• ۱۴۰۳ يکشنبه ۳۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5111 -
  • ۱۴۰۰ چهارشنبه ۸ دي

آهنگساز، خواننده و شاعر تريلوژي موسيقايي «هزاران آينه» از اين اثر مي‌گويند

در جست‌وجوي بيان ديگري از آواز ايراني

سيمين سليماني

«هزاران آينه» عنوان نخستين بخش از يك تريلوژي موسيقايي است كه اخيرا در پلتفرم‌هاي جهاني توسط نشر زنگ‌ركوردز منتشر شده است و دو بخش ديگر آن نيز به زودي انتشار خواهد يافت. هزاران آينه را مي‌توانيد يك مثلث در نظر بگيريد كه اضلاع مساوي دارند و بر هم تكيه مي‌كنند تا هندسه يك اثر متوازن حفظ شود. اين را از آن رو نوشتم كه وقتي با سه هنرمند و اتاق فكر اين كار صحبت مي‌كنم، بر يكديگر تاكيد دارند. هيچ‌كدام كار را از آن خود نمي‌دانند و هركدام نقش ديگري را يادآوري مي‌كند. اضلاعي تشكيل‌شده از شاعر، خواننده و آهنگساز.
شعر و صدا و آهنگ به يكديگر كمك مي‌كنند تا به هدفي مشترك دست يابند؛ آنچه در ابتدا من را به عنوان شنونده جذب اين اثر كرد، شروع خاص آن بود. در آغاز كر و سازهاي زهي و بادي شنونده را وارد فضاي موسيقايي خاصي مي‌كند. بازتاب هم‌گامي و دوشادوشي آهنگ و كلام كه در واقع اثر سام ليندن‌باخ و عليرضا كليايي است در صداي پوريا اخواص احساس مي‌شود و در نهايت «هزاران آينه»‌اي خلق مي‌شود كه بازتاب تلاش سه هنرمند است براي اينكه به سه‌گانه مستحكمي دست يابند. با اين سه هنرمند گفت‌وگو كرده‌ام.

تلاقي تونال كلاسيك و بيات اصفهان
سام ليندن‌باخ آهنگساز اين اثر است. او مي‌گويد: در برخورد با همكاران عزيزم جناب اخواص و جناب كليايي به فهم مشتركي خارج از امور مرسوم پروسه توليد رسيديم. اين به ما امكان آن را مي‌داد كه هريك از اين سه ضلع براي حل پارادايم جديد آن را درون خود بومي كند. نمود عيني اين همگن بودن را برخلاف همكاري‌هاي مشترك ‌چند مليتي كه كليشه‌هاي فولك هر يك از اجزا، دستخوش تغييرات براي حفظ قوام اثر مي‌شود، مي‌توان در استقلال تحرير و آواز جناب اخواص و واژه‌آرايي جناب كليايي به وضوح مشاهده كرد. در نهايت مخاطبان ما با بينشي مثال‌زدني من را با استقبال بي‌نظيرشان شگفت‌زده كردند. 
ليندن‌باخ مي‌گويد: در آهنگسازي اثر فارغ از وفاداري محض به دوران تونال كلاسيك - مينور هارمونيك- از پس‌زمينه‌هاي فرهنگي ايراني با پرداخت پررنگ بيات اصفهان بهره بردم. چالش كمپوزيسيون در ايجاد خطوط اتحاد با روح آميخته غربي و شرقي است. با دقت در اثر مي‌توان دريافت كه شيب گرايشي اثر از تاثير فزاينده سنت مترقي اورتور بتهوون در سمفوني پنج موومان يك به ملودي سولوي‌ دلفريب كمانچه در انتها مي‌رسد كه مخاطب را با حال و هواي آشنا براي خروج، بدرقه خواهد كرد. كمپوزيشن اوليه قطعه براي اركستر سمفوني طراحي شد كه به صلاحديد اتاق فكر بعدا در تهران توسط نوازندگان فيلارموني تهران بازنوازي شد. در سازبندي اثر تلاش مبرمي در حفظ و انتقال هويت بومي هر دو فرهنگ انجام شده است.
او درباره استقبال از آثار كلاسيك نيز عنوان مي‌كند: مقوله اقبال عمومي از آثار كلاسيك را مي‌توانيم از جنبه‌هاي مختلفي بررسي كنيم. فارغ از پارامترهاي موثر در تعيين فاصله مخاطب با آثار كلاسيك نه تنها در حوزه موسيقي بلكه در تماميت هنر كلاسيك، نوع خلق اين دست آثار در عصر حاضر شرايطي كليدي را براي اين صف‌آرايي به وجود آورده است. براي فهم دقيق‌تر مي‌توانيم به تاريخ موسيقي كلاسيك در اروپا در ادوار مختلف رجوع كنيم كه زمينه‌هاي فهم مشترك با حال حاضر را براي ما راحت‌تر مي‌كند. در دوران گذار موسيقي كلاسيك با متنازل كردن كنترپووان اثر يا موتيف‌بندي‌هاي عامه‌پسند تلاش براي حفظ مخاطب همراه و حتي جلب نسل جديدي از مخاطبان داشته است. چنين تنزلي به دفعات در ادوار مختلف از سوي بزرگان سنت‌گرايي مثل موتزارت و مالر، مذمت شده با اين استدلال كه در وهله اول مخاطب براي فهم عميق‌تر از آثار كلاسيك به عمق پيشروي كند نه به سطح. ليندن‌باخ تاكيد مي‌كند: كماكان آموزش، كنش‌مندترين پارامتر در مماس كردن هنر كلاسيك با مخاطب است. اين امر نبايد ناديده گرفته شود كه بقاي موسيقي كلاسيك‌ كه به‌طور فزاينده‌اي در حال كمرنگ شدن است به ارتباط مستقيم با مخاطب بستگي دارد و هيچ ملت و جغرافيايي بدون تمرين مستمر و پذيرش هنر كلاسيك نمي‌تواند به ريشه‌هاي تاريخي فرهنگي اتكا كند و در واقع آموزش شرط بقاست.

تلفيق آواز ايراني با موسيقي كلاسيك غربي 
پوريا اخواص، خواننده اين اثر نيز مي‌گويد: چندي پيش با دوست گرامي جناب آقاي سام ليندن‌باخ در آلمان آشنا شدم و ايشان در پيامي از من دعوت به همكاري كردند. قطعاتي را براي من فرستادند كه در آنها بيان شخصي خودشان را مشاهده كردم. قسمت‌هايي از آن، تداعي‌كننده حال موسيقي كلاسيك دوران باروك در ذهن من بود. بخشي از آن نيز بسيار معاصر بود و ديدم كه صحبتي كه در مورد سازبندي، اركستراسيون و تنظيماتي كه ايشان براي كارهايش انتخاب كرده، به گونه‌اي با حال‌وهواي موسيقي كه در حال حاضر مي‌شنويم و بسيار رايج و متداول است، تفاوت دارد به همين دليل پذيرفتم كه با ايشان همكاري كنم. در ابتدا با دوست گرامي و شاعر گرانقدر جناب اهورا ايمان استارت كار را زديم و دو قطعه از كارهاي ايشان را باهم طرح زده و انجام داديم كه ان‌شاءالله در آينده منتشر خواهند شد و بعد در ادامه پروژه، بنده علي‌رضا كليايي را به اين پروژه اضافه كردم كه از شاعران خوب هستند و قطعاتي را با شعر ايشان، اتود زدم و با موسيقي سام درآميختم كه طرحي از آواز در مورد كارهاي سام در ذهنم بود. 
وي ادامه مي‌دهد: چون فضاي موسيقي سام، فضايي است كه مي‌توان آواز را به صورت ادليپ و كاملا آزادانه اضافه كرد و بر مبناي موسيقي و حال‌وهواي آواز كلاسيك ايراني و درآميختن آن، با موسيقي كلاسيك غربي احساس كردم شايد اتفاق خوشايندي باشد و اين تلفيق به عقيده بنده تلفيق زيبايي شده و باب گفت‌وگويي باز شده از موسيقي و آواز كلاسيك ايراني كه امروزه به دلايلي كمتر شنيده مي‌شود يا شايد شنوندگان خاصي دارد، به هر روي بنده سعي كردم اين آوازها را با اين اركستراسيون و اين تنظيمات درآميزم و بيشتر تلاش و هدفم بر اين متمركز شده بود كه بتوانم بيان ديگري از آواز ايراني در قاطبه جامعه داشته باشم و البته ملاك و ضابطه‌هايي هم در ذهن خود براي اين كار داشتم و آن اين بود كه ببينم فراز و فرود و هارموني قطعات به چه صورت است كه رنگ و پوشش گوشه‌هايي كه در ذهنم بود را وقتي كه مي‌خواستم به كار اضافه نمايم با اين ديد انجام مي‌دادم كه مزاحمتي براي موسيقي و آواز ايجاد نشود و آنها (كلام و موسيقي) مثل دو دوست در كنار هم پيش بروند.
اخواص بيان مي‌كند: در اين ميان احساس نيز بسيار دخيل بود و بنده شخصا وقتي كه قصد انجام كاري را دارم، با تمام وجود و احساسم آن را انجام مي‌دهم. البته در پس‌زمينه ذهنم اين نيست كه بخواهم چيزي را به اثبات برسانم يا اينكه بخواهم خودم را به كسي ثابت كنم يا بخواهم حرفي بزنم كه قبلا گفته نشده باشد. بنده واگويه و بازگو‌كننده حرف‌هاي قبل از خود با زبان و لباس ديگري هستم. حرف‌هاي من در آوازم نهفته است و سعي مي‌كنم با بيان شخصي خودم به دور از هرگونه تقليد و با تمام وجودم اين اتفاق را ايجاد كنم. در اين سال‌ها بهترين تفريح براي من آواز خواندن، گم شدن و حل شدن در موسيقي بوده و با دوستان زيادي در اين سال‌ها همكاري كرده‌ام. افتخار همكاري با آهنگسازان بسيار زيادي را داشته‌ام و سعي كرده‌ام در هر كار، تجربه‌اي نو و اتفاق جديدي را رقم بزنم كه اين اتفاقات و رخدادهاي هنري مي‌تواند نوعي احترام را در وجود خودم ايجاد كند كه دوست داشته باشم به راه خودم بيشتر از قبل ادامه دهم و اين كار را جدي‌ترين كار زندگي خودم بدانم.
او به سليقه موسيقايي جامعه نيز اشاره مي‌كند و مي‌گويد: در مورد سليقه موسيقايي قاطبه جامعه هيچ‌وقت در هيچ دوره‌اي نمي‌شود مردم را مجاب بر اين كرد كه حتما يك موسيقي خاصي را بشنوند. ما سعي مي‌كنيم كه موسيقي را با كيفيت بالا و با تفكر ارايه كنيم، كساني كه دنبال متريال خوب يا وسيله خوب و موسيقي خوب هستند قطعا دنبال آن خواهند رفت ولي كسي كه اين موارد برايش اهميت نداشته باشد، هميشه كساني هم هستند كه براي اين دسته موسيقي توليد كنند و آنها هم مصرف نمايند. ما موسيقي‌هاي پاپ درجه يك و عالي داريم كه مي‌توانيم به آنها استناد كنيم حتي مي‌توانند خيلي راهگشا باشند و رهنمودهايي هم براي ما داشته باشند، در خلوت خودمان هم بسيار زياد از آن موسيقي‌ها گوش مي‌كنيم كه هيچ ايرادي هم ندارد ولي خب متاسفانه يك‌سري موسيقي‌هاي پاپ و موسيقي‌هاي خيلي سخيف و بازاري توليد مي‌شوند كه به گونه‌اي شايد بعضي وقت‌ها به دليل اينكه مردم هم آشنايي آن‌چناني با موسيقي ندارند، سليقه جامعه را عوض مي‌كنند و اين اتفاق خوبي نيست كه متاسفانه در جامعه ما هم اين اتفاق بسيار افتاده است و ما هم كاري نمي‌توانيم بكنيم به جز اينكه آثار خوب توليد كنيم و اين توليد آثار خوب و درخور به مرور زمان راه خود را پيدا كند و مخاطب را در نهايت به يك آگاهي برساند.
او تاكيد مي‌كند: من هميشه مي‌گويم قدرت قطره‌هاي آب آنقدر زياد است كه مي‌تواند يك تخته سنگ را سوراخ كند به شرطي كه استمرار داشته باشد پس وقتي كه ما در ادامه راه‌مان اين ايمان و اعتقاد را داشته باشيم كه حركت هنري درست و وسيعي باشد و ديدمان نيز ديد وسيعي باشد و هنرمان به واقع هنر خالص باشد هم از نظر ملودي، آهنگ، شعر، صدا، آواز، ضبط آن و اركستر آن و تمام متريال آن خوب و درست باشد قطعا جايگاه خود را در جامعه و در تاريخ موسيقي و در تاريخ هنر ثبت خواهد كرد، نيازي نيست كه از پروپاگانداهاي عجيب و غريب استفاده كنيم يا رسانه‌ها خيلي به كمك ما بيايند. من بعضي مواقع شده كارهايي را انجام دادم كه شايد خيلي‌ها بي‌خبر بودند و به مرور زمان جايگاه خود را پيدا كرده‌اند البته رسانه بي‌تاثير نبوده و نيست و به نظر من در جايي وظيفه هنرمند است كه كار خوب ارايه دهد ولي از جايي به بعد وظيفه رسانه‌هاست كه آن اثر خوب را ارايه كنند و بتوانند در حقيقت آن را به گوش مردم برسانند.
اخواص مي‌گويد: در ادامه بايد بگويم كارهاي ديگري را هم به صورت موازي يا پيش يا پس از هزاران آينه داشته‌ام كه هركدام فرم و قالب خودشان را داشته‌اند. من سعي كرده‌ام وقتي وارد يك پروژه و يك اتفاق موسيقايي مي‌شوم از تكرار خودم جلوگيري كنم، مانند يك بازيگر كه نقشي را به او مي‌دهند و آن نقش را بايد به گونه‌اي اجرا كند كه شبيه ديگر نقش او نشود يا تداعي‌كننده موضوع ديگر نشود، درست است كه سعي كرده‌ام هميشه امضاي خودم را داشته باشم و به بيان شخصي خودم برسم اما در نهايت هركدام از اين كارها حال‌وهواي خاص خود را دارند و براي من چون ادبيات رشته خودم بوده است و اصولا نظم و نثر كلاسيك و معاصر ايران را دوست دارم بعضي مواقع احساس مي‌كنم شايد اين مساله خيلي به كار من كمك مي‌كند. به خاطر اينكه بتوانم ايماژ (تصور ذهني) را كه در شعر من مي‌دهد، در آوازم متجلي كنم.
اخواص صحبت‌هاي خود را اين‌طور پايان مي‌دهد: احساس مي‌كنم بعضي مواقع در آواز من لحظاتي هست كه خودم را به چالش مي‌كشد؛ به چالش اينكه چگونه مي‌توانم اين اتفاق را به گونه‌اي رقم بزنم كه در آواز من اتفاق جديدي باشد. من بيشتر اوقات از افتادن به ورطه تكرار پرهيز مي‌كنم اما مساله‌اي كه هست در نهايت بيان شخصي خودم است كه در اين پروژه هزاران آينه و دو قطعه ديگر كه در آينده منتشر خواهد شد به آن رسيده‌ام و امسال كه چهلمين سال زندگي من است، سعي كرده‌ام به بيان شخصي خودم بيشتر نزديك شوم. حالا كم يا زياد، مخاطبان هستند كه مي‌توانند قضاوت كنند اما من تمام تلاش و آگاهي خودم را معطوف به اين قضيه كرده‌ام كه اين تابش درون خودم و حال‌وهوايي را كه در درون خودم هست، در قالب شعر و موسيقي‌اي كه مي‌شنوم متجلي كنم و اميداورم كه بتوانم تاثيري گذاشته باشم.

تثليث آهنگساز، خواننده و شاعر
عليرضا كليايي نيز شاعر اين اثر است، او مي‌گويد: براي من «موسيقي و شعر» دو عنصر در هم‌تنيده و تفكيك‌ناپذيرند. موسيقي، از عناصر سازنده شعر است كه از زبان آشنايي‌زدايي مي‌كند. آقاي شفيعي كدكني مي‌گويد: شعر، خواستگاهي جز به موسيقي رساندن زبان ندارد. من به اعتبار اين سخن و با مرور آثار شاعران بزرگي مانند رودكي، فرخي، نظامي و مولانا كه خود موسيقي‌دان و براي موسيقي دروني شعر اهميت ويژه‌اي قائل بوده‌اند، در اين شعر براي رساندن مقصود و مفهوم مورد نظرم، از به‌كاربردن واژه‌هاي هم‌آهنگ براي قافيه خودداري و با استفاده از صنعت مُردّف «استفاده از رديف» وزن شعر خود را از هرگونه خلل حفظ كردم.
حتي شاعري همچون مولانا نيز، گاهي براي حفظ موسيقي شعر، خود را از تنگناي قافيه رها مي‌كند و به آهنگ و موسيقي شعر، توجه بيشتري نشان مي‌دهد.
به اين غزل توجه كنيد: 
«بي همگان به‌ سر شود بي‌تو به ‌سر نمي‌شود
داغ تو دارد اين دلم جاي دگر نمي‌شود
جان ز تو جوش مي‌كند دل ز تو نوش مي‌كند
عقل خروش مي‌كند بي‌تو به ‌سر نمي‌شود»
و... در اين غزل نه تنها از قانون قافيه پيروي نمي‌كند، حتي در بيت اول از قانون رديف نيز سرپيچي مي‌كند؛ به اين دليل كه رساندن مفهوم شعر و حفظ موسيقي برايش اهميت بيشتري داشته. 
 يا در ميان شاعران معاصر، اين غزل جناب منزوي با مطلع: 
«تا صبح‌دم به ياد تو شب را قدم زدم»...
در ميان واژه‌هاي قافيه كه «قدم، صبح‌دم، دم، رقم، علم، هم، باورم، غم» است، واژه «باور» را مي‌بينيم كه جناب منزوي با توجه به نيازي كه براي به‌كارگيري اين واژه داشته، از «رديف» كمك گرفته و به مقصود خود رسيده است. حال، جناب منزوي در يك مصرع اين كار را انجام داده، اما من خواستم كه در تمام مصرع‌ها استفاده كنم. از نظر من هيچ قانوني براي منع شاعر، در رسيدن به هدفش كه همانا انتقال موسيقي دروني و جان كلام و مفاهيم ذهني‌اش به مخاطب است وجود ندارد. با توجه به توضيحاتي كه ارايه شد: 
او ادامه مي‌دهد: بنده كاملا آگاهانه از اين واژه‌ها براي قافيه استفاده كردم زيرا علاوه بر معنا و مفهومي كه تم اصلي و درون‌مايه شعر را تشكيل مي‌دهد و تصاويري كه در ابيات جريان دارد، با انتخاب آن واژه‌ها از مصرع اول تا آخرين مصرع، خواستم كه مراحل عاشق شدن «چشم، قلب، رنج، آرزو، جنون، مرگ...» را به تصوير بكشم و با استفاده از رديف وزن شعر خود را از خلل حفظ كردم. آقاي دكتر شفيعي كدكني در كتاب «موسيقي شعر» مي‌گويد: رديف، هم‌چنان‌كه از يك سو گوينده را در تنگناي انتخاب كلمات قرار مي‌دهد، براي شاعري كه قدرت تخيل و نيروي ساختن تصوير و تداعي معاني تازه را داشته باشد، روزنه‌اي است براي خلق خيال‌هاي بديع و تصويرهاي تازه.
كليايي بيان مي‌كند: هزاران آينه براي من حكم يك غزل گمشده را دارد؛ غزلي كه شبي پوريا اخواص براي من فرستاد و من يادم نبود كه شاعر اين اثر هستم و زماني كه آن را با موسيقي شنيدم بسيار تحت‌تاثير قرار گرفتم. سال پيش آن غزل را سروده و براي پورياي عزيز فرستاده بودم اما در آن زمان لحظه‌اي از سرودن آن آگاه نبودم و درگير تصاوير شعري بودم كه شاعر و خالقش خودم بودم‌. هزاران آينه، غزل گمشده‌اي است كه من بعد از مدت‌ها توسط پوريا اخواص توانستم آن را دوباره به دفتر اشعار خود اضافه نمايم؛ هزاران آينه بازتاب رنج دروني من است، زيست‌نامه وجود من و هر آنچه در زندگي خود چشيدم‌، است. ترجماني است از جهاني كه در آن زندگي مي‌كنم و فكر مي‌كنم نمايانگر حسي است كه از فراق تجربه كردم و هر عاشقي هم مي‌تواند آن را تجربه كند و با اين اثر همذات‌پنداري داشته باشد.
هزاران آينه؛ آينه‌اي است براي من كه بازتاب رنج عاشق است. به اين معني كه عاشق مي‌تواند ترجمان رنج خود را در اين آينه ببيند. هزاران آينه، شعري است كه هر عاشقي مي‌تواند آن را تجربه و فضاي فراق را با خودش زندگي كند. يك زيست است براي من در فاصله بين رسيدن و نرسيدن. در برزخ عاشقانه‌‌اي كه عاشق در آن گرفتار مي‌شود و شايد به شاعري مي‌پردازد و در نهايت خلق مي‌كند.
كليايي مي‌گويد: رابطه بين آهنگساز، خواننده و شاعر مثل سه رشته جداگانه است كه باهم تنيده مي‌شوند و طناب مستحكمي را به وجود مي‌آورند و نمي‌توانند از هم جدا باشند، اين رابطه همچون يك مثلث است كه اضلاع آن باهم به تكامل مي‌رسند، سه ضلع مساوي دارند، يك تثليث عاشقانه است و زماني كه اين سه نفر باهم همفكر باشند نتيجه آن مي‌تواند بي‌نظير و فوق‌العاده باشد.
او همچنين به رعايت نشدن حقوق معنوي شعر نيز اين‌طور اشاره مي‌كند: آثار شاعر جايگاه عجيبي در جامعه ادبي ما دارد. بارها شده كه اثري منتشر شده بدون اينكه اسمي از شاعر به ميان‌ آيد و به قول معروف خيلي از مواقع آن اثر را به عنوان اثر خواننده شناختند و اسمي از شاعر و آهنگساز به ميان نمي‌آيد و تمام مدت بايد به پيج‌هاي مختلف تذكر داد كه اين حقوق معنوي كه كمترين حق يك شاعر است را رعايت كنند كه متاسفانه اين اتفاق نمي‌افتد. كليايي درباره حضورش در پروژه هزاران آينه مي‌گويد: من توسط پوريا اخواص به اين پروژه دعوت شدم و خيلي از اين اتفاق خوشحالم و اينكه احساس نزديكي‌اي كه با صداي پوريا اخواص مي‌كنم به اين دليل است كه پوريا اخواص قبل از اينكه يك خواننده بي‌نظير باشد، يك اديب است و به ادبيات اشراف و آگاهي كامل دارد، لحن يك متن را بسيار بسيار خوب مي‌فهمد، اثر را دراماتيزه مي‌كند و بسيار زيبا آن را به تصوير مي‌كشد. او مي‌گويد: شعر براي من مانند نيايش و عبادت است، عبادتي كه عقل انجام نمي‌دهد، عبادتي كه روح انجام مي‌دهد. شعر براي من نيايش روحم است در معبد وجودم، لحظاتي از خود بي‌خود مي‌شوم و دچار نوشتن مي‌شوم؛ اينجا هم همين اتفاق افتاده است. من به هيچ‌وجه روي موسيقي نمي‌نويسم و معتقد هستم كه شاعر بايد كار خود را انجام دهد و سرايش خود را تكميل كند چرا كه خود شاعر هم در مورد شعرش سورپرايز مي‌شود و گاهي اوقات از آنچه نوشته است متعجب مي‌شود. من جزو شعراي عيني‌گرا نيستم و به ذهنيت در شعر و سمبوليسم شعري معتقد هستم و سعي مي‌كنم تصاويري را كه در ذهن خود مي‌بينم، شكار كنم چرا كه قدرت نقاشي و تصويرگري روي بوم را ندارم و آن تصاوير را آميخته با احساس و با جوهر احساس خودم روي كاغذ مي‌نويسم. كليايي در پايان عنوان مي‌كند: من ترجمان فضايي هستم كه آهنگساز خلق مي‌كند و همين‌طور بالعكس يعني تمام مختصات فرهنگي و مختصات جنون آن موسيقي بايد هم‌راستا و هم‌فركانس با كلام من باشد. من سعي كردم ابهت و حماسه‌اي كه در اين موسيقي وجود دارد و فضاي گوتيكي كه در اين موسيقي در جريان است را و در واقع روح يك صومعه را به تصوير بكشم.

 


عليرضا كليايي| «هزاران آينه» شعري است كه هر عاشقي مي‌تواند آن را تجربه و فضاي فراق را با خودش زندگي كند... در برزخ عاشقانه‌‌اي كه عاشق در آن گرفتار مي‌شود و شايد به شاعري مي‌پردازد و در نهايت خلق مي‌كند. رابطه بين آهنگساز، خواننده و شاعر مثل سه رشته جداگانه است كه با هم تنيده مي‌شوند... اين رابطه همچون يك مثلث است كه اضلاع آن با هم به تكامل مي‌رسند، سه ضلع مساوي دارند، يك تثليث عاشقانه است و زماني كه اين سه نفر با هم همفكر باشند نتيجه آن مي‌تواند بي‌نظير و فوق‌العاده باشد.


پوريا اخواص| چون فضاي موسيقي سام، فضايي است كه مي‌توان آواز را به صورت ادليپ و كاملا آزادانه اضافه كرد و برمبناي موسيقي و حال و هواي آواز كلاسيك ايراني و درآميختن آن، با موسيقي كلاسيك غربي احساس كردم شايد اتفاق خوشايندي باشد و اين تلفيق به عقيده بنده تلفيق زيبايي شده و باب گفت‌وگويي باز شده از موسيقي و آواز كلاسيك ايراني كه امروزه به دلايلي كمتر شنيده مي‌شود يا شايد شنوندگان خاصي دارد، به هر روي بنده سعي كردم اين آوازها را با اين اركستراسيون و اين تنظيمات درآميزم.


سام ليندنباخ|  در برخورد با همكاران عزيزم جناب اخواص و جناب كليايي به فهم مشتركي خارج از امور مرسوم پروسه توليد رسيديم. اين به ما امكان آن را مي‌داد كه هر يك از اين سه ضلع براي حل پارادايم جديد آن را درون خود بومي كند. نمود عيني اين همگن بودن را برخلاف همكاري‌هاي مشترك ‌چندمليتي كه كليشه‌هاي فولك هر يك از اجزا، دستخوش تغييرات براي حفظ قوام اثر مي‌شود، مي‌توان در استقلال تحرير و آواز جناب اخواص و واژه‌آرايي جناب كليايي به وضوح مشاهده كرد. درنهايت مخاطبان ما با بينشي مثال‌زدني من را با استقبال بي‌نظيرشان شگفت‌زده كردند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون