• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۳ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4978 -
  • ۱۴۰۰ پنج شنبه ۲۴ تير

پيام مركل براي بايدن چه خواهد بود؟

يك سفر و صدها دستور كار

آرمين منتظري

 

امروز قرار است جو بايدن، رييس‌جمهوري امريكا و آنگلا مركل، صدراعظم آلمان در واشنگتن با يكديگر ديدار كنند. آن‌گونه كه در گزارش‌ها مطرح شده موضوعات مورد بحث رهبران دو كشور عبارتند از: امنيت سايبري، خط لوله نورد‌استريم 2 و افغانستان. اما طبق روال معمول، دستوركار رسمي در مقايسه با جنبه‌هاي مهم‌تر چنين ديدارهايي، در اولويت دوم قرار مي‌گيرد. از طرفي آلمان هرگز درخصوص افغانستان رويكردي جدي نداشته است. امنيت سايبري هم صرفا مختص به آلمان و واشنگتن نيست و همه كشورهاي جهان با آن درگير هستند و خط لوله نورد‌استريم 2 هم تقريبا تكميل شده است. پس دستوركار اين ديدار چه مي‌تواند باشد؟
اگر نگاهي به سه مورد بالا كه از سوي رسانه‌ها گزارش شده، بيندازيد مي‌بينيد كه دو مورد آخر در يك نكته با هم اشتراك دارند و آن هم روسيه است. بنابراين بعيد نيست كه روسيه در مركزيت توجه اين ديدار قرار داشته باشد. بنابراين انتظار مي‌رود كه بحث‌هاي اساسي ميان بايدن و مركل بر سر اين موضوع باشد كه ماهيت رابطه امريكا با آلمان چگونه است و آلمان چه رابطه‌اي با كشورهايي نظير روسيه و لهستان خواهد داشت. در مرحله بعد هم مي‌توان حدس زد كه ماهيت رابطه آلمان با اتحاديه اروپا نيز موضوع بحث خواهد بود. اين موضوعي است كه اغلب به آن بي‌توجهي مي‌شود اما از اهميت بسيار زيادي برخوردار است؛ خصوصا حالا كه انگليس از اتحاديه اروپا خارج شده است.
در واقع اتحاديه اروپا آن‌گونه كه از اساسنامه‌‌اش برمي‌آيد براي تحقق دو هدف «برقراري صلح و موفقيت» ايجاد شد. تاريخ دو جنگ جهاني بر سر اروپا سايه انداخته بود و رهبران اروپا به اين فكر كردند كه اگر بتوانند از اهميت تمايزات ملي ميان كشورها بكاهند، ممكن است بتوانند صلح را در قاره سبز برپا كنند. بنابراين اروپايي‌ها سعي كردند از مرزهاي ناسيوناليسم فراتر رفته و بر يك هويت واحد و مشترك اروپايي تمركز كنند. در نتيجه‌ اتحاديه‌اي شكل گرفت كه در چارچوب آن دستيابي به موفقيت جهاني ممكن بود، چراكه همه ممالك اروپايي منافعي مشترك داشتند. اما در كنار اين ايده، هويت اروپايي نيز مطرح بود كه البته پس از شكل‌گيري اتحاديه اروپا جايگاه دولت‌ملت‌هاي اروپايي رو به افول و زوال نهاده و دست‌كم از اهميت‌شان كاسته شد. شايد بتوان گفت كه اساسا فلسفه شكل‌گيري اتحاديه اروپا ايجاد يك اروپاي واحد با سياست اقتصادي، سياسي و نظامي يكسان بود. شايد حتي بتوان گفت كه يكي از دلايل اصلي شكل‌گيري ناتو نيز همين بود. در واقع ناتو با هدف ايجاد سياست يكسان نظامي در اروپا شكل گرفت، چراكه از نظر امريكايي‌ها كه آن زمان مشغول رويارويي با اتحاد جماهير شوروي بودند، اتحاد اقتصادي و اتحاد نظامي دو امري بودند كه نمي‌شد آنها را از هم جدا كرد. بنابراين در كنار شكل‌گيري ناتو، ايجاد مناطق آزاد تجاري اروپا نيز براساس طرح مارشال، رخ داد كه از دل آن اتحاديه اروپا ايجاد شد. اما حالا مركل در زماني به واشنگتن مي‌رود كه اتحاديه اروپا از هر زمان ديگري از هم گسيخته‌تر است. در واقع كشورهاي عضو اتحاديه اروپا در سه حوزه استراتژي‌هاي نظامي، سياست اقتصادي و سياست خارجي كاملا ناهماهنگ با يكديگر عمل مي‌كنند. براي مثال در حوزه نظامي اختلاف‌نظرهاي بسياري ميان كشورهاي عضو وجود دارد. براي مثال لهستان كه همواره از گسترش دامنه نفوذ روسيه بيم داشته مدام به دنبال اين است كه به نحوي خود را در برابر حملات احتمالي روسيه ايمن كند. يا در آن سو اگر به نگراني‌هاي پرتغال بنگريد، مي‌بينيد كه هيچ ربطي به نگراني‌هاي لهستان ندارد. در اين سو نيز آلمان معتقد است افزايش قدرت نظامي هم‌سطح با قدرت اقتصادي مي‌تواند هم اقتصاد آلمان را تضعيف كند و هم ترس تاريخي از قدرت آلمان‌ها در اروپا را بار ديگر زنده كند. بنابراين آلماني‌ها تلاش مي‌كنند بيش از اندازه به سمت افزايش قدرت نظامي نروند و اما ناتو! اين سازمان كه زماني قرار بود هم در نقش سياست دفاعي اروپا عمل كند و هم مبناي اتحاد ترانس‌آتلانتيك باشد هيچ استراتژي اجماعي ندارد و همين امر موجب شده ناتو ناكارآمد شده و موجب شود كه رابطه ترانس‌آتلانتيك آن‌طوركه مدنظر بنيانگذاران ناتو بوده، حاصل نشود. در داخل اتحاديه اروپا نيز همين داستان در جريان است. اتحاديه اروپا توانسته در قاره سبز رفاه ايجاد كند اما اين رفاه به‌طور مساوي در اين قاره برقرار نشده است. اين مساله موجب بروز اختلافات منطقه‌اي بين ملت‌ها شده كه درنهايت موجب مي‌شود ملتي اعلام كند حق تعيين سرنوشتش را، جداي از اينكه استراتژي اتحاديه اروپا چه باشد، براي خودش محفوظ مي‌داند. آنگلا مركل صدراعظم يكي از قدرتمندترين كشورهاي عضو اتحاديه اروپا در حالي به ديدار جو بايدن مي‌رود كه اتحاديه اروپا طي 15 سال گذشته سه بحران بزرگ را تجربه كرده است. نخست بحران اقتصادي سال 2008، دوم بحران پناهجويان در سال 2015 و سوم بحران همه‌گيري ويروس كرونا در سال 2020 و همه اين بحران‌ها هزينه‌هاي اقتصادي زيادي بر اروپا تحميل كرده‌اند. در تمامي بحران‌هايي كه ذكر شد، منافع برخي كشورهاي عضو با استراتژي تعيين شده از سوي اتحاديه براي مقابله با بحران‌ها در تعارض و تضاد قرار گرفته است. براي مثال سياست‌هاي اقتصادي مدنظر آلمان بسيار با سياست‌هاي اقتصادي مدنظر ايتاليا تفاوت دارد چه اينكه مشكلات اقتصادي اين دو كشور نيز باهم تفاوت دارد. اما موضوع اين است كه اتحاديه اروپا يك بانك مركزي دارد و همه كشورها مجبورند براساس سياست‌هاي اقتصادي واحد ديكته شده از سوي بانك مركزي اروپا رفتار كنند. 
در هر سه بحراني كه ذكر شد، تعارض منافع و نيازها در ميان كشورهاي عضو اتحاديه اروپا ديده شد و اتحاديه اروپا تلاش كرد با استفاده از قدرتش، كشورهايي كه تمايلي به پيروي از سياست‌هاي واحد اروپا نداشتند را تنبيه كند. اين روند درنهايت منجر به تفاوت در استراتژي كشورها شد. براي مثال ماجراي خط لوله نورداستريم 2 را درنظر بگيريد. قرار است اين خط لوله گاز طبيعي روسيه را به اروپا برساند اما در آن سوي ماجرا امريكا معتقد است كه اين خط لوله اروپا را بيش از اندازه به انرژي روسيه وابسته خواهد كرد. در گذشته، روس‌ها هر زمان كه مي‌خواستند شير خطوط لوله انرژي به اروپا را مي‌بستند. اين اقدام روس‌ها برخي تبعات درازمدت را در پي داشت. اما در شرايط متفاوت ممكن است روس‌ها از اين قدرت خود براي تغيير رفتار اروپا و وادار كردن اتحاديه اروپا به برآورده كردن خواسته‌هاي مسكو استفاده كنند. لهستاني‌ها هم از وابسته ماندن به انرژي روسيه بسيار بيم دارند؛ نه فقط به اين خاطر كه مواضع سياسي‌شان با روسيه در تضاد است بلكه مي‌ترسند كه اعضاي اتحاديه اروپا براي جريان يافتن انرژي روسيه به اروپا با اين كشور همكاري كنند. آلمان و لهستان همسايگاني هستند كه تاريخ 
پر فراز و نشيبي با يكديگر دارند. از نظر لهستان، نورداستريم 2 تهديدي براي موجوديت ورشو است اما از نظر آلمان، نورداستريم 2 يك منبع سرشار انرژي است. آلماني‌ها فكر مي‌كنند مي‌توانند رابطه دوجانبه‌اي براساس منافع مشترك با روسيه داشته باشند. رابطه‌اي كه در چارچوب آن از يك سو آلمان تكنولوژي‌اش را به روسيه منتقل كند و در مقابل روسيه نيز جريان انرژي به سمت اروپا را قطع نكند. اما لهستاني‌ها اين رويكرد آلمان را اين‌گونه تعبير مي‌كنند كه گويي برلين هيچ علاقه‌اي به برآورده شدن نيازهاي لهستان ندارد و ناتو و بروكراسي مركزي اتحاديه اروپا نيز نسبت به نگراني‌هاي لهستان بي‌توجهي مي‌كنند. امريكا نيز به واسطه عضويتش در ناتو به شكلي اجتناب‌ناپذير پايش به اين ماجرا باز مي‌شود. امريكا تعدادي نيروي نظامي در لهستان مستقر كرده است اما اگر بخواهد در مقابل روسيه به‌طور كامل بايستد به مشاركت نيروهاي ناتو نياز دارد. اما در ناتو در اين خصوص اجماع نظر وجود ندارد. علاوه بر همه اينها، درخصوص بحران اقتصادي اخير نيز كه به واسطه همه‌گيري كرونا به وجود آمده، اعضاي اتحاديه اروپا نظر واحدي ندارند. هدف از ايجاد اتحاديه اروپا ايجاد پيوستگي ميان كشورهاي عضو بود اما در عرصه عمل آنچه اتفاق افتاد اين بود كه اين اتحاديه از منافع كشورهاي قدرتمند‌تر پيروي كرد و منافع كشورهاي كمتر برخوردار را ناديده گرفت. اگرچه آلمان قدرتمندترين كشور اتحاديه اروپا است اما مشكلي كه بايدن با آن مواجه است اين است كه در اتحاديه اروپا درخصوص مسائل مختلف سياست‌هاي مختلف وجود دارد و بايدن بايد اين واقعيت را تشخيص دهد. آيا بايدن بايد خط لوله نورداستريم2 را در چارچوب فشار آلمان بر روسيه ارزيابي كند و امريكا را در حوزه امنيتي به آلمان وابسته كند؟ اما در آن سوي ماجرا نيز آلمان بايد اتحاديه اروپا را رهبري كند كه اين كار بسيار با رهبري ناتو يا تعريف استراتژي‌هاي مهاجرتي تفاوت دارد. در چنين شرايطي ايجاد يك استراتژي واحد در اروپا بسيار پيچيده و دشوار است و توانايي درك اين استراتژي بسيار فراتر از توانايي كشورهاي متحد است. علاوه بر اين سياست‌هاي دونالد ترامپ در حمايت از برخي دولت‌هاي راستگراي اروپايي و سياست‌هاي ضدمهاجرتي‌شان و وارد شدن به منازعه تجاري با برخي ديگر از كشورهاي اروپايي نظير آلمان و انگليس موجب شد شكافي در اتحاديه ايجاد شود و اين شكاف كار بايدن را بسيار دشوارتر خواهد كرد. اروپايي‌ها معمولا دوست دارند بگويند كه امريكا خودش را از روابط ترانس‌آتلانتيك كنار كشيده است، اما واقعيت اين است كه تلاش براي فهم درست سياست دفاعي و اقتصادي و استراتژي كلان اتحاديه اروپا براي امريكا بسيار دشوار و حتي غيرممكن است. تنها راه امريكا اين است كه اين نهادهاي اداري را كنار بگذارد و مستقيما با هر كشور وارد معامله شود. البته كاملا مشخص است كه اين كشورها هم به واسطه واقعيت عضويت در يك كل واحد، به نام اتحاديه اروپا، محدوديت‌هايي دارند. زبيگنيو برژينسكي زماني گفته بود كه مشكل ما با اروپا پيدا كردن شماره تلفن اروپا است. به نظر مي‌رسد كه اين مشكل همچنان پابرجاست. بايد ديد كه آنگلا مركل به عنوان رهبر قدرتمندترين كشور عضو اتحاديه اروپا چه پيامي براي بايدن خواهد برد و آيا اين پيام مي‌تواند فضاي غبارآلودي كه در كاخ سفيد در قبال اروپا ايجاد شده است را شفاف كند؟
منابع: CFR، CNN، Washington Post

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون