فاشيسم و مطبوعات آزاد
مرتضي ميرحسيني
فاشيستها و از همه بيشتر خود موسوليني از مطبوعات آزاد متنفر بودند، از اينكه به آنها انتقاد شود، به اينكه عيب و ايرادهاي پرشمارشان بحث روز باشد و به اينكه مخالفانشان رسانههايي براي بيان نظراتشان داشته باشند. در نگاه آنان همهچيز و همهكس يا بايد در خدمتشان ميبود يا ساكت و سركوب ميشد. البته موسوليني و يارانش واژه «مردم» را زياد به كار ميبردند، اما منظورشان به كساني محدود ميشد كه حامي و هوادار فاشيستها بودند و معدهاي قوي براي هضم تبليغات فاشيستي داشتند. ديگران نه، ديگران همگي خائن و خرابكار بودند و حق هيچ كاري، حتي صحبت كردن در جمعهاي سه تا چهار نفره را هم نداشتند. به قول موسوليني «همهچيز در درون دولت، نه هيچ چيز بيرون دولت، نه هيچ چيز بدون دولت» و البته اين دولت هم چيزي جز خودش و ارادهاش نبود. او رييس اين دولت بود. به روايتي، او «مثل زندانبانهايي كه تمام كليدها به كمربندشان آويزان است و اسلحه در دست دارند، بياينكه استنطاقش كنند در ايتاليا قدمرو ميرود، انگار كه در راهروهاي آرام و غمانگيز زنداني بزرگ.» كار نظارت بر مطبوعات را خودش به كمك يكي از نزديكترين مردانش به نام چزاره روسي انجام ميداد. به نوشته فرانك ديكوتر (در كتاب «آداب ديكتاتوري») چزاره روسي به نيابت از موسوليني «وظيفه داشت با استفاده از بودجه سري، به مطبوعات دلخواه موسوليني كمك مالي كند و روزنامههاي مستقل را به مدار دولت بكشاند و به اين شيوه فاشيسم را در مطبوعات ترويج كند. روسي همچنين از يك گروه مخفي شبهنظاميان فاشيست حمايت مالي ميكرد كه مامور حذف دشمنان رژيم بودند... آنها، جياكومو ماتئوني، رهبر سوسياليست و نماينده مجلسي را كه آشكارا از موسوليني انتقاد ميكرد، ربودند و چندين بار با سوهان نجاري او را زدند و سپس در گودالي خارج از رم دفنش كردند.» فاشيستها با فشار به مطبوعات و حذف منتقدان به سوي تحكيم ديكتاتوري و تثبيت قدرت خودشان رفتند و بعد در چنين روزي از سال 1925 سركوب قطعي مطبوعات را با دستور مستقيم و صريح موسوليني شروع كردند. چون حمايت صرف از مطبوعات فاشيستي وابسته به دولت و فشار و ايجاد تنگنا براي روزنامههاي ديگر، موسوليني را به هدفي كه در سر داشت نرسانده بود. همچنان اينجا و آنجا از او انتقاد ميشد و هنوز همه صداها خفه نشده بودند. فروش نشريات ضدفاشيستي حدود 10 تا 12 برابر بيشتر از نشريات هوادار موسوليني بود و فاشيستها در رقابت براي جذب مخاطب (يا در واقع «مردم») ناكام شده بودند. اين تفاوت فاحش، معنايي جز شكست و بياعتباري دولت فاشيستي نداشت و از اينرو موسوليني شكستخورده در رقابت واقعي، تصميم به بههمزدن ميدان رقابت گرفت.
بسياري از روزنامهها را بستند، روزنامهنگاران منتقد و مخالف را دستگير و زنداني كردند و بر در چاپخانهها قفل زدند. «در چاپخانههايي كه هنوز اجازه فعاليت داشتند نيروهاي پليسي مستقر شدند تا مطمئن شوند پروپاگانداي دولتي به دست همه ميرسد. كوريره دلاسرا، يكي از مهمترين روزنامههاي اپوزيسيون، به ارگاني فاشيستي تبديل شد. در نوامبر 1926 قانون سختگيرانهاي براي افزايش امنيت عمومي، شرايط دستور جلب آني از جانب پليس را مشخص كرد. از جمله اين شرايط نوشتههايي بود كه به شأن دولت يا مقامات آن آسيب ميزند. مه مخفيكاري تمام كشور را در خود پوشاند. خطوط تلفن و پست تحت نظارت قرار گرفت و اشرار سياهپوش و پليس مخفي خيابانها را بهشدت ميپاييدند.»