• ۱۴۰۳ جمعه ۳۱ فروردين
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4996 -
  • ۱۴۰۰ دوشنبه ۱۸ مرداد

نگاهي به زندگي و انديشه‌هاي پدر پروتستانتيسم

وجدان معذب لوتر

غزاله صدر منوچهري

روزگاري در سال‌هاي مياني دهه 1370 خورشيدي، پرداختن به جنبش پروتستانتيسم و اصلاحات ديني در مسيحيت، بحث رايجي بود و بسياري در نقد يا تبيين جريان روشنفكري ديني، از مشابهت‌هايي ميان اين جريان با انديشه‌هاي متفكراني چون لوتر و كالوين سخن مي‌گفتند. در آن سال‌ها البته آثار فارسي اعم از تاليف و ترجمه درباره متفكران بنيانگذار جريان پروتستانتيسم بسيار كم بود و از اين حيث شباهت‌يابي‌ها يا فاصله‌گذاري‌ها، براي خواننده فارسي زبان چندان قابل ارزيابي نبود. اما خوشبختانه در سال‌هاي اخير آثار تاليفي و ترجمه‌اي فراواني درباره زندگي و انديشه‌هاي پايه‌گذاران اين جنبش فكري-‌‌ سياسي- اجتماعي-‌ ديني در مسيحيت پديد آمده، ضمن آنكه پژوهشگران جوان زيادي به تحقيق درباره الهيات مسيحي پرداخته‌اند. به‌تازگي كتاب «آزادي مومن مسيحي و چند اثر كوتاه ديگر» كه شامل يك رساله و چند مقاله‌ از مارتين لوتر است با ترجمه محمد صبايي و به همت نشر كرگدن منتشر شده است. بدين مناسبت، نشست هفتگي شهركتاب در روز سه‌شنبه ۱۲ مرداد به نقد و بررسي اين كتاب اختصاص داشت و با حضور محمدرضا عدلي، ارسطو ميراني و محمد صبايي به صورت مجازي برگزار شد. آنچه مي‌خوانيد گزارشي از اين نشست است.


ايمان در محبت عمل مي‌كند

محمد صبايي
 اين كتاب مشتمل بر يك رساله و چند نوشته كوتاه است و نجات و راه رسيدن به نجات كه خود مساله اصلي و كانوني مسيحيت هم هست، رشته‌اي است كه نوشته‌هاي متفاوت آن را به هم پيوند مي‌دهد. لوتر در اين نوشته‌ها مومني است با جاني پريشان و وجداني دغدغه‌مند براي رسيدن به آزادي از غل و زنجير شريعت، گناه و مرگ. از نظر لوتر، اصل اصيل و ركن ركين دين مسيحي اين است كه ما با شريعت بفهميم كه محكوميم چون نمي‌توانيم تمام دستورهاي شرعي را تمام و كمال انجام دهيم؛ بفهميم كه داغ مرگ بر پيشاني ماست و خواهيم مرد؛ بفهميم كه نمي‌توانيم گناه نكنيم چون به قول قديس پولس به قدرت گناه فروخته شديم. اين يك‌سوي ماجراست كه باعث رنجوري ما مي‌شود. سوي ديگر ماجرا اين است كه بفهميم خدا نويد بخشودگي و نجات به ما داده و در عيسي مسيح به ملاقات و ياري و دستگيري ما آمده است. بنابراين، ما در وضعيت دوگانه‌‌اي ميان اميد و نااميدي زندگي مي‌كنيم و در همين وضعيت، خدا به ياري ما آمده و حال كه خدا در محبت كردن و نجات دادن ما پيشگام شده است، ما بايد بر فعل و محبت خدا گشوده باشيم و با ايمان بگذاريم خدا نجات‌مان بدهد.
ايمان از نظر لوتر اعتماد قلب به كارِ نجات‌بخش خدا براي ماست و ايمان داشتن؛ يعني اعتماد‌به‌نفس و اطمينان خاطر نداشته باشيم كه با اعمال شايسته و داشته‌هاي خود مي‌توانيم براي نجات خود كاري بكنيم، بلكه با قلبي خاضع و شكسته زندگي خود را به‌ دست خدا بسپريم و امنيت خاطر خود را در خدا و كمك او بدانيم. ايمان ما را نجات مي‌دهد و نه اعمال ما، چراكه لازمه نجات يافتن نوعي تبديل و تبدل وجودي است و اين امر هم با اعمال ظاهري و بيروني محقق نمي‌شود، بلكه براي تحقق آن بايد مسيح كه فعل محبت خداست، در ما جاري بشود و بر ما اثرگذار شود تا خدا به ما محبت بكند و ما هم به خدا محبت بكنيم. همچنين، ايمان قدرتي دارد كه با آن ما را با مسيح يگانه و متحد مي‌كند و در نتيجه اين اتحاد داشته‌هاي مسيح از آنِ ما مي‌شود و داشته‌هاي ما از آنِ مسيح؛ يعني گناهان ما از آن مسيح مي‌شود و برائت و حيات جاودان مسيح هم از آن ما مي‌شود. به همين دليل، حرف اول و آخر لوتر، شالوده انديشه و الهيات او، ايمان است. در نظر او، مومن با ايمان و در ايمان زندگي مي‌كند.
 از نظر لوتر حالا كه من با اعمال و داشته‌هايم نمي‌توانم براي نجات خودم كاري بكنم، حالا كه نجات مزد من نيست، بلكه عطيه و موهبت خداست. پس، من بايد رابطه‌اي صحيح و شايسته با خدا داشته باشم. رابطه‌اي بنا بر اعتماد و توكل و نه بر عمل و در مقابل طلب مزد؛ يعني در رابطه صحيح و شايسته با خدا، خداوند مي‌بخشد و من دريافت مي‌كنم. تفوق با خداست. لوتر جاي ديگر هم تاكيد مي‌كند كه خداوند همان كسي است كه ما در قلب‌مان به او متوسل و متوكل مي‌شويم؛ يعني ما بايد به خداي حقيقي متوسل و متوكل شويم تا ما را نجات بدهد، نه به بت‌هايي كه در قلب‌مان ساختيم يا به شايستگي‌ها و اعمال و توانايي‌هاي خودمان.
لوتر بر اين باور است كه بايد مسيح را در انجيل شناخت. او تاكيد مي‌كند كه انجيل ماهيتا كتاب نويد و بشارت است، نه كتاب تعليم شريعت يا كتاب آموزش اعمال. انجيل مسيح را فديه‌دهنده معرفي مي‌كند؛ كسي كه وقف رسالت نجات شده است. بنابراين، رسول فردي است فراتر از نبي، معلم اخلاق يا الگوي رفتار. ما در انجيل نويد مي‌گيريم كه خداوند به ميانجي مسيح ما را از گناه و مرگ و شر آزاد كرده است و ديگر مرعوب و مقهور شريعت و مرگ و گناه نيستيم، چون اين سه‌گانه را مسيح تحمل كرده است: در محكمه شريعت محكوم شده، در گور نهاده شده و مرده و بار گناه را بر دوش خودش تحمل كرده است. همچنين، لوتر تاكيد مي‌كند كه شناخت مسيح در اناجيل به معناي دانستن اطلاعات تاريخي درباره اعمال زندگي مسيح نيست، بلكه من بايد با مسيح و در مسيح زندگي كنم و با مسيح و در مسيح بميرم. به تعبير لوتر مسيح مسيح من است؛ يعني نزد من حاضر است و به من محبت مي‌كند و فديه‌دهنده من است. اين شناخت حقيقي مسيح و شناخت حقيقت مسيح است.
 لوتر در بخش دوم رساله آزادي مومن مسيحي تاكيد مي‌كند، حال كه مومن به‌سبب محبت خدا طعم محبت حقيقي را مي‌چشد، از شريعت و مرگ و گناه عبور مي‌كند و آزاد مي‌شود و فراتر از آنها مي‌رود و بر آنها پيروز مي‌شود و از خودش بيرون مي‌آيد و به سوي همنوع خودش مي‌رود، چراكه ايمان در محبت عمل مي‌كند تا به همنوع خودش ياري برساند و محبت بكند تا به تعبير لوتر، مسيح همنوع او بشود و همنوع او مسيح ديگري شود و بدين‌ترتيب، مسيح در درون همه ما زندگي بكند و اثرگذار باشد. بنابراين، زيستن در آزادي ايمان زيستن در خدا و زيستن در همنوع است. مومن مسيحي با خودش مي‌گويد حالا كه خدا من را در مسيح آكنده از محبت و رحمت كرده است من با قلبي خاكسار به سمت همنوعم مي‌روم تا او را هم از آزادي ايمان آگاه و بهره‌مند كنم تا او هم آزادي ايمان را بشناسند و از آن بهره‌مند شود. بنابراين، مومن مسيحي نه در خود و براي خود، بلكه بيرون از خود براي خدا، در خدا براي همنوع و در همنوع خود زندگي مي‌كند. به بياني، از وجود خودش بيرون مي‌آيد و از سويي به سمت خدا از خودش فراتر مي‌رود و از سويي به سمت همنوعش از وجود خودش فروتر مي‌آيد. همان‌طوركه خداي محبت در خود و براي خود زندگي نكرده است، مومن هم به خداي پدر نگاه مي‌كند و او هم در خود و براي خود زندگي نمي‌كند و به سمت همنوع خود مي‌رود.

 لوترِ ناكافي

ارسطو ميراني

 چه غرب‌ستيز باشيم چه غربگرا چه فارغ از اين رويكردها خواهان تعامل منطقي با غرب باشيم، چاره‌اي جز شناخت غرب نداريم، چراكه از تاثير آن بر ابعاد گوناگون زندگي‌مان گريزي نيست. جز اين، اهميت مضاعف اين كتاب در اين است كه انديشه‌هاي يكي از موثرترين چهره‌هاي تاريخ تفكر غرب، مارتين لوتر، است. مارتين لوتر بزرگ‌ترين نهضت اعتراضي را در برابر كليساي كاتوليك به‌راه‌انداخت كه به‌گونه‌اي حيرت‌انگيز موفق شد افزون بر دگرگون كردن چهره مسيحيت و به وجود‌آوردن پديده‌هاي جديد در جهان مسيحيت، عميقا نهضت كاتوليك را متحول بكند. چنانكه كليساي كاتوليك در واكنش به نهضت پروتستاني لوتر ناچار شد خودش را از نو بنگرد و بارها در طول تاريخ در خود تجديدنظر كند.
مي‌خواهم زندگي لوتر را از زاويه‌اي مرور مي‌كنم كه به گمانم روي نوشته‌هاي اين كتاب تاثير گذاشته است. لوتر از آن دسته متفكراني است كه عميقا با انديشه‌هاي خود زيسته و بخش مهمي از انديشه‌هايش بيان تجارب يا جست‌وجوي راهي براي كنار آمدن با اين تجارب است. درست است كه لوتر آدم اهل مطالعه‌ بوده و با سنت الهيات مسيحي آشنا بوده و عميقا در كتاب مقدس غور كرده است، هيچ‌كدام از اينها مانع از راه‌يابي تجارب زيستي او به متن نشده است.
چهره لوتر به‌شدت مناقشه‌برانگيز بوده است و طرفداران و مخالفان در بازگويي زندگينامه او هر يك به راه اغراق رفته‌اند. لوتر والديني بسيار سخت‌گير، از لحاظ مذهبي و تربيت ديني، داشته است. خود او دو تجربه مهم را از كودكي خود ثبت كرده است. يكي مادر كه او را براي برداشتن يا دزديدن يك گردو به سختي كتك‌زده است و ديگري پدر كه وقتي مي‌بيند لوتر بزرگ‌تر خودش را دست‌انداخته است به‌شدت او را به باد كتك مي‌گيرد. اين همه سخت‌گيري بر كودك باعث مي‌شود كه چون او نمي‌تواند مطابق ايده‌آل‌هايي باشد كه پدر و مادر برايش تصور كردند به‌طور طبيعي دچار احساس گناه و خود‌كم‌بيني شود. لوتر در مدرسه هم با سخت‌گيري مذهبي شديد مواجه مي‌شود و بارها از معلمان و مسوولان مدرسه كتك مي‌خورد. بعد از دوران مدرسه، وقتي تصميم مي‌گيرد به دانشگاه برود باز هم قدرت و استبداد پدر جلوي راه او است. تا حدي كه بدون رضايت خود و به خاطر پدر در رشته حقوق ثبت‌نام مي‌كند. در اين زمان اين احساس كه بايد كاري مي‌كردم با لوتر هست تا اينكه اتفاقي مي‌افتد.
لوتر گرفتار توفاني شديد مي‌شود و بيم جانش مي‌‌رود كه سوگند ياد مي‌كند اگر از اين توفان نجات بيابد زندگي خودش را وقف مسيحيت كند. او نجات پيدا مي‌كند و اين‌بار با وجود مخالفت‌هاي پدر براساس آن سوگند طريق روحانيت را پيش‌مي‌گيرد و راهب مي‌شود، چراكه ديگر بهانه و انگيزه‌اي قوي دارد. اما ورود به صومعه و وقف كامل زندگي خود به مسائل ديني در ولتر احساسات بهتري ايجاد نمي‌كند و احساس گناه حتي عميق‌تر مي‌شود. در صومعه انتظارات بيشتر و حساسيت‌هاي بيشتري روي كوچك‌ترين انديشه‌ها و اعمال راهبان وجود دارد. پس، لوتر باز هم عميقا گرفتار مي‌شود و احساس گناه به‌طور چشمگيري در او اضافه مي‌شود تا جايي كه تحت تاثير احساس گناه و بيزاري از خود غش مي‌كند. اين احساسات همچنان در نوشته‌هاي دوران كشيشي او نمود بارز دارد. نارضايتي پدر و مادر از زندگي جديد او نيز همچنان هست و او در تضاد ميان جلب رضايت خدا و والدين احساس تنش مي‌كند. حتي در اولين مراسم ديني كه لوتر در مقام كشيش برگزار مي‌كند هم پدر باز نارضايتي خودش را اعلام مي‌كند.
 وجود فراگير احساس گناه در زندگي و تجارب لوتر در موضوع اصلي مقالات اين كتاب منعكس شده است؛ اينكه ما (انسان مسيحي كه احساس گناه همه وجودش را فراگرفته است) با اين گناهكاري‌مان چه كنيم؟ باور بسيار رايج در همه اديان و البته در مسيحيت تا زمان لوتر اين است كه شخص از طريق توبه‌ها و آيين مقدس مي‌تواند كفاره گناهانش را بپردازد و به رهايي و رستگاري برسد. اما اين باور لوتر را راضي نمي‌كند. شايد او به خاطر سختگيري‌ها و ناتواني از مطابقت با آرمان‌ها و ايده‌آل‌هاي مورد انتظار والدين و مدرسه و صومعه و گرفتاري عميق در حس گناهكاري اميدي به اين بخشش از طريق اعمال ندارد. بنابراين، درباره آن سخن مي‌گويد، برايش دليل مي‌آورد و به آموزه رستگاري از طريق ايمان روي مي‌آورد و به‌شدت در پي بيان اين آموزه بر اساس كتاب مقدس، خصوصا گفتار پولس و دفاع از آن است. آزادي مومن مسيحي براي لوتر در حقيقت به معناي آزادي از عمل است، آزادي از شريعتي كه مطابق خودش از او انتظار عمل دارد. بنابراين، من فكر مي‌كنم رشته وصل‌كننده اين مقالات و عصاره ديدگاه لوتر در اين مقاله‌ها تلاش براي مواجهه با احساس گناه دروني خود است. با آگاهي به اين امر احتمالا بتوان بهتر با مقالات ارتباط برقرار كرد و آنها را فهميد.

زمين براي باران تلاش نمي‌كند

محمدرضا عدلي
  رساله اول كتاب، آزادي مومن مسيحي، نامه سرگشاده‌اي به پاپ لئوي دهم است. براي آنكه منظور لوتر را از مومن مسيحي دريابيم بايد قدري با فضاي زندگي او آشنا شويم. مقارن عهدي كه مارتين لوتر به دنيا مي‌آيد، كليساي كاتوليك غرب در اوج اقتدار بود. تا قرن پانزدهم ميلادي، جهان مسيحيت شامل دو بخش شرق و غرب مي‌شد و مقر كليساي غرب در روم و مقر كليساي شرق يا ارتدوكس شرق در قسطنطنيه بود. سي سال پيش از تولد مارتين لوتر قسطنطنيه به دست تركان عثماني مي‌افتد و كليساي ارتدوكس شرق به‌شدت ضعيف مي‌شود. بنابراين، كليساي روم در اوج قدرت و بي‌رقيب بر جهان مسيحيت حكمفرمايي مي‌كرده است. در اين زمان، سراسر ممالك اروپايي تحت سيطره پاپ بودند و وجوهي را به كليساي روم مي‌فرستند. حتي حاكمان محلي هم مشروعيت‍‌‌‌شان را از پاپ مي‌گرفتند. در نتيجه، پاپ و كليساي روم از ثروت و قدرت زيادي برخوردار مي‌شود كه كليسا را به سمت مال‌پرستي و دنيا‌طلبي مي‌برد. از اين حيث، در اين ايام كليساي كاتوليك غربي به لحاظ معنوي و اخلاقي در نازل‌ترين سطح خودش قرار داشته است.
پاپ براي حفظ قدرت و ثروت خود با هرگونه انتقادي به‌شدت مخالفت مي‌كرده است و حتي فرماني صادر شده بوده كه مردم در هر امري، در هر مبحث دنيوي و اخروي، بايد ‌كاملا از دستورات پاپ اطاعت كنند. در سال 1302 پاپ اوربان هشتم فرمان صادر مي‌كند كه «اعلام مي‌كنيم، مي‌گوييم، تعريف مي‌كنيم و تصريح مي‌كنيم كه هر موجود انساني براي رستگاري از هر جهت بايد پيرو اسقف اعظم روم باشد». در اين سيستم، مسيح فرزند خدا و پاپ نماينده تام‌الاختيار مسيح تلقي مي‌شد. بنابراين، حق دخالت در تمام امور مردم را داشت. البته در اين فضاي منحط، در صومعه‌ها و در ميان عارفان مسيحي است كه معنويت مسيحي به حيات خودش ادامه مي‌دهد. در واقع، عارفان مسيحي در همان زمان هم از ارتباط مستقيم و بي‌واسطه با خداوند و اتحاد با مسيح سخن مي‌گفتند كه به اين ترتيب، وساطت پاپ براي نجات را زير سوال مي‌بردند. البته پاپ و نظام كليساي كاتوليك روم اين مقدار را هم تحمل نمي‌كرد و براي برخي عرفا از جمله مايستر اِكهارت مشكلاتي به وجود آورد.
خارج از صومعه‌ها نيز برخي كشيشان منصوب شده از جانب پاپ و كليساي روم اين مال‌پرستي اولياي دين را مورد انتقاد قرار مي‌دادند، دو نمونه معروف جان ويكليف و يان هوس هستند. جان ويكليف در انگليس زندگي مي‌كرد و به‌سبب اين انتقادها از تمام مناصب خلع مي‌شود و پيش از اعمال مجازات شديدتر ناگهان از دنيا مي‌رود. اما پنجاه سال بعد پاپ دستور مي‌دهد استخوان‌هاي او را از گور در بياورند و آتش بزنند. يان هوس هم سرنوشت مشابهي داشت و به‌سبب انتقاد از فروش آمرزش‌نامه‌ها و مال‌پرستي پاپ و اطرافيان او محاكمه شد و با امان‌نامه‌اي از جانب امپراتور در دست سوزانده شد. پس، در آن زمانه فضايي اختناقي وجود داشته است و نمي‌شد از پاپ انتقاد كرد. اما، مال‌دوستي و فساد و تباهي كليساي روم در حدي بود كه باز هم از گوشه‌و‌كنار انتقادهايي به گوش مي‌رسيد. اين انتقادها از پاپ شروع مي‌شد و به برخي از مباني كليساي كاتوليك روم مي‌رسيد. چنانكه جان ويكليف به‌درستي اشاره كرده بود كه انتقاد از عملكرد نادرست سرانجام به انتقاد از تعاليم و آموزه‌ها ختم مي‌شود.
اين انتقادها گاهي مانند انتقادهاي آراسموس در قالب طنز و طعنه بيان مي‌شد و تحمل آن آسان‌تر بود و گاهي اوقات شكل تندتري به خود مي‌گرفت. مارتين لوتر هم ابتدا انتقادهاي خود را به شكل ملايمي بيان مي‌كرد. اما وقتي حمايت مردم و حاكم محلي را ديد، ديگر به صريح‌ترين شكل ممكن انتقاد مي‌كرد. در زمان لوتر، فروش‌ آمرزش‌نامه امري متداول بود و معروف بود كه به محض اينكه شخص سكه را در صندوق مي‌اندازد و صداي سكه طنين‌انداز مي‌شود، گناهان او هم بخشيده مي‌شود. از اين طريق، ثروت زيادي از آلمان و ساير كشورهاي اروپايي خارج و روانه روم مي‌شد. اين موضوع هم خشم مردمي كه به‌شدت در فقر و تنگدستي بودند برمي‌انگيخت هم موجب خشم و نارضايتي حاكمان بود. در چنين فضايي، لوتر مساله آزادي مومن مسيحي را مطرح مي‌كند.
اين آزادي وجوه مختلفي دارد كه يكي از آنها آزادي از سلطه پاپ و كليساي روم است. لوتر برخلاف باور رايج كليساي كاتوليك كه تاكيد مي‌كرد رهايي از گناه فقط به واسطه كليسا صورت مي‌گيرد مي‌گويد، ايمان و فقط ايمان براي رهايي از گناه كافي و يگانه‌راه نجات است. او ايمان را بر عمل مقدم مي‌دانست و مي‌گفت، عمل نيك ثمره ايمان است. همان‌طوركه زمين براي باران تلاش نمي‌كند و باران فيض خداوند است كه بر ما جاري مي‌شود، نجات و رهايي يا برائت و بخشودگي هم از طرف خداوند مي‌آيد و اين به‌واسطه ايمان است و سعي و عمل ما در اين موضوع نقشي ندارد. لوتر تاكيد مي‌كند كه به من تهمت مي‌زنند كه تو ارزش اعمال را كم مي‌كني درحالي كه من نمي‌گويم افراد نيازي به اعمال نيك ندارند، بلكه بر آنم كه اعمال نيك ثمره ايمان است و ايمان مقدم بر عمل.
از طرف ديگر لوتر مي‌گويد، مومن مسيحي براي فهم و تفسير انجيل نيازي به پاپ ندارد. خود او كتاب مقدس را به زبان آلماني عاميانه ترجمه و تاكيد مي‌كند كه مردم براي برخورداري از حقايق الهي خودشان مي‌توانند مستقيما به انجيل مراجعه كنند و نيازي به پاپ ندارند. لوتر تا اينجا به هر سه سنگر محافظ اقتدار پاپ حمله مي‌كند. اگر كليساي روم ميان كشيشان و انسان‌هاي عادي يا مسيحيان عادي تمايزي قائل بود و مي‌گفت مسيحيان عادي براي بهره‌مندي از اناجيل به كشيشان نيازمندند و پاپ در تفسير و تأويل انجيل حق انحصاري دارد، لوتر اين حق را زير سوال مي‌برد و مي‌گفت هر مومن مسيحي مي‌تواند مثل كشيش كتاب را بخواند و بفهمد. اگر بخشيدن گناهان از طريق آيين‌هايي مثل اعتراف و فروش آمرزش‌نامه‌ها حق انحصاري پاپ بود، لوتر آن را زير سوال ‌مي‌برد و خيلي از مناسك زيارتي يا زيارتگاه‌ها را فاقد اعتبار مي‌دانست و مي‌‌گفت براي آيين بايد به خود عيسي مسيح و آيين‌هايي برگرديم كه او انجام مي‌داد. از طرف ديگر، لوتر بر وطن‌پرستي تاكيد مي‌كند و مي‌گويد، چرا بايد اجازه بدهيم كه دسترنج ملت آلمان به ايتاليا برود و با صراحت تمام پاپ و اطرافيان او را دزد و راهزن خطاب مي‌كند. بدين‌ترتيب، تمام اركان كليساي كاتوليك و پاپ را مورد انتقاد قرار مي‌دهد.
البته ما نبايد لوتر را شخصيتي انقلابي بدانيم. او الهي‌داني اصيل است كه تعاليم و انديشه‌هاي خودش را مطرح مي‌كند و تا حد زيادي افكار عارفانه دارد. او هرگز در پي تغييردادن كليساي روم يا از بين بردن آن نظام نبود و انقلاب پروتستان نتيجه آموزه‌ها و تعاليم او بود. آموزه تقدم ايمان بر عمل يا تقدم فيض الهي بر فعل انسان از مدت‌ها قبل در كلام عارفان و آباي مسيحي مطرح شده بود و به هيچ‌وجه ابداع لوتر نبود. چنانكه شهرام پازوكي اين را در «نظري به عمل» به روشني توضيح داده است. پس، وجه ديگر مومن مسيحي آزادي و نجات او از گناه و به تبع آن از مرگ است.
مخصوصا مقاله سوم اين كتاب در راستاي تفكر كلي لوتر درباره ايمان است. در اينجا نيز وجه عرفاني انديشه‌هاي لوتر به‌خوبي نمايان است. لوتر در اين مقاله در درجه اول تاكيد مي‌كند كه ما نبايد «عهد جديد» را كتاب‌هايي منفصل تلقي كنيم، بلكه تمام عهد جديد يك كتاب است: انجيل؛ يعني بشارت ظهور مسيحي كه مي‌آيد و انسان را از گناه نجات مي‌دهد.
به گفته لوتر در انجيل نبايد دنبال زندگي عيسي باشيم و زندگي او را مانند زندگي ديگر قديسان بخوانيم. آن كه فكر مي‌كند بايد انجيل را بخواند و مسيح را الگوي عمل خود قرار بدهد در اشتباه‌ است، چرا‌كه اين كمترين چيزي است كه انجيل به ما مي‌دهد. ما به واسطه انجيل، بشارت ظهور مسيح، بايد خودمان را با مسيح يكي بدانيم و به وسيله پدر با او به اتحاد برسانيم تا بار سنگين گناهان‌مان از بين برود. بنابراين، خواندن انجيل بايد طوري باشد كه ما آن رنج‌ها و مصائب مسيح را در خودمان حس كنيم و با مسيح يكي بشويم تا ايمان حقيقي را به دست بياوريم. در اينجا هم جنبه عرفاني ايمان مدنظر لوتر خودش را نشان مي‌دهد.


آزادي مومن مسيحي براي لوتر در حقيقت به معناي آزادي از عمل است، آزادي از شريعتي كه مطابق خودش از او انتظار عمل دارد. بنابراين، من فكر مي‌كنم رشته وصل‌كننده اين مقالات و عصاره ديدگاه لوتر در اين مقاله‌ها تلاش براي مواجهه با احساس گناه دروني خود است. با آگاهي به اين امر احتمالا بتوان بهتر با مقالات ارتباط برقرار كرد و آنها را فهميد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون