• ۱۴۰۳ شنبه ۲۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5173 -
  • ۱۴۰۰ سه شنبه ۲۴ اسفند

نگاهي به سريال «خسوف» به كارگرداني مازيار ميري

توفان درون

ياسمن خليلي‌فرد

«خسوف» عنوان جديدترين سريال مازيار ميري است كه از مهرماه سال جاري از «نماوا» پخش مي‌شود. سريال داستاني جوانانه دارد و همايون اسعديان و مازيار ميري در تصميمي پرريسك از چهره‌هاي جوان و كمترشناخته براي ايفاي نقش‌هاي اصلي مجموعه استفاده كرده‌اند.  «خسوف» آغازي جنجالي و مجاب‌كننده دارد. سكانس معارفه سريال به قدري كنجكاوي‌برانگيز از آب درآمده است كه مخاطب هوس مي‌كند قسمت‌هاي بعدي سريال را نيز تماشا كند و اين امتياز بزرگي براي سريالي به شمار مي‌رود كه به‌واسطه بهره‌گيري از بازيگران تازه‌كاري كه ستاره هم نيستند تنها چيزي كه براي جلب مخاطب در چنته دارد، داستان آن است. خوشبختانه سريال خميرمايه اوليه قابل‌قبولي دارد و طرح اوليه‌اش به‌وضوح قابليت بسط يافتن و تبديل شدن به سريالي طولاني را دارد اما نكته‌اي كه كار را با مشكلي بزرگ مواجه ساخته پيش نرفتن داستان سريال در قسمت‌هاي ابتدايي آن است. درواقع از آن‌جايي كه عشق ميان دو شخصيت اصلي سريال (آتيه و امير) آغاز مي‌شود انگار درام براي چند قسمت متوقف مي‌گردد و در پيچ و خم اين عشق بزرگ سريال هيچ بحران بزرگ يا واقعه مهمي را براي عرضه ندارد و همين امر در همان قسمت‌هاي سوم و چهارم به كار ضربه اساسي مي‌زند. درواقع تا قسمتي كه اسما، رقيب عشقي آتيه، وارد داستان مي‌شود سريال عملا موقعيت‌هايي تكراري و نخ‌نما از رابطه عاشقانه يك زوج جوان را به تصوير مي‌كشد كه ضمنا تاحدودي نيز عاشقي كردن‌شان از سن و سال‌شان جا مي‌ماند. پس از اين سكون و ورود اسما به قصه و شروع چند داستان فرعي كه به موازات قصه اصلي جلو مي‎روند ناگاه شوكي به كار وارد كرده و آن را از سكون و كندي خارج مي‌كند اما اين احتمال مي‌رود كه به سبب يكنواختي قسمت‌هاي اوليه سريال و جلو نرفتن داستان آن در همان قسمت‌ها، سريال بخشي از مخاطبانش را از دست داده باشد. قصه از قسمت هفتم به بعد دوباره جان مي‌گيرد و ظرف انتخابي درام براي روايت داستانش تازه به‌ جا و مناسب مي‌شود؛ درواقع داستان ملاط كافي را به كار تزريق مي‌كند تا سريال بي‌جهت كش‌آمده و از ريتم افتاده به نظر نرسد.  تدوينگر سريال از جايي به بعد در كار خود عملكرد متقاعدكننده‌تري دارد و دقيقا از همان قسمت‌هاي ششم و هفتم ريتم كار به نظمي خوشايند دست مي‌يابد. درواقع «خسوف» با وجود حوادث گوناگون، شخصيت‌هاي تازه، تغيير مسيرهاي احساسي و رفتاري كاراكترها و صحنه‌هاي شلوغ در كنار صحنه‌هاي عادي متكي بر ديالوگ فشار، ريتم و تمپوي مناسبي را رعايت مي‌كند و برخلاف قسمت‌هاي ابتدايي دچار سكته و لكنت نمي‌شود. بخش‌هايي چون فرار قاچاقي زوج جوان به تركيه با نقشه طراحي‌شده توسط دايي و رضي بي‌شك از نقاط عطف فيلمنامه‌اند كه كاش در برخي ظرايف از منطق روايي اثر تخطي نمي‌كردند تا كار باورپذيرتر به نظر بيايد. با اين حال بخش فرار، با تمام جزييات و سختي‌هايي كه به لحاظ اجرا و روايت به كارگردان تحميل كرده است شسته‌رفته و قابل‌قبول از آب درآمده اما وقتي سريال وارد فاز دوم مي‌شود و آدم‌هاي قصه را بعد از چهار سال مي‌بينيم مجددا فيلمنامه دچار چند حفره بزرگ مي‌شود كه اين‌بار باور و منطق مخاطب را نشانه مي‌گيرد. مشخصا «خسوف» ادامه همان دغدغه‌هاي هميشگي مازيار ميري پيرامون روابط پيچيده آدم‌ها و مناسبات اجتماعي، احساسي و خانوادگي آنهاست. او قرار است با دقت به نوع رابطه آنها، انگيزه‌ها، تصميمات و دغدغه‌هاي‌شان بپردازد اما چگونه در حساس‌ترين بخش داستان يعني آن‌جايي كه پس از چهار سال با شخصيت آتيه مواجه مي‌شويم هرچه مربوط به اوست اين‌چنين دم‌دستي و ساده‌انگارانه به ما عرضه مي‌شود؟ چگونه ممكن است در عصر ارتباطات، دختري جوان، ولو در فقر مطلق (كه البته آتيه در فقر مطلق هم نيست) هيچ‌گونه ارتباطي با دنياي مجازي نداشته باشد؟ چگونه ممكن است هيچ تماسي با هيچ‌يك از اعضاي خانواده يا دوستانش نگيرد؟ گرچه برادرش يك بار او را پس مي‌زند اما او چرا مجددا براي ارتباط با او تلاشي نمي‌كند؟ چگونه ممكن است او در فضاي مجازي صفحات دوستان و آشنايانش را نديده باشد و مثلا بعد از چهار سال تازه يادش بيفتد به صفحه مجازي «كافه مهتاب» كه زنجيره اتصال او به ديگران است سر بزند؟ مگر ممكن است پس از همه آن اتفاقات غيرقابل‌تحمل او براي دانستن بيشتر راجع به پيامدهاي آن حوادث هيچ اقدامي نكند؟ در كنار اين فقدان منطق داستاني، واكنش‌هاي كاراكتر نسبت به وقوع مسلسل‌وار اين اتفاقات و به بياني «بلاها»يي كه بر سرش نازل شده‌اند نيز باورپذير نيست. طبعا منظور نگارنده اين نيست كه بازيگر ملزم به اجراي اغراق شده و اوراكت براي نمايش اين بحران‌ها و فروپاشي عصبي‌اش بوده است اما به زعم من اين حجم از سردي و سكون نيز خود كار را به سمت تصنعي بودن پيش مي‌برد. همچنين بازگشت آتيه به تهران كه ظاهرا به روشي دشوار بوده نيز از كار حذف شده و آن را نمي‌بينيم. وقتي دختر به صورت قاچاق قرار است به ايران بازگردد بايد فرآيند اين بازگشت ولو به‌صورت مختصر در كار به نمايش درآيد حال آنكه او را نشسته در تاكسي وسط تهران مي‌بينيم كه آدرس خانه را به راننده مي‌دهد، انگار كه با هواپيما از سفري تفريحي بازگشته باشد. درحالي كه كار فضاسازي خوبي دارد، چنين كاستي‌هايي در ساز‌و‌كار فيلمنامه و منطق روايي، ضعفي آشكار برايش محسوب مي‌شود.
اما برگ برنده «خسوف» بازيگران آن هستند. تركيب بازيگران تازه‌كار در كنار بازيگران پيشكسوتي همچون امين تارخ، علي عمراني، شمسي فضل‌اللهي و ستاره اسكندري اتفاقاتي درست و پذيرفتني است. از ميان بازيگران جوان سريال الميرا دهقاني بازي درخشاني دارد. او برخلاف نقش‌هاي قبلي خود، در اين نقش كوشيده تا به‌رغم درد و رنجي كه اسما متحمل مي‌شود كاراكتر او را به سمت سفيدي مطلق سوق ندهد. اسما يك كاراكتر خاكستري است كه در بزنگاه دشوار اخلاقي دست به تصميمي دشوار مي‌زند؛ تصميمي كه مسير زندگي همه آدم‌هاي دور و برش را دستخوش تغيير مي‌كند و از اين نظر او يكي از كاراكترهاي كليدي كار محسوب مي‌شود. بازي سجاد بابايي در بخش‌هايي از سريال فراتر از انتظار است. او گاه درونگرا و آرام است با نگاهي عميق و آهنگ صداي يكدست و گاه دچار برون‌ريزي مي‌شود و تعادل اين دوگانگي رفتاري در بازي خوب او به‌درستي نمود پيدا كرده است.
ديگر بازيگران جوان سريال نيز بازي‌هايي يك‌دست دارند كه هدايت موثر كارگردان در درآمدن اين نقش‌ها قطعا اهميتي پررنگ دارد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون