ادامه از صفحه اول
خالهاي سرطاني
فراموش نكنيم كه به كارفرما نميتوان وعده سر خرمن داد، زيرا او بايد دستمزد كارگران و خريد لوازم و كالاهاي مورد نياز خود را هم بدهد. اگر ده سال پيش چنين رويدادي را به عنوان يك خبر منعكس ميكردند، بهطور قطع خواننده يا نميپذيرفت يا اصولا دادن كار به چنان پيمانكار ابلهي را عملي نابخردانه ميدانست. ولي اكنون در شرايطي هستيم كه اين اخبار به راحتي پذيرفته و هضم ميشوند، در حالي كه اين خبر از نوع همان «خال سرطاني» است.
اين نوع دزديها زيرساختهاي زندگي جديد را نابود ميكنند. براي نمونه بريدن چند قطعه سيم و دزدي آن براي دزد ارزش مادي اندكي دارد، در حالي كه ممكن است عوارض آن براي شهر و مترو بسيار سنگين باشد و حتي خطرات جاني ايجاد كند. همانطور كه دزديدن چند پيچ كمارزش موجب ترافيك شديد يك اتوبان مهم تهران شد. اين وضعيت محصول توقف و عقبگرد يك دهه رشد اقتصادي و گسترش فقر و وجود تحريم است. ۵ سال پيش كساني كه موبايل ميدزديدند، زياد نبودند، اكنون فراوان هستند، متاسفانه برخورد قهرآميز هم با جرم و مجرم فقط تا اندازه محدودي اثرگذار است، پس از آنكه يك جرم رواج يافت برخورد با آن براي پليس ناممكن و فاقد اهميت ميشود.
همه اينها گفته شد كه خطر نزول بيشتر اوضاع اقتصادي گوشزد شود. اين روند كاهشي در اقتصاد نهفقط موجب فقر و افزايش جرم و جنايت و ناامني ميشود، بلكه زيرساختهاي اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي را چه به صورت سختافزاري و چه نرمافزاري به شدت مستهلك ميكند. براي نگهداري طولانيمدت يك ساختمان بايد سالانه هزينهاي را صرف نگهداري آن كرد، اگر اين كار انجام نشود، دير يا زود آن ساختمان غير قابل سكونت و نيازمند هزينه گزاف نوسازي خواهد شد. اگر زيرساختهاي شهري به همين گونه تخريب شوند ترميم آنها غيرممكن خواهد شد. اين علايم اجتماعي را از خلال اين سرقتهاي عجيب و غريب جدي بگيريد. خود دانيد.
شاه مستقل و ملي نبود
The group had been told by Shah: Listen to him, trust him, and obey him, he is your general.
General Robert E. Huyser, Misson to Tehran, Andre Deutsch,1986, p. 234
ژنرال هايزر كه شاه سرنوشت ارتش را به دست او داده بود، بعدها محمدرضا شاه در كتاب پاسخ به تاريخ جمله غريبي را از قول تيمسار اميرحسين ربيعي (۱۳58- ۱۳09 اعدام) فرمانده نيروي هوايي ارتش شاه، روايت ميكند. شاه نوشته است. ربيعي در محاكمه دادگاه انقلاب گفته بود: «ژنرال هايزر شاه را مثل موش مرده از كشور بيرون انداخت.»
(محمدرضا پهلوي، پاسخ به تاريخ، ترجمه دكتر حسين ابوترابيان، ناشر مترجم، ص ۳۶۷)
شاه در فصل ۲۹ كتاب پاسخ به تاريخ ملاقات هايزر و سوليوان با خود اشاره ميكند، نوشته است آنها فقط ميخواستند از روز و ساعت حركت او به خارج مطلع شوند. يعني خروج شاه از ايران را امري محتوم ميدانستند. شاه مطلقا اشارهاي به فرمان اطاعت يا ادعاي هايزر مبني بر اطاعت فرماندهان نيروها و ستاد ارتش از هايزر اشاره نميكند. به همين خاطر ما شاهديم كه بارها، هايزر بر سر فرماندهان نيروها داد ميكشد و فرياد ميزند، آنها را به كمكاري متهم ميكند، از اينكه نتوانستهاند، اداره گمركات و تاسيسات آب و برق و بانك مركزي و راديو و تلويزيون را بر عهده بگيرند، آنها را شماتت ميكند. كساني كه محمدرضا شاه را ملي و مستقل ميدانند، كتاب هايزر را دو بار بخوانند تا ببينند موسسات بسيار پرهزينهاي مثل نيروهاي سهگانه و ستاد مشترك چه حال و روزي داشتهاند و درجه توانايي آنها در چه حدي بوده است. بارها ژنرال هايزر از ارتش شاه به عنوان ببر كاغذي ياد ميكند. در يك كلام ميتوان گفت شاه ارتش را به تمام معنا خوار و زبون كرده بود. تصميم شاه مبتني بر اطاعت فرماندهان نيروها از يك ژنرال استراتژيست هفت خط و متخصص طراحي كودتا، بر مبناي كدام قانون و عقلانيت و مشورتي صورت گرفته بود؟ وقتي ژنرال هايزر به سخنان امامخميني در بهشتزهرا، در دوازده بهمن اشاره ميكند كه امام خطاب به ارتش گفته بود: «آقاي ارتشبد آيا نميخواهيد مستقل باشيد؟ آقاي سرلشكر آيا نميخواهيد مستقل باشيد؟ آيا ميخواهيد صرفا نوكر باشيد؟» هايزر اضافه ميكند كه آيتالله خميني به نيروهاي مسلح توصيه كرد كه به آغوش باز مردم بازگردند و تسليم دستورات خارجي نشوند.
(هايزر، ص ۲۵۶)
چنانكه ميدانيم، شاه در زمان ترك ايران، اختيار فرماندهي و اداره ارتش را به شاپور بختيار نداد. شاپور بختيار هميشه از اين نكته به عنوان چشم اسفنديار دولت ۳۷ روزه خود كه بعد از پادشاهي ۳۷ ساله محمدرضا شاه در روز ۲۲ بهمن سقوط كرد، ياد كرده است. او از خيانت ارتش سخن ميگويد. در حالي كه تصميم فرماندهان ارتش به ويژه نقش ارتشبد عباس قرهباغي (۱379-۱297) در اعلام بيطرفي ارتش، نقشي هوشمندانه و تصميمي درست بوده است. وقتي شاه خود در مكالمه تلفني با علي اميني ميگويد: «داريم مثل برف آب ميشويم.» از ارتش چه كاري ساخته بود؟
در واقع هايزر كه از طرف شاه به عنوان فرمانده ارتش منصوب شده بود، در عمل ديد كه ارتش به دليل فقدان توانايي فني و نظري و تجربي و نيز فقدان اعمال اراده، نميتواند در برابر امواج انقلاب مقاومت كند، ايران را ترك كرد. اگر قرار باشد تنها يك سند دال بر اينكه شاه ملي و مستقل نبود، ارايه شود، همين اعتراف هايزر بسنده است. در واقع شاه بر اساس توصيهنامههايي كه پدرش از تبعيد برايش نوشته بود، اتكا و اميدش به امريكا و انگلستان بود، رضا شاه به او گفته بود: «دولتهاي خارجي- امريكا و انگلستان - هستند كه شاه را ميآورند يا ميبرند.» چنانكه اين اعتراف درباره رضا شاه و محمدرضا شاه دقيق و درست است. هر دو را آوردند و بردند، يعني ملي و مستقل نبودند.