند. راستي كه چه طعم خوشي دارد پرواز در آسمان آن سرزمين كوچك و لب‌ها را به لبخندي تُرد و ماندگار آذين بستن.
مرد كروات يك قشون شواليه روي نيمكتش دارد. جنگجوياني كه به محض صدور مجوز به روياپردازان ابدي چمنزار بدل خواهند شد و در كسري از ثانيه چنان شعله‌اي مي‌افروزند كه فرشتگان در ستايش ساق‌هاي‌شان غزل بگويند. فقط بايد موسيو اسكوچيچ از شر طلسم و خرافه در امان بماند و با اتكا به برگ‌هاي برنده خود جرعه آبي از پياله دستان تقدير بنوشد. باور كنيد يك طارمي از كمان رها شده و يك قدوس اوج گرفته براي كوبيدن بر دهل شادي و فرستادن بحرين به جانب هيچ و پوچ كفايت مي‌كنند.
تا وقتي ماه به وسط آسمان هجرت كند و شعر زندگي روي لبان پسران اين خاك بنشيند پلك نخواهيم زد. ما زير آوار دردهاي بي‌درمان به قافيه لزج، به قافيه خون و به قافيه ابر در آسمان بلند و آرام دلخوش كرده‌ايم. پس شب بخير و موفق باشيد بچه‌هاي عزيز...

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون