• ۱۴۰۳ يکشنبه ۳۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4993 -
  • ۱۴۰۰ پنج شنبه ۱۴ مرداد

چند روز بعد از درگذشت ناباورانه راوي فوتبال

حميدرضا و ديه‌گو...

محمدعلي قهرمانپور

پاييز ۱۳۷۹

يكي از مهم‌ترين اخبار دنياي فوتبال در اواخر سال 2000 ميلادي (1379) رقابت ميان پله و ديه‌گو مارادونا بر سر كسب عنوان بهترين بازيكن فوتبال قرن بيستم بود. به روايت مطبوعات ايران، پس از رقابتي پرتنش، در نهايت فيفا پله را به عنوان بازيكن قرن انتخاب كرد و مردم - از طريق شركت در نظرسنجي اينترنتي - تاج برترين بازيكن قرن را بر سر مارادونا گذاشتند.  از جام جهاني 1990 عاشق مارادونا شدم و جزو آن دسته از افرادي بودم كه مثبت اعلام شدن تست دوپينگ او در جام جهاني 1994 را به توطئه فيفا و رييس خبيث آن - ژائو هاوه‌لانژ - عليه شيرمردي نسبت مي‌دادند كه قهرمانانه به جنگ پليدي‌ها رفته بود، همان‌طوركه شكست آلبي‌سلسته در فينال جام جهاني 90 را هم ناشي از بي‌عدالتي از پيش برنامه‌ريزي‌شده دست‌هاي پشت پرده مي‌دانستند. هميشه در خيال خود تصور مي‌كردم چه مي‌شد اگر آرژانتينِ مارادونا جام جهاني 90 و 94 را هم فتح مي‌كرد. حتي چهره درمانده مارادونا بعد از مصرف شديد موادمخدر در اروگوئه و انتقال به كوبا براي ترك اعتياد (در همان سال 2000) هم نمي‌توانست خدشه‌اي به اين ذهنيت وارد سازد، درست مثل پدر و مادري كه تحت هيچ شرايطي نمي‌توانند از فرزند خود دل بِكنند. در اين گير و‌دار كه هر مطلبي درباره مارادونا را با ولع دنبال مي‌كردم، چشمم به «هفته‌نامه تماشاگران» روي دكه مطبوعات افتاد. از اوايل دهه هفتاد، جسته‌وگريخته «ماهنامه تماشاگران» را دنبال مي‌كردم اما مشتري ثابتش نبودم؛ به گمانم هيچ‌وقت خدا هم به موقع منتشر نمي‌شد. با اين وجود، آن روزِ شنبه، تماشاگران را نيز خريدم، همراه با همان هميشگي: «روزنامه خبرِ ورزشي» دوره اول (82-1376) كه به همت برادران احمدپور (ناصرِ فقيد و كامران عزيز) چشم و چراغ بسياري از فوتبال‌دوستانِ ايراني بود.  لابه‌لاي صفحات تماشاگران مطلبي چشمم را گرفت: «بله! قهرمان‌ها هم سقوط مي‌كنند»، نوشته بلندبالايي در مدح مارادونا و ذم پله. براي فردي چون من به آبي روي آتش مي‌ماند. نويسنده با بولدوزر از روي پله رد شده بود! انبوهي اطلاعات از گذشته دو طرف داشت و آن نتيجه‌گيري رندانه تير خلاصي بر افسانه برزيلي‌ها بود: حركات پله در مقايسه با مارادونا به حركات اسلوموشن شبيه است. از آن روز به بعد، حميدرضا صدر  نويسنده مقاله،  عزيز دلم شد، بدون اينكه حتي عكس او را ديده باشم و هر شنبه منتظر انتشار نوشته‌اي از صدر بودم هرچند به‌طور منظم مطلب از او چاپ نمي‌شد. 
بهار 1380 
كتاب «روزي روزگاري فوتبال» تاليفِ صدر روانه بازار شد، اثري كه به تاريخچه فوتبال در ايران و برخي از نقاط جهان مي‌پرداخت. كتاب را از نمايشگاه مطبوعات خريدم و خواندم و خواندم و خواندم تا جايي كه بخش‌هاي قابل‌توجهي از مطالب كتاب را حفظ شده‌ بودم؛ به خصوص روايت او از وضعيت فوتبال ايران در اواخر دهه پنجاه مبهوت‌كننده بود. يكي، دو سال بعد، مطالب كتاب صدرستون فقرات يك تحقيق كلاسي‌ام را هم دربرگرفت، با ذكر منبع!
تابستان 1380
در آستانه شروع مسابقات مقدماتي جام جهاني 2002 حميدرضا صدر مطلبي نوشت و خيلي محتاطانه پيش‌بيني كرد كه ايران به جام جهاني صعود نمي‌كند! در روزگار نشستن ميروسلاو بلاژويچِ پرآوازه روي نيمكت تيم ملي و حضور انبوهي بازيكن آماده و هواداراني در اوج اميدواري، بيان چنين حرفي دل و جرات مي‌خواست، چيزي كه صدر داشت و در نهايت نيز حرف او درست از آب درآمد. 
زمستان 1380 و بهار 1381
انتشار «تماشاگران» متوقف شد. از آن پس صدر نوشته‌هاي خود را در روزنامه تازه‌تاسيس «جهان فوتبال» به چاپ مي‌رساند، طبق معمول پر از ارجاعات تاريخي: «وقتي دكتر اكرامي مُرد» را بعد از مرگ بنيان‌گذار باشگاه شاهين به قلم آورد و پس از سكته مغزي احمدرضا عابدزاده، از «حسرتِ روزهاي رفته» نوشت. اما «فوتبال آمد و براي هميشه ماند» چيز ديگري بود: خاطراتي از اولين پخش تلويزيوني مستقيم مسابقات جام جهاني فوتبال در ايران: سال 1349 (جام جهاني 1970 مكزيك) كه در ويژه‌نامه روزنامه جهان فوتبال براي جام جهاني 2002 منتشر شد. معركه بود! 
تابستان 1383
يورو 2004 در جريان است و شبي صدر به تلويزيون مي‌آمد. برنامه را از ابتدا تماشا نكرده بودم اما همان اواسط برنامه تا چشمم به مهمان افتاد، او را شناختم. هنوز هم برايم عجيب است كه چطور درست حدس زدم. روزگار عجيبي را مي‌گذراندم. عشق و علاقه‌ام به فوتبال يك‌باره فروكش كرده بود. حالا ديگر گمان مي‌كردم با نظرات «هگل ايراني» و كاريكاتورش - آن استاد هتاك رشته تاريخ - و ساعت‌ها بحث و جدل با عالم و آدم درباره «بحران تفكر در ايران» مي‌توان گره از همه مشكلات باز كرد، همان ادا و اطوارهايي كه گاهي آدم‌هاي كتابخوان در مقطعي از زندگي دچارش مي‌شوند. با اين حساب، ديگر جايي براي عشق‌هاي معصومانه وجود نداشت.
زمستان 1391
عشق به فوتبال احيا شده است اما فقط عشق به فوتبال‌هاي قديمي. اينترنت هم به كمك آمده و سرگرمي‌ام دانلود بخش‌هايي از مسابقات قديمي فوتبال است. البته مثل بسياري از بازسازي‌هاي حوادث گذشته در ذهن انسان، اين «بازگشتِ عشق» هم نسبتي با واقعياتِ ديروز نداشت و بيشتر به يك پناهگاه شبيه بود.  در چنين حال و هوايي، براي شركت در جلسه نقد و بررسي كتابِ «روزي روزگاري فوتبال»، با مهدي زارعي پژوهشگرِ خوب تاريخ ورزش، به يكي از كافه‌هاي تهران رفتم. به حق جاهاي هرگز نرفته. ما را چه به كافه و كافه‌نشيني؟ چند هزار تومان پولِ وروديه داديم و لب به چيزي هم نزديم. به جايش يك دل سير از فوتبال حرف زديم. صدر و يكي از اساتيد رشته جامعه‌شناسي مهمانان برنامه بودند. هرچقدر حرف‌هاي استاد جامعه‌شناسي ملال‌آور بود، سخنان صدر نشاط و شادابي به مخاطب مي‌داد. 
تيم ملي در راه رسيدن به جام جهاني 2014 دچار دست‌انداز شده بود و صدر پيش‌بيني كرد كه صعود ممكن نيست. بعد از جلسه، نزدش رفتيم و از پيش‌بيني مشابه او در سال 80 گفتيم. متعجب شد كه چطور آن موضوع را به ياد داشتيم و در جواب ما كه از دلايلش پرسيديم، صرفا به «احساسِ» خود استناد كرد، احساسي كه اين‌بار اشتباه از آب درآمد.  اما چه اهميتي داشت؟ ‌اي كاش باز هم اشتباه مي‌كرد، به‌خصوص وقتي كه معتقد بود سرطان - دير يا زود - سراغ او خواهد آمد. كمتر از يك سال بعد از مرگ مارادونا، صدر هم رخ در نقاب خاك كشيد. شايد اگر از اين فاصله زماني كوتاه خبر داشت، آن را دستمايه نوشتن يك عاشقانه ديگر درباره فوتبال مي‌كرد.  با حضور آدم‌هايي مثل صدر، دنيا هميشه جاي بهتري است. زماني غلامحسين ديناني درباره داريوش شايگان فقيد از اين گفت كه او خوب زندگي كرد. صدر هم - ظاهرا- خوب زندگي كرد و البته برخلاف آن فيلسوفِ «چهل‌تكه» هيچ‌وقت بدآموزي نداشت. اين خودش دستاورد كمي نيست.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون