• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۳ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4991 -
  • ۱۴۰۰ سه شنبه ۱۲ مرداد

چند قاب از يك تاريخ

بازگشت سركوفتگان

روزبه صدرآرا

قطعات يا قاب‌هايي كه در پي مي‌آيد حكايت سركوفتگاني است كه سينماي دهه پنجاه ما به تصويرشان كشيده است و از خيل قاب‌ها صرفا به پنچ قاب بسنده شده تا شايد بتواند دل تاريكي اين سينماي ماجراجو و مخاطره‌جو را به ظرافت و به دقت بازبنمايد. اگر قصد و غرض نظرورانه‌اي هم در كار بوده -كه بوده- نورتاباندن بر بخشي از اين تاريكي  نظرگير است.

رند و عاصي و رقاصه 
در فيلم «فرار از تله» (50- جلال مقدم) يك شب‌نشيني رخ مي‌دهد كه يكه و مثال‌زدني است؛ گفت‌وگو و همراهي جواني كه براي بازگرداندن معشوقه‌اش براي ازدواج به پول زيادي نياز دارد، مرد رند آبديده‌اي كه بر عصيان جوان انگشت تاييد مي‌نهد و نقشه‌اي را تدارك مي‌بيند كه هر دو به نان و نوايي برسند و رقاصه‌اي كه بي‌گفتن حتا كلمه‌اي، بزم آنها را گرم مي‌كند و ناظر و شاهد اين رفاقت نويافته است. اين شب‌نشيني پرده از همراهي و همدستي شكننده دو كاراكتر بر مي‌دارد كه نبايد و نمي‌تواند به رابطه مرشد و وردست تقليل يابد چنان‌كه در چرخه فيلم‌هاي جاهلي مي‌بينيم. به واقع مولف فيلم براي مصونيت از چنين كليشه‌اي، به وجه تاريك ارتباط اين دو مي‌خزد و پسين‌تر، همكناري و ناهمسازي رند و عاصي را در چرخه‌اي از فرار و تعقيب و آشوب، تصوير و دراماتيزه مي‌كند. 

دو رفيق و يك نشمه
 «طوطي» (56-زكريا هاشمي) نيز يك شب‌نشيني غريب ميان دو رفيق و يك نشمه را كنار خياباني در محله قلعه تهران با وجه انساني كم‌نظيري به قواره تن تاريخ سينماي دهه پنجاه ما الصاق مي‌كند. دو رفيق كه سر بساطي گرم گرفته‌اند و خوش مي‌گذرانند با نشمه‌اي از پا افتاده و كتك خورده روبه‌رو مي‌شوند و او را همراه بساط‌شان مي‌كنند؛ نشمه دست مي‌برد و دندانش را كه زير مشت و لگد كنده شده نشان‌شان مي‌دهد كه اين هم «از دشت امشب ما» و خنده جنون آسايي سر مي‌دهد كه دو رفيق به‌شدت جا مي‌خورند. آن سكوت و همراهي رقاصه و خنده ديوانه‌وار نشمه علي‌البدل يكديگرند، به عبارتي اين‌بار بايد دوربين روايت را به دست آنها داد. 

عنتر و لوطي‌اش (و وردست) 
يك روايت كميك و شوخ منتها از تنهايي و آوارگي عنتر و لوطي نويافته‌اش در فيلم «عنتر و منتر» (55- امير شروان) كه به هيچ رو قصد ندارد آب به آسياب تراژدي و نگون‌بختي بريزد. باده گساري لوطي و عنترش بر سر سفره‌اي محقر كه وردست نيز به آنها ملحق مي‌شود، به فيلم وجه آيرونيك مصرحي مي‌بخشد؛ از اين رو به‌رغم ساختار روايي گاه آشفته و نامنسجم فيلم، شروان تصويري يكه از هم‌ترازي حيوان و انسان (به مثابه زوج) كه جز هم كسي ديگر را ندارند، به دست مي‌دهد. زوجي كه محروم و مطرود و بي‌كسند؛ لوطي پدر پيرش را از دست داده كه پيش‌تر لوطي عنتر بوده و عنتر، لوطي سابقش را. فيلم موقعيت كميك ديوانه‌وار و خل و چلي را پيش مي‌كشد كه انسان و حيوان به لحاظ وجودي در فقر و فاقه‌شان شريك‌ دار و ندار هم مي‌شوند؛ اين تصويري است كه فيلم را حقيقتا ارتقا مي‌بخشد. 

مرغ همسايه 
در فيلم «قلاب» (50- عباس دستمالچي) تصويري از دو زن به هم جوش خورده يا بخيه شده است؛ تصوير نخست دختري است كه از خوشبختي خانگي‌اش لذت مي‌برد و تصوير مرد- معشوق-پدر را بر سينه مي‌فشارد و خانه را رفت و روب مي‌كند و چاي دم مي‌كند و اين لحظات با صداي پوران ريتمي نرم و تغزلي مي‌يابد. تصوير دوم نشمه- رقاصه‌اي است كه براي مردان بساط عيش و عشرت جفت و جور مي‌كند و با ريتمي تند و تيز با صداي عهديه «به من ميگن ورپريده، به من ميگن خيرنديده» مي‌خواند و مجلس را گرم مي‌كند. اين دو تصوير در بدو امر هيچ نسبتي با هم ندارند و حتا متعارض‌اند اما اگر در بطن بخزيم اين دو زن همتاي يكديگر و مكمل تصوير همديگرند؛ زن اول مي‌تواند به واسطه تجاوز يا اغفال و از كف دادن گوهر عفاف، از حريم امن خانه متواري شود و سرنوشت زن دوم را به دوش بكشد و زن دوم روزي روزگاري نه چندان دور، همين دختر خانه و خانواده بوده است كه امروزه بدل به مجلس گرم كن مشتي مرد مست شده است. تصويري كه دستمالچي از سرنوشت دو زن ارايه مي‌دهد ممكن است هم‌تراز با ديگر محصولات فيلمفارسي باشد اما در تصوير كارگردان، ريتم حيات دو زن با دو سنخ موسيقي آميخته است كه وزن و اعتبار عمده‌اي به روايت فيلم مي‌بخشد و به واقع هستي آن دو را نشاندار مي‌كند.

يك لقمه جا 
حميدرضا صدر در كتابش «درآمدي بر تاريخ سياسي سينماي ايران» ذيل فيلم «زير پوست شب» (53- فريدون گله) ناممكن بودن رابطه لمپن خياباني و زن نماينده غرب را موتيف پيش برنده رانده شدن مرد از شهري مي‌داند كه جايي براي او باز نمي‌كند. دو كژخواني در تفسير صدر وجود دارد كه بايد بررسيد؛ نخست آنكه مرد فيلم به هيچ رو لمپن خياباني نيست بلكه پرسه‌گردي است كه خيابان‌ها را متر مي‌كند و به طريق اولي يك قلاش است كه طالعش خوش ننشسته و دوم آنكه زن فيلم نماينده زن غربي نيست او پرسه‌زني آواره است كه به هيپي‌ها مي‌ماند و هر دو متعلق به جهان سوم خويشند، چراكه هر دو پشت در جامعه متمدن مدرن مانده‌اند اگر حسرت و محروميتي هست نه صرفا از آن مرد بلكه از آن زن نيز هست منتها اين محروميت براي هر يك به شيوه‌اي متفاوت تصوير مي‌شود؛ گويي آنها حقيقتا «جا»يي ندارند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون