• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۲۷ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4985 -
  • ۱۴۰۰ دوشنبه ۴ مرداد

ريوسوكه هاماگوچي برنده جايزه بهترين فيلمنامه جشنواره كن ٢٠٢١

از ايده خلق كلمات و حركت بدن با هم بهره بردم

ترجمه: رويا ديانت

ريوسوكه هاماگوچي كارگردان و فيلمنامه‌نويس ژاپني كه با فيلمش «ماشين من را بران» در بخش رقابتي جشنواره فيلم كن امسال حضور داشت، موفق به كسب جايزه بهترين فيلمنامه شد. او علاوه بر آن جايزه فيپرشي و جايزه مستقل كليساي جهاني كن را هم برد. اين جايزه اخير شامل فيلم‌هايي مي‌شود كه به اعماق نهفته انسان مي‌پردازند و احساسات و اميدهاي انسان را كاوش مي‌كنند. اين فيلم داستاني از دلشكستگي و پشيماني كه به شكلي تقريبا جاده‌اي در طول چندين مورد سفر با اتومبيل روايت مي‌شود، همه اين ويژگي‌ها را دارد. «ماشين من را بران» با اقتباس از داستاني كوتاه نوشته هاروكي موراكامي نوشته شده و هاماگوچي كه با فيلم‌هاي قبلي‌اش در چند جشنواره از جمله برليناله شركت كرده بود، گفت جذب فضاي بسته داستان و شخصيت‌ها شده است. «ماشين من را بران» با تمركز بر يك بازيگر و كارگردان سينما ساخته شده كه نقش او را هيدتوشي نيشي‌يما بازي مي‌كند. او مجبور مي‌شود با لايه‌هاي زيرين ازدواج به ظاهر موفقش پس از مرگ همسرش روبه‌رو شود. در حالي كه دو سال از مرگ همسرش گذشته و او هنوز تلاش دارد تا با فقدانش كنار بيايد، سفري به هيروشيما مي‌كند تا نسخه چند زبانه «دايي وانيا» را توليد كند. براي اين سفر راننده‌اي به نام ميساكي با بازي ميورا توكو در اختيار او گذاشته مي‌شود؛ يك زن جوان ساكت و خشك كه انتخاب شده تا او را با اتومبيل قرمز ساب 900 خود به اين مكان ببرد. در مسير اين سفر ارتباطي ناگفته بين اين دو شكل مي‌گيرد كه موجب فاش شدن اسرار و اعتراف‌هاي مگو مي‌شود. هاماگوچي گفت از كار كردن با گروه چند زبانه بازيگران تيمش لذت برده است. اين گروه متشكل از بازيگر كره‌اي پارك يو-ريم هم بود كه در نقشي بيشتر بي‌صدا ظاهر شده كه بيشتر با زبان اشاره خطوط مربوط به خود را اجرا مي‌كند. اين كارگردان 42 ساله كه اوايل امسال با فيلم «چرخ بخت و فانتزي» موفق به كسب خرس نقره‌اي جشنواره برلين شده با فيلم بلند «ساعت شاد» در سال 2015 با استقبال طرفداران فيلم‌هاي هنري روبه‌رو شد؛ اما سال 2018 در بخش رقابتي كن با فيلم «آساكو يك و دو» با نقدهاي خوب و بد متفاوتي روبه‌رو شد و برخي كاملا او را ستودند و برخي ديگر آن را يك ناسازگاري تمام عيار خواندند. در هر حال هاماگوچي خوب بلد است روي موج جشنواره‌هاي بين‌المللي سواري كند. او فيلمنامه فيلم جديدش را با همكاري كيوشي كوراساوا كارگردان ژاپني سازنده «همسر يك جاسوس» كه موفق به كسب جايزه بهترين كارگرداني از جشنواره فيلم ونيز 2020 شد، ساخته است. هاماگوچي به تازگي در مصاحبه با «هاليوود ريپورتر» درباره اين فيلم صحبت كرده است.

چه چيزي به‌طور خاص شما را به سمت اين داستان كوتاه موراكامي سوق داد؟ از طرفداران او هستيد؟

خب در ژاپن افرادي هستند كه اصلا خودشان را هاروكي-ايست مي‌خوانند؛ يعني طرفداران پروپا قرص هاروكي موراكامي. نمي‌توانم بگويم منم دقيقا از همين دسته هستم، اما كارهاي او و نوشته‌هايش را مي‌خوانم و خيلي دوست دارم، اما در واقع من كسي نبودم كه سراغ اين پروژه رفت. تهيه‌كننده من آكيهيسا ياماموتو مرا صدا كرد و گفت: چرا داستاني از موراكامي را اقتباس نكنيم؟ من هم فكر كردم فكر جالبيه و به اين نتيجه رسيديم كه اگر سراغ يكي از داستان‌هاي كوتاهش برويم بهتر از يك رمان بلند است و بعد شروع كرديم به كار كردن روي گسترش اين ايده در ذهن‌مان و براي من هم خيلي سخت بود كه بخواهم دست به انتخاب بزنم تا اينكه ياد داستان «ماشين من را بران» افتادم و به يادم آمد وقتي اين داستان را مي‌خواندم فكر كرده بودم زمينه مشتركي با كارهاي من دارد.

چطور؟

اول از همه، اين شخصيت‌هاي داستان بودند كه مرا جذب كردند. شخصيت اصلي يعني كافوكو و بعد ميساكي كه راننده است. آنها آدم‌هايي نيستند كه از اول احساسات خود را بروز دهند. دوست ندارند در اين باره صحبت كنند. با اين حال، در اتومبيل، توي آن فضاي بسته شروع كردند به باز كردن افكار دروني‌ و زندگي دروني‌شان. در گذشته من فيلم‌هاي مستندي درباره منطقه توهوكوي ژاپن ساخته‌ام. وقتي مشغول ساخت آنها بودم با ماشين در منطقه زياد سفر مي‌كردم و از اين تجربه خيلي خوشم آمد؛ اينكه چطور ماشين مي‌تواند تشويقت كند كه به شكلي جالب خودت را ابراز كني. وقتي دو نفر با هم چهره به چهره باشند احتمال اينكه نوعي حقيقت عاطفي بروز كند، وجود دارد؛ با اين حال فكر مي‌كنم اين اتفاق به ندرت مي‌افتد. ايده اينكه در عمل يكديگر را ببينيم، زياد رخ نمي‌دهد. اما در اتومبيل-‌وقتي يك نفر رانندگي مي‌كند و ديگري در صندلي مسافر نشسته- ‌فكر مي‌كنم حرف‌هايي براي مطرح شدن هست؛ چون هر دو به يك مسير و مقصد توجه دارند. اين ويژگي امكان ايجاد صداقتي را مي‌دهد كه مي‌تواند در گفت‌وگو بروز كند. ممكن است اين حس به وجود آيد كه مي‌توانند با هم صحبت كنند، در حالي كه اگر نشسته بودند و رو در روي يكديگر نگاه مي‌كردند شايد اين كار را نمي‌كردند.

اتومبيل اينجا يك جور كاركرد غرفه اعتراف مدرن را به دست آورده. نه؟

بله، اما دوست دارم بگويم كه حس مي‌كنم حس رودررويي با يك مقصد و حركت به سوي مقصد هم مهم است. به عنوان يك فيلمساز، ايده خلق كلمات و حركت با هم چيزي است كه در بيشتر كارهاي من به آن توجه كرده‌ام. در فيلم‌هاي من ديالوگ زيادي وجود دارد و اين يكي از خصوصيات من است. از وقتي 20 ساله بودم و براي اولين‌بار شروع به ساخت فيلم كردم، اين تنها راهي بود كه در ساخت فيلم برايم متصور بود. اما اين ويژگي ضعف‌هايي دارد كه بايد دنبال راه‌هايي براي جبران آن باشم. دوست دارم طوري بنويسم كه خيلي سرراست نباشد. به نظرم رعايت يك نوع فاصله جذابيت بيشتري ايجاد مي‌كند. كلمات و ديالوگ‌ها به خودي خود جذاب نيستند، اما سينما درباره حركت است و وقتي خيلي ساده ايده خود را در حال حركت نشان بدهي، چه ماشين، قطار و هر چيز ديگري، ناگهان حس وجود مقصد به وجود مي‌آيد. بنابراين من براي جبران ضعفي كه به نظرم مي‌تواند وجود داشته باشد به گذاشتن شخصيت‌ها در يك فضا فكر كردم و ديدم امكان جالبي ايجاد مي‌شود. يكي ديگر از موارد مشترك بين علايق من و داستان موراكامي رابطه بين حقيقت و نمايش بود. مثلا كافوكو از طريق بازيگري قادر است چيزهايي را نشان دهد كه ديگران نمي‌توانند. اين براي من خيلي جالب است؛ اينكه حقيقت مي‌تواند از طريق اجرا بروز كند. براي همين به داستان خيلي جلب شدم .

وقتي داشتيد اين اقتباس را انجام مي‌داديد با موراكامي هم تعامل داشتيد؟

نه، هيچ‌وقت او را نديده‌ام. از دوستانم در صنعت فيلمسازي شنيده بودم كه گرفتن حق اقتباس آثار موراكامي خيلي سخت است. مي‌دانستم بايد در انتظار طي كردن چه مسيري باشم. بنابراين برايش نامه‌اي نوشتم و شرح مفصلي از همه اهدافم دادم. مدتي طول كشيد تا جواب بدهد و سرانجام جواب موافق بودن او را گرفتم. هر وقت در مسير ساخت، فيلمنامه تغييري كرد برايش نامه‌اي نوشتم و درباره تغييرات برايش نوشتم و جواب او تنها يك «اوكي» ساده بود. به هيچ‌وجه پيامي شخصي از او دريافت نكردم و تنها يك اوكي جواب او به همه موارد بود. فكر نمي‌كنم او حتي هنوز فيلم را ديده باشد. به من گفته شده وقتي او براي تماشاي فيلمي مي‌رود كه در توكيو در سينماهاي نزديك محل سكونتش اكران شود.

چالش تبديل كردن يك داستان كوتاه به يك فيلم بلند چطور بود؟

خب، اول از همه داستان كوتاه فقط 50 صفحه است كه يعني موارد كافي براي يك فيلم بلند را نداشت، بنابراين مي‌دانستم بايد آن را گسترش دهم. مي‌دانستم تاييد موراكامي حياتي است. نمي‌توانستم آن‌قدر به داستان اضافه كنم كه با روح كار او فاصله بگيرد، بنابراين ديگر داستان‌هاي كوتاه مجموعه «مردان بدون زنان» كه «ماشين من را بران» يكي از داستان‌هاي آن مجموعه است را خواندم. فهميدم نكات مشترك زيادي وجود دارد و فكر كردم به جاي خلق داستان‌هاي جديد عناصري از آن داستان‌ها را وارد اين داستان كنم. چالش تبديل كلمات در زبان ادبيات با زبان آدم‌هاي يك فيلم هم وجود داشت كه از اين نظر از سبك موراكامي تقليد نكردم، اما نوع زندگي‌اي را كه در همه اين داستان‌ها جاري بود در همه اين روند حفظ كردم.

نحوه ادغام همه اين موارد در فيلم حيرت‌انگيز از آب درآمده و استفاده بيشتري كه از چخوف كرديد هم قابل توجه است. از آنجا كه كافوكو ابتدا «دايي وانيا» را اجرا و بعد آن را كارگرداني و آن را از طريق نوار كاست گوش مي‌كند، اين تبديل به يك فوق تفسير فوق‌العاده زيبا در دنياي احساسي شخصيت‌ها مي‌شود.

خوشحالم اين را مي‌شنوم چون در داستان اصلي فقط يك نقل قول از «دايي وانيا» وجود دارد، اما براي فيلمنامه اين نمايشنامه را دوباره خواندم و ديدم چقدر بيانگر زندگي دروني امروز مردم ژاپن است. خودم اصلا انتظارش را نداشتم.

پلات فيلم‌هاي شما به نوعي تقريبا بر پوچي استوار است، به خصوص در فيلمي چون «چرخ بخت و فانتزي». تصادفات غيرمنتظره زيادي هم رخ مي‌دهد كه به نظر مي‌رسد چالش‌هاي مورد علاقه شما هستند. «ماشين من را بران» كمتر بر اين نكات تمركز كرده است، اما هنوز مبتني بر يك زوج است كه يكي تراژيك و ديگري خنده‌دار است.

بله هم استفاده از چارچوب ژاپني چيزها مطرح است و هم اينكه اينها برايم يك جور چالش محسوب مي‌شود. به عنوان نويسنده فكر مي‌كنم واقعيت مكالمه براي من مهم‌تر است. در تمام طول زندگي هم اتفاق‌هاي تكان‌دهنده رخ مي‌دهد.

آيا بازيگران فيلم شما هم مثل شخصيت‌ها چند زبانه بودند؟

بله، واقعا چند زبانه بودند و بازيگري كه نقش ريو را بازي كرد كمي ژاپني حرف مي‌زند و بيشتر هر كدام به زبان مادري خودشان صحبت مي‌كنند.

بنابراين هدف شما اين بود كه با استفاده از چندين زبان براي بازيگراني كه نمي‌توانند يكديگر را درك كنند توجه مخاطب را به خصوصيات فيزيكي اجراي آنها جلب كنيد؟

شخصيت‌ها در فيلم دارند نمايش خود را تمرين مي‌كنند و ما آنها را وادار كرديم كه بارها و بارها متن خود را روخواني كنند. در واقع آنها يكديگر را مي‌شنوند. صدا در درك سخنان به يك عنصر مهم تبديل و در عين حال به نقطه شروع بدل مي‌شود اين يك روش غني‌تر براي دسترسي به هدف من بود. بحث ديگر هم زبان بدن بود. حركت بدن راهي مي‌شود كه مي‌تواند به شخص مقابل واكنش نشان دهد. به نظرم همه اينها منجر مي‌شود به اينكه نوع خاصي از حقيقت عاطفي بروز كند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون