آيينه جهان
هر شور وشري كه در جهان است زان غمزه مست دلستان است
گفتم لب اوست جان، خرد گفت جان چيست مگو چه جاي جان است
وصفش چه كني كه هرچه گوي يگويند مگو كه بيش از آن است
غمهاش به جان اگر فروشند ميخر كه هنوز رايگان است
در عشق فنا و محو و مستي سرمايه عمر جاودان است
در عشق چو يار بينشان شو كان يار لطيف بينشان است
تو آينه جمال اويي و آيينه تو همه جهان است
عطار