تولد رامبرانت
مرتضي ميرحسيني
رامبرانت در ليدن متولد شد، شهري در هلند كه در آن دوران به قول ويل دورانت «شمار نقاشان آن به اندازه نانوايانش زياد بودند، ولي مانند آنان از نعمتهاي زندگي برخوردار نبودند.» البته رامبرانت در خانوادهاي ثروتمند متولد شد (15 جولاي 1606 ميلادي) و پدرش از او، چه زماني كه تحصيلات دانشگاهي را ناتمام رها كرد و چه زماني كه تصميم گرفت هنرمند باشد، حمايت كرد. پسر هم با كشيدن چند تصوير از پدر، چهره (و نام) او را در تاريخ هنر ثبت كرد. هنوز به 25 سالگي نرسيده بود كه زادگاهش را ترك كرد و راهي آمستردام شد. زماني كه قدم به اين شهر - كه يكي از مراكز عمده ثروت و تجارت اروپا بود - گذاشت، اسم و اعتباري براي خودش دستوپا كرده بود و تابلوهايي كه ميكشيد هم خوب فروش ميرفت. از آن پس خودش را وقف نقاشي كرد و چندي بعد با دختري به نام ساسكيا از خانوادهاي ثروتمند پيوند ازدواج بست. در آمستردام خانهاي هم خريد و آن را با مجموعهاي از آثار هنري و عتيقه پر كرد. ميگويند همسرش را بسيار دوست داشت و با او، آن روي خوش زندگي را تجربه كرد. اما عمر همسرش كوتاه بود و سال 1642 از دنيا رفت و نقاش را با پسري يكساله تنها گذاشت. سوگواري رامبرانت براي همسرش طولاني و او گرفتار افسردگي شديد شد.
در نخستين سال بعد از مرگ ساسكيا، تصوير ديگري از او، از حفظ كشيد كه جزييات و شباهت آن به زن مرحومش حيرتانگيز بود. رامبرانت به آن معني مرسوم تنها نبود و هميشه عدهاي دور و اطرافش بودند، اما خودش تنهايي را به همنشيني با جمع ترجيح ميداد. معمولا براي كار به كارگاهش ميرفت، خودش را آنجا حبس ميكرد و با اين جمله كه «بوي رنگ براي سلامتيات مضر است» كسي را به حضور نميپذيرفت. زندگياش به سرازيري افتاده بود و «تقريبا چيزي جز كتاب مقدس نميخواند... هنگامي كه گروهي نزد او ميآمدند تا تصويرشان را بكشد، او مجامله نميكرد و براي آنكه سرشان را گرم كند حرفهاي بيمعني نميزد. مردم چون دريافتند كه رامبرانت برخلاف هنرمندان پيشين طرحي از آنان در يك يا دو جلسه نميكشد تا آن را بعد رنگ كند، كه ترجيح ميدهد تصويرشان را مستقيما روي تابلو بكشد و اين خود مستلزم چند جلسه است، كمتر به سراغ او ميرفتند.» به قرض افتاد و طلبكاران نه فقط مجموعه آثار هنري و عتيقههايي كه جمع كرده بود كه حتي خانهاش را هم فروختند. البته دوباره ازدواج كرد و همسر دومش بود كه او را از نابودي كامل نجات داد. پسرش هم كه كمي بزرگتر شد پشت پدر ايستاد و بخشي از بار مشكلات خانوادگي را به دوش كشيد. اما هم زن دوم و هم پسرش، زودتر از او از دنيا رفتند و داغ سنگيني روي دلش گذاشتند. خود رامبرانت هم اوايل پاييز 1669 در 63 سالگي درگذشت. آن زمان بسيار فقير بود و دارايياش به لباسي كهنه و ابزار كار نقاشي محدود ميشد. او تعداد زيادي پرتره از خودش كشيد كه به نوشته ارنست گامبريچ «از دوران جواني او كه نقاشي كامياب و حتي باب روز بود آغاز ميشود و به روزگار پيري و تنهايي او ميرسد كه چهرهاش غم ورشكستگي و اراده ناگسسته انساني به راستي بزرگ را بازميتاباند.» اين تصاوير و تصاوير ديگري كه او كشيد همگي بدون استثنا از شاهكارهاي تاريخ نقاشياند، زيرا چهره انسانهاي واقعي را نشانمان ميدهند كه «در پرترههاي رامبرانت، خود را با انسانهاي حقيقي چهره به چهره مييابيم، گرماي آنها را احساس ميكنيم، نياز به محبت و تنهايي و رنجشان را درك ميكنيم.»