• ۱۴۰۳ شنبه ۱ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5096 -
  • ۱۴۰۰ يکشنبه ۲۱ آذر

نگاهی به نمایشنامه غرور و تعصب اثر کیت همیل

شبیه آدم‌های دور و برمان

پیمان نوروزی

جین آستین و اثر معروفش «غرور و تعصب» را کمتر کسی است که نشناسد. این رمان ارزشمند به زبان‌های متعددی ترجمه شده و اقتباس‌های زیادی در قالب فیلم، سریال و نمایشنامه از آن صورت گرفته است.  نمایشنامه «غرور و تصعب» اثر کیت همیل که  با ترجمه نادیا فغانی و به همت نشر نی در پاییز امسال منتشر شده، بدون شک یکی از اقتباس‌های ماندگار از شاهکار جین آستین است. کیت همیل نمایشنامه‌نویس امریکایی این اثر را در سال 2017 نوشت و نمایشنامه بارها و بارها در سالن‌های مختلف برای دوستداران جین آستین و دنیای ملموس رمان‌هایش روی صحنه رفت.

آنچه در این نمایشنامه بیش از همه جلب توجه می‌کند، تلاش کیت همیل برای هر چه مینیمال‌تر کردن اجراست. همیل دست کارگردان را باز می‌گذارد تا هر بازیگر را در بیش از یک نقش به کار بگیرد. ترفند هوشمندانه‌ای که  حواس مخاطب را متوجه این نکته می‌کند که آنچه بین شخصیت‌ها در حال رخ دادن است مهم‌تر از خودِ آنهاست. گویی همیل با این کار «غرور» و «تعصب» را به عنوان شخصیت‌های اصلی داستان به ما می‌شناساند که حلول‌شان در بدن هرکدام از آدم‌های داستان، آن آدم را برای مخاطب مهم می‌کند و چه تاکید درستی می‌کند آنجا که در توضیح شخصیت‌ها بازیگر نقش لیزی و آقای دارسی را از این قاعده مستثنی کرده و به آنها اجازه بازی در نقش شخصیت‌های دیگر را  نمی‌دهد. نماد «غرور» و نماد «تعصب» هر کدام بازیگر منحصر به فرد خود را دارند.
مینیمالیسم نمایشنامه در دکور و وسایل صحنه هم خود را نشان می‌دهد. نویسنده تاکید دارد تا جای ممکن از وسایل پر زرق‌وبرق و دکورهای آنچنانی در اجرا استفاده نشود تا تمرکز مخاطب تا حد ممکن روی کلام و دیالوگ باشد. شکوه و جلال ویکتوریایی دورانی که داستان در  آن اتفاق می‌افتد می‌توانست برای نویسنده حسابی وسوسه‌انگیز باشد تا با استفاده از آکسسوار شکوهمند حال و هوای خانه بِنِتها را که دست‌شان به دهن‌شان می‌رسیده و کم برو و بیا نداشتند، به تصویر بکشد و چشم مخاطب را با آب و رنگ صحنه بنوازد. با این حال این‌گونه ظواهر، هوشمندانه کنار گذاشته شده‌اند تا همچنان «غرور» و «تعصب» حرف اصلی را در نمایش بزنند. 
استفاده از صدای زنگ به عنوان یک موتیف تکرارشونده هم یکی دیگر از نقاط قوت نمایشنامه است. بسیاری از صحنه‌ها با صدای زنگ شروع می‌شوند و در میانه بعضی از  صحنه‌ها هم صدای زیر زنگ خودنمایی می‌کند. صدای زنگ قرار است حواس مخاطب را  به اتفاقات مهم جلب کند و برای شخصیت‌ها هم نوعی زنگ هشدار است که هر بار چشم‌شان را به گوشه‌ای از واقعیت باز می‌کند. درنهایت در صحنه آخر که واقعیت‌ها روشن شده‌اند؛ گویی که صدای زنگ، رسالتش تمام شده باشد، پشت سر هم به گوش می‌رسد و پایان نمایش را اعلام می‌کند.
بازی اول نمایشنامه، همان‌طورکه خود نویسنده می‌گوید، چکیده‌ای از تمام بُنمایه‌هایی است که در کل نمایشنامه حضور دارند: روابط زنان و مردان که تمام هدفش پیدا کردن سر و همسر به شیوه‌ای کوركورانه است، صدای زنگ که هشدار می‌دهد و چشم‌بندی که نماد ناآگاهی است.
در پایان بازی، چشم‌بند از چشم تمامی شخصیت‌ها برداشته می‌شود  و درنهایت از روی چشمان لیزی و آقای دارسی، چرا که این دو آخرین نفراتی هستند که تصمیم می‌گیرند بالاخره چشم باز کنند و از ورای پرده پیشداوری‌ها، واقعیت را ببینند و آگاهانه، به‌رغم اینکه هر دو می‌دانند چقدر زوج نامتناسبی هستند، پا به وادی ازدواج بگذارند. نیمه اول نمایشنامه با حال و هوایی سرخوش و فرحبخش شروع می‌شود، جایی که شخصیت‌ها هنوز چشم‌های‌شان بسته است و در دنیای ذهنی خودشان سیر می‌کنند. در نیمه دوم، با مواجه شدن با واقعیت‌های نه چندان خوشایند زندگی، نمایشنامه کمی از آن حال و هوای اولیه فاصله می‌گیرد و به فضایی تراژیک نزدیک می‌شود، گویی رگه‌هایی از رنجِ دانستن و آگاهی به زیر پوست شخصیت‌ها می‌دود و آنها را بیشتر شبیه آدم‌هایی می‌کند که در دنیای واقعی دوروبرمان می‌بینیم. موضوع رمان و به تَبع آن، نمایشنامه، موضوعی همیشه تازه است که گرد کهنگی بر رویش نمی‌نشیند. روابط انسانی و به ویژه روابط زن و مرد همیشه دغدغه ذهنی انسان‌هاست و همین موضوع داستان «غرور و تعصب» را که حدود دویست سال پیش نوشته شده همچنان برای مخاطب امروزی جذاب می‌کند.
ترجمه نمایشنامه ریتم تند اثر را خیلی خوب حفظ کرده و لحن هر کدام از شخصیت‌ها را منحصر به فرد در آورده است. کتاب را می‌شود در یک نشست دوساعته خواند و از دنیای جین آستین و دغدغه‌های امروزی‌اش لذت برد.


آنچه در این نمایشنامه بیش از همه جلب توجه می‌کند، تلاش کیت همیل برای هرچه مینیمال‌تر کردن اجراست. همیل دست کارگردان را باز می‌گذارد تا هر بازیگر را در بیش از یک نقش به کار بگیرد. ترفند هوشمندانه‌ای که حواس مخاطب را متوجه این نکته می‌کند که آنچه بین شخصیت‌ها در حال رخ دادن است مهم‌تر از خودِ آنهاست. گویی همیل با این کار «غرور» و «تعصب» را به عنوان شخصیت‌های اصلی داستان به ما می‌شناساند که حلول‌شان در بدن هر کدام از آدم‌های داستان، آن آدم را برای مخاطب مهم می‌کند و چه تاکید درستی می‌کند آنجا که در توضیح شخصیت‌ها بازیگر نقش لیزی و آقای دارسی را از این قاعده مستثنی کرده و به آنها اجازه بازی در نقش شخصیت‌های دیگر را  نمی‌دهد. نماد «غرور» و نماد «تعصب» هر کدام بازیگر منحصر به فرد خود را دارند.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون