• ۱۴۰۳ جمعه ۷ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4972 -
  • ۱۴۰۰ پنج شنبه ۱۷ تير

«رئال مادريد» نوشته محمد طلوعي

غم نمي‌خواهيم، اميد مي‌خواهيم

فرزانه توني

 

«هميشه رو به دروازه بدو. به پيراهن هم‌رنگ پيراهن خودت پاس بده. چشم‌هايت را وقتي توپ روي هواست، نبند. صورت كسي كه روي پايت تكل رفته را فراموش كن اما شماره‌اش يادت نرود. وقتي توپ بين تو و حريف است، يعني كسي صاحبش نيست.اين پنج عمل اصلي‌اي بود كه آقاجلالي هر روز قبل از تمرين، روي هر چي دم دستش مي‌رسيد، براي‌شان مي‌نوشت.»
«رئال مادريد» (نشر افق) داستاني جذاب و ماجراجويانه‌ براي نوجواناني است كه عشق فوتبال‌ هستند. عاشق رنگ پيراهن، اسم تيم و باشگاه شهرشان. رئال مادريد داستان دوازده بازيكن فوتبال است كه هواي بازي با تيم رئال‌ مادريد را در سرشان دارند. هر كدام از اين دوازده شخصيت ِداستان، براي خودشان قصه‌هايي دارند كه در طول داستان، مخاطب به تدريج با آنها آشنا مي‌شود. داستان با تصميم رفتن به دوبي شروع مي‌شود، تيم رئال مادريد براي شعبه جديدش در دوبي، قصد دارد از بازيكنان منطقه خاورميانه امتحان بگيرد و بازيكنان تيم سرِشير آبادان كه سوداي بازي با رئال را در سرشان مي‌پروراندند، گويا با ديدن اين خبر در روزنامه، تصميم به رفتن مي‌گيرند.
داستان به بيست و هشت قسمت مرتبط، تقسيم شده و هر قسمت، نامگذاري و محتوايي كوتاه و متناسب با عنوان را دربردارد. تيم سرِشير آبادان كه اسم‌شان را از روي پيراهن‌شان كه چيزي شبيه سرِ شير، سمت قلب‌شان كشيده شده است، گرفته بودند، از آقاجلالي ياد گرفتند كه هركدام از اعضا به يك اندازه ارزش دارند و هركدام نباشند، تيم لنگ مي‌ماند.
داستان، روايتي ساده و روان دارد كه آميزه‌اي از لهجه جنوبي، ريتم‌هايي موزون و تكرارشونده است. حمود از بازيكنان آباداني تيم كه مدام با ريتم واژگانش، به تيم انگيزه و اميد مي‌دهد، روايت داستان را كمي طنزآميز مي‌كند. ماجرا از همان ابتداي داستان كه از نحوه رفتن بازيكنان به دوبي صحبت مي‌كند، دچار چالش مي‌شود، قرارشان اين بود كه شناسنامه‌هاي‌شان را بياورند براي آقاجلالي و سوار لنج بشوند و قاچاقي خودشان را به دوبي برسانند تا به بازي برسند. بخش هيجان‌انگيز و نامشخص ماجرا همين قاچاقي رفتن‌شان و اتفاقاتي است كه دنباله اين خطر براي‌شان به همراه دارد. اينكه آيا مي‌توانند خودشان را به آن ‌طرف آب برسانند يا موفق شوند به آرزوي‌شان كه بازي با رئال است، برسند! و حتي اينكه چه اتفاقاتي در اين مسير براي‌شان رخ مي‌دهد، سوالاتي است كه در ذهن مخاطب نوجوان شكل مي‌گيرد و او را براي خواندن ادامه داستان ترغيب مي‌كند.
يكي از مهم‌ترين بخش‌ها در محتواي داستان، اشاره‌ كردن بر داستان زندگي همه بازيكنان ‌غير از بهرام است. نويسنده، طوري بهرام را توصيف مي‌كند كه گويا تنها فرد اضافه و غيرحرفه‌اي گروه به‌ شمار مي‌رود؛ اما كم‌كم و در ميانه داستان و در اتفاقات ريز و درشتي كه بر سرشان آوار مي‌شود، تمركز نويسنده روي بهرام بيشتر مي‌شود تا جايي كه به يك عضو مهم در تيم تبديل مي‌شود. محمد طلوعي، نويسنده‌اي كه آثار مختلفي در كارنامه دارد، اولين داستان بلند خود براي نوجوانان را در سال ۱۳۹۳ به چاپ رسانيد. داستان طلوعي كه درونمايه‌اي از شادي، عزت‌نفس و اتحاد را در خود دارد، بيشترين تمركزش روي اميد است. اميد براي جنگاوري هر چه تمام‌تر. خصوصا آنجا كه مي‌گويد: «غم نمي‌خواستند توي سرزمين غربت، اميد مي‌خواستند.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون