قهرمانان فرش قرمز
ابراهيم عمران
بار ديگر به مدد هنر هفتم و اصغر فرهادي و تيم سازندهاش؛ نام ايران در سينماي جهان طنينانداز شد. جدا از ساختار فيلم و مورد پسند قرار گرفتن يا نگرفتن آن توسط منتقدين خارجي و به طريق اولي داخلي؛ آنچه سببساز اين چند خط ميشود؛ نوع نگاهي است كه به چنين رويدادهايي ميشود. پرواضح است كه درخشش نام ايران در هر بزنگاهي موجب سرور عامه مردم ميشود و كيست كه آگاه نباشد در دوران فراگيري كرونا و آلام روحي و جسمي ناشي از آن؛ خوشحالي و احساس غرور لحظهاي است كه ياراي آن دارد تا براي دمي، آرام جان بيقراران شود. فارغ از نيش و كنايه برخي افراد و گروههاي خاص سياسي و اجتماعي كه هر رويداد هنري را دسيسهاي براي زير سوال بردن كشور ميدانند و هر جايزه و برتري را، از پيش تعيينشده ميپندارند؛ بايد نوشت چه عايد توده مردمي ميشود كه دقايقي سر در شبكههاي اجتماعي ميبرند و دلخوش هستند به فرش قرمزي كه هنرمندان كشورشان را در سطح جهاني پوشش ميدهند؟ در جواب بايد گفت ثمري جز لختي احساس شعف و غرور، نميتواند دستاورد آن باشد. كه ما هم نامي در دنيا جدا از نامهايي كه بدان متصف ميشويم، داريم و افسوس كه رسانههاي چاپي ما اين فرش قرمز بهيادماندني را از دست دادهاند و تيتر يكش نكردهاند. همانطوركه فوتبال ميتواند غرور بيافريند و براي روزهايي احساس خوبي ايجاد نمايد؛ در اندازهاي پايينتر اين سينماست كه توانايي چنين كاري را دارد. نميدانم در ساير رسانههاي ديداري و شنيداري تا چه حد فيلم «قهرمان» فرهادي مورد توجه قرار گرفت. مراد همان فتوكال و فرش قرمز ابتدايي آن است و گفتههاي كارگردان و امير جديدي (بازيگر نفش رحيم) كه بازتاب فراواني در ميان كاربران فضاي مجازي داشت. از اين دولت و تيم فرهنگياش كه گذشت و انتظاري نميتوان داشت. ولي اي كاش واكنشي از جانب تيم احتمالي دولت آينده هم در اين مورد ميشنيديم. واقعا چه ايرادي داشت و چه ميشد كه دوستان سكاندار آينده در تماسي اين حضور را فارغ از نوع نگاه سينمايي، شادباش ميگفتند. و به تأسي از رييسجمهور منتخب، براي ارايه راهكار فرهنگي سراغي هم از چهرههاي بينالمللي سينماي ايران ميگرفتند. قهرمان واقعي به باورم افرادي هستند كه هر حضور جهاني سينماي كشور را درك ميكنند و در پي جريانسازي مشكوك نيستند. اميد كه اين مهم در نگاه مديران آينده سينمايي نهادينه شود كه «درباره» ايران به «جدايي» افراد نينديشند كه «همه ميدانند» ايراني كيست و چه در سر دارد در بزنگاههاي فرهنگي و هنري كه «فروشنده» مهر و جاودانگي اين جغرافيا نيستند.