• ۱۴۰۳ يکشنبه ۳۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5171 -
  • ۱۴۰۰ يکشنبه ۲۲ اسفند

چشم در چشمِ ترس

جواد ماهر

شب اگر تنها باشم، خوابم نمي‌برد. فكر مي‌كنم كسي از گوشه اتاق مي‌آيد، خفه‌ام مي‌كند. با كوچك‌ترين صدايي بيدار مي‌شوم. روز اين طور نيستم؛ از تنهايي در شب هراس دارم. مدت‌هاست شب تنها نبوده‌ام. اكنون كه تنهايم مثل چي مي‌ترسم. از خودم كه يك خرس گنده چهل و دو ساله‌ام بيشتر از اين توقع داشتم. ترس از تنهايي خوابيدن! از تنهايي آب دادنِ زمينِ كشاورزي هم مي‌ترسم. مي‌ترسم گرگي چيزي حمله كند. از ازدست دادن كساني كه دوست‌شان دارم هم مي‌ترسم. تازگي متوجه شده‌ام از ارتفاع هم مي‌ترسم. از پريدن از لب ديوار كه پيش‌تر نمي‌ترسيدم. از زلزله كه همه‌ چيز را خراب مي‌كند هم مي‌ترسم. فرزندانم زلزله دوست دارند. فرهاد پنج ساله‌مان مي‌پرسد: «كي زلزله مي‌آيد، بابا؟» آخرين باري كه دو، سه ريشتر زلزله آمد رفتيم دور زديم و خانه مادربزرگ بچه‌ها خوابيديم. خوش گذشت. از آتش‌سوزي هم خيلي مي‌ترسم. آتش‌سوزي كه بچه‌ها باشند و بزرگ‌تري نباشد كمك‌شان كند. گاهي جايي را آتش مي‌زنم و با فرزندان و دانش‌آموزانم شيوه مقابله و خاموش كردن آتش را تمرين مي‌كنيم. از سكته هم مي‌ترسم و از مرگ. مرگ ناگهاني در حالي كه هنوز توي دنيا كارهاي مهم داري. پدرم در سي و سه سالگي مرد و همه كارهايش ماند. ترس‌هايم را نوشتم شايد امشب كه تنهايم كمتر بترسم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون